کارگاه آموزشی پژوهشی ،۲۰ گام اساسی برای فهم تحولات قومی

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 215

🔴 کارگاه آموزشی پژوهشی
۲۰ گام اساسی برای فهم تحولات قومی

🔵 مدرسه مهارت انجمن علوم سیاسی ایران همگام با انجمن علمی مطالعات صلح ایران

📚مدرس: دکتر مجتبی مقصودی رئیس هیئت مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران

📅 چهارشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰ الی ۱۶

محورها:

آینده‌های پیش رو در حوزه اقوام

منطق مطالبات

ظرفیت‌های روش شناختی در مباحثات قومی

ملاحظات تجارب و روندها برای سیاست‌گذاری معقول و مؤثر

کارگاه تحولات قومی

علل و زمینه‌های تحولات قومی در ایران (قسمت اول)

نویسنده: مجتبی مقصودی

خبرگزاری فارس: حساسیت مسایل قومی ایجاب می‌کند که به لحاظ نظری و علمی، به درک بهتری از چرایی بروز تحولات قومی نائل آییم. از این منظر، بررسی علل و زمینه‌های بروز تحولات قومی در ایران دوران معاصر، با تاکید بر مقطع سوم یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گام مهمی در جهت شناخت هر چه بهتر اوضاع و احوال حاکم بر اجتماعات قومی جامعه ایران برای درک و دریافت واقع بینانه‌تر علل هر نوع تحولات است.

مقدمه تعدد و تنوع اقوام تشکیل دهنده جامعه ایران به نحوی است که اطلاق واژه‌های “کثیر القوم” و “جامعه چند قومی” بر ترکیب جمعیتی آن، از واقعیتی غیر قابل انکار خبر می‌دهد. حضور و زندگی قومیت‌های مختلف چون فارس‌ها، آذری‌ها، کردها، بلوچ‌ها، ترکمن‌ها، عرب‌ها و لرها در جوار یکدیگر و در چارچوب جغرافیای سیاسی واحد، بیانگر تنوع فرهنگی – قومی جامعه ایران است. در واقع الگوی فرهنگی – قومی کشور ایران همانند فرش‌های چشم نواز و نفیس کشورمان که برغم ویژگی‌های مشترک، از رنگ‌ها و طرح‌های متمایز و متنوعی بهره برده و بافته شده‌اند، الگوی پیچیده‌ای متشکل از گروه‌های قومی، زبانی، مذهبی، نژادی، فرهنگی و منطقه‌ای را به معرض نمایش می‌گذارد، تا جایی که به جرات می‌توان ادعا کرد این تنوع و پیچیدگی، خصیصه بنیاد – نه خاص – جامعه ایران است. در طول تاریخ، هر یک از اقوام ساکن در ایران به سهم خود در نضج، دوام و استمرار تمدن ایرانی شرکت داشته و به رغم نشیب و فرازهای فراوان، توانسته اند به طرق مختلف، حیات سیاسی این مرز و بوم را پاس بدارند. اگر همنوایی، همدلی و همزیستی مسالمت آمیز و برادرانه را به عنوان قاعده‌ای کلی بر مناسبات اقوام ایرانی بپذیریم،
در کنار این قاعده، برهه‌هایی نیز وجود داشته که بر این روابط، سطوح مختلفی از تنش، منازعه و بحران حاکمیت پیدا کرده است. این برهه‌ها در تاریخ معاصر ایران، به ویژه در یک صد ساله اخیر به تعداد معدودی قابل شناسایی و طرح و بررسی است. سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب مشروطیت، اواسط دهه ۱۳۲۰ ه.ش و نیز اولین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی، سه مقطعی هستند که در تاریخ معاصر ایران به واسطه شدت و دامنه بحران، طول زمانی مناقشات، نوع و میزان درخواست‌ها، حجم تلفات، صدمات و خسارات، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌باشند. وقوع سطوح متفاوتی از منازعات قومی در مناطقی چون؛ کردستان، آذربایجان، ترکمن صحرا، بلوچستان، و خوزستان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از مهم‌ترین چالش‌های نظام جمهوری اسلامی ایران در طول این دو دهه بوده است که آثار و عواقب زیانباری را بر این مناطق و بر ساخت سیاسی کشور و نیز بر روابط و مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اقوام، وارد نموده است.
در حال حاضر به استناد آمارهای مختلف، بین ۴۰ تا ۵۰ درصد جمعیت ایران را، اقوام غیر فارس تشکیل می‌دهند. در عین حالی که بر علایق همه اقوام ایرانی در حفظ هویت ملی و حراست از تمامیت ارضی و جغرافیای سیاسی کشور تاکید داریم، در مقابل نیز نمی‌توانیم بر بسترها و رشته‌های کوتاه و بلندی که از گذشته تاکنون، کم و بیش زمینه‌ساز واگرایی برخی اقوام از مرکز بوده‌اند و به تعداد زیاد در ساخت و بافت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی کشور و نیز در سطح منطقه و نظام بین‌المللی یافت می‌شود، چشم فرو بندیم. حساسیت ایجاب می‌کند که به لحاظ نظری و علمی، به درک بهتری از چرایی بروز تحولات قومی نائل آییم. از این منظر، بررسی علل و زمینه‌های بروز تحولات قومی در ایران دوران معاصر، با تاکید بر مقطع سوم یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گام مهمی است در جهت شناخت هر چه بهتر اوضاع و احوال حاکم بر اجتماعات قومی جامعه ایران برای درک و دریافت واقع بینانه‌تر علل هر نوع تحولات کمک نماید. در کنار واقعیت تکثر و تنوع جامعه ایران، این امر نیز پذیرفتنی است که تجمعات انسانی در هر سطح و اندازه در درون خود با گروه‌های غیر، از نقاط قوت و ضعف و اشتراک و افتراق برخوردار باشند و بالتبع در این میان، تجمع انسان‌ها در چارچوب وسیعی تحت عنوان دولت‌های ملی نیز، از این قاعده کلی بیرون نیست. آنچه مشخص است، هیچ تنوعی فی حد ذاته مذموم نیست، و در مقابل هیچ یکدستی‌ای ممدوح نمی‌باشد؛ چرا که در عین حالی که یکدستی و همگونی قومی در بطن یک جامعه می‌‌تواند مزایای را در برداشته باشد، تنوع و تکثر نیروهای اجتماعی و قومی نیز، این جوامع را از ظرفیت‌ها و استعدادهایی برخوردار می‌سازد که بهره گیری مناسب از آنها می‌تواند موتور رشد، توسعه، همگرایی و همسازی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، باشد، لذا اولین هدف این پژوهش طرح و بررسی کارشناسانه زمینه‌های بروز بحران‌های قومی در چارچوب آسیب شناسی ملی است و این آسیب‌شناسی از زوایای مختلفی امکان پذیر خواهد بود. در واقع یکی دیگر از هدف‌های این پژوهش‌، نگرش همه جانبه و فراگیر موضوع است. بر برای باوریم که اکثر پژوهش‌های انجام شده در خصوص موضوعات مشابه از سوی محققین داخلی، از زوایا خاصی انجام پذیرفته است. مشخصا، رفع این نقیصه و جامعیت بخشیدن به این موضوع از جمله اهداف کاری این پژوهش را تشکیل می‌دهد. در ادامه این نکته را از نظر دور نمی‌داریم که صرفا مطالعات نظر کافی و وافی به مقصود نیست. از این رو ارائه راه‌حل‌های مناسب را به عنوان یکی از اهداف این اثر برگزیده‌ایم تا بر وجه کاربردی این پژوهش‌ نیز تاکید شده باشد. در شرایط کنونی آنچه بیش از پیش بر اهمیت و حساسیت تحولات قومی افزوده و به آنها ابعاد فرامرزی، منطقه‌ای و حتی بین المللی بخشیده است، در واقع متاثر از عوامل و عناصری است که در گذشته کمتر ایفاگر نقش بوده‌اند. انقلاب در عرصه ارتباطات و اطلاعات و از بین رفتن فواصل جغرافیایی، ارتقای سطح آگاهی‌های عمومی و نیز شناخت مردم نسبت به هویت‌های فردی و اجتماعی خود، امکان درک بهتر مناسبات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و احیانا ظلم‌ها، ستم‌ها و تبعیض‌های موجود در روابط بین اقوام، افزایش سطح انتظارات و تقاضاها، همچنین امکان برقراری روابط فرامرزی با اقوام و گروه‌های هم ریشه‌ و هم تبار افزایش کمی و کیفی جنگ‌ افزارهای نظامی و سلاح‌های کشتار جمعی و نیز امکان دستیابی سهل الوصل‌تر به انواع سلاح‌های پیشرفته، نقش و تاثیر مداخله جویانه بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی به ویژه پس از تحولات جدید و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت بازدارنده و افزایش احتمال سرایت درگیری‌ها به مناطق همجوار و ایجاد کانون‌های تنش‌‌زا و بحران خیز، از جمله عواملی است که در این مجموعه می‌توان برشمرد. در کنار حساسیت و اهمیت جهانی موضوع، در ایران نیز، بروز بحران‌های قومی مختلفی که کشور را تا آستانه تجزیه ارضی سوق داده است، ما را بر آن می‌دارد تا به توجه به شواهد و قرائن، به ویژه تعارض سیاست خارجی ایران با سنخ نظام بین‌المللی و ایالات متحده، از منظر پیش بینی علمی و آینده نگری، رخداد واقعی از این دست را از نظر دور نداریم و به بررسی و تبیین ابعاد و جنبه‌های مختلف آن بپردازیم. در این پژوهش‌ مهم‌ترین سوال این است که عوامل و زمینه‌های بروز بحران‌های قومی در ایران معاصر چه می‌باشد؟ در این خصوص سوالات دیگری نیز متبادر به ذهن می‌شود که به تعدادی اشاره می‌شود به طور مثال: – آیا در بحران‌های قومی دوران معاصر، زمینه‌های مشترکی وجود دارد؟ یا بسته به شرایط زمانی و مکانی این زمینه‌ها متفاوت است؟ – بین وقوع خشونت‌های قومی و قدرت دولت مرکزی چه رابطه‌ای وجود دارد؟ – آیا فرایند کثرت گرایی و استقرار حکومتی های مردم سالار در ایران، زمینه ساز طرح تقاضا‌ها و درخواست‌های هویتی از سوی اقوام شده است؟ – تاثیر ساخت قدرت بر مناسبات و ستیزه‌های قومی چگونه است؟ – نقش عوامل خارجی اعم از منطقه‌ای و بین‌المللی در بروز مناقشات قومی، به چه شکلی است؟ – چه زمینه‌هایی موجب تشدید و تقویت واگرایی و ناهمسازی در برخی اقوام می‌شود: و در این میان کدام یک نقش محوری و کدام نقش حاشیه‌ای ایفا می‌نماید؟ – موقعیت جغرافیایی، چه تاثیر در منازعات قومی ایفا می‌نماید؟ – وسعت سرزمینی و ناهمگونی قومی، نژادی، زبانی، مذهبی و فرهنگی، تا چه حد زمینه ساز وقوع تنش‌های قومی می‌باشند؟ – وجود خرده فرهنگ‌های مختلف چه زمینه‌هایی را برای بروز چالش‌های قومی، مهیا می‌سازند؟ – کارکرد نظریه گزینش عقلانی در فرایند بحران‌های قومی چگونه است؟ – نظرات حوزه اقتصاد سیاسی چون؛ نظریه استعمار داخلی، نظریه مرکز – پیرامون و نظریه توسعه ناموزون و نابرابری‌های منطقه‌ای، چه تحلیل‌هایی را در شناخت زمینه‌های بروز هویت خواهی‌های قومی ارائه می‌دهند؟ – آیا بحران‌های قومی، محصول دوران فرانوگرایی است؟ – توسعه و دوران گذار، بر روند منازعات قومی چه تاثیری دارد؟ – نقش فرهنگ و ارتباط در فرایند تنش‌های قومی، چگونه است؟ – وقوع درگیری‌های قومی تا چه حد متاثر از زمینه‌های روانشناسی است؟ – نقش نخبگان قومی در بروز کشمکش‌های قومی، چگونه است؟ طرح این سوالات که مرتبط با موضوع می‌باشد، در جهت تبیین همه جانبه مساله مطرح شده است. کثرت سوالات از یک سو، ناظر بر گستردگی زمینه‌ها و حوزه‌های مورد بحث است و از سوی دیگر، از عدم امکان تحلیل این مقوله به وسیله یک عامل خبر می‌دهد، لذا با توجه به تعدد اسباب و عوامل دخیل و نیز، خطای تحلیل تک عاملی و پیچیدگی‌ مباحث، تحلیل چند سببی را دست‌مایه فرضیه سازی خود در این پژوهش قرار داده و به طرح آن مبادرت ورزیده‌ایم. زمینه‌های مطروحه در چهار حوزه سیاسی، اقتصادی، روانی و اجتماعی به عنوان متغیر‌های مستقل و بحران‌های قومی متغیر وابسته این پژوهش‌ می‌باشد. در حوزه سیاسی عوامل و زمینه‌های چهارگانه چون؛ کاهش قدرت حکومت مرکزی به مثابه ضعف دولت مرکزی در بر کارگیری ابزارهای اعمال قدرت در اقصی نقاط کشور، نقش ابرقدرت‌‌ به ویژه نقش اتحاد جماهیر شوروی سابق و ایالات متحده آمریکا، دوران گذار در عرصه داخلی و یا در ساخت نظام بین المللی و موقعیت مناسب جغرافیای با تاکید بر موقعیت توپوگرافیک و خط سیر مرزها، مورد توجه قرار می‌گیرد. در حوزه اقتصادی یا به عبارت دقیق‌تر، اقتصاد سیاسی، نقش گزینش عقلانی بر مبنای حسابگری و محاسبه سود و زیان اعمال گروه‌های قومی؛ و در حوزه جامعه شناسی ساخت نابرابر اجتماعی معطوف به منزلت اجتماعی، به عنوان متغیر‌های مستقل و مفاهیم کلیدی مطرح می‌باشند. در حوزه روانشناسی “احساس محرومیت نسبی” به عنوان تصور جمعی توده‌‌های قومی نسبت به ستم‌ها و محرومیت‌ در مقایسه با دیگر اقوام و نقش نخبگان اقوام در تصویر سازی، القاء و تهییج گروه‌های قومی مطرح می‌باشد. به علاوه در این پژوهش از اصطلاحات و مفاهیم متعدد دیگری نظیر؛ ناسیونالیسم قومی، نظام شهروندی، جامعه مدنی، نظریه توطئه‌، خرده فرهنگ‌های قومی، جنبش‌های اجتماعی ، اعتراضی، یادگیری اجتماعی، تسلیح، برون فکنی، استعمار داخلی، سلطه قومی و قطبی شدن جامعه، توسعه ناموزون و نابرابری‌های منطقه‌ای، روابط مرکز – پیرامون، کثرت گرایی، خود مختاری، فدرالیسم، تصورات معکوس، ناکامی، تاثیرات نمایشی، نظریه پردازی‌های مرحله گذار، دوران فرانوگرایی و ژئوپولیتیک بهره خواهیم جست. از جمله اصطلاحات گنگ و مبهم در تحقیقات اجتماعی که با پیچیدگی‌های مفهومی بسیار زیادی همراه است واژه‌های مترادف و هم سنخ “قوم”، “قومیت”، “هویت قومی” و “گروه قومی” می‌باشد. به لحاظ ریشه شناسی قوم و قومیت از واژه‌های یونانی ethnos که به تفاوت‌ها و تمایزات میان مردم اشاره دارد، مشتق شده است. یک گروه قومی، اجتماع کوچکی از انسان‌ها در درون جامعه‌ای بزرگ‌تر است که به صورت واقعی یا احساسی و ادراکی دارای اصل و نسبت مشترک، خاطرات مشترک و گذشته تاریخی، فرهنگی، مشترک است. همچنین دارای یک یا چند عنصر سمبلیک نظیر؛ خویشاوندی، مذهب، زبان، سرزمین و خصوصیات ظاهری و فیزیکی مشترک می‌باشد که هویت گروهی آنان را از گروه‌های دیگر متمایز می‌سازد و اعضای آن به تعلقات گروهی، قومی خویش آگاهی دارند. در فهم قوم، قومیت و هویت قومی، سه رهیافت متضاد وجود دارد که با نام‌های بدوی گرایان، ابزار گرایان و ساختار گرایان شناخته می‌شوند. – بدوی گرایان، هویت قومی را امری باطنی، قلبی و قدیم می‌دانند که متاثر از تعلق خاطر اولیه افراد نسبت به یک گروه و یا یک فرهنگ است. – در رهیافت ابزار گرایان، قومیت به عنوان یک ابزار سیاسی تلقی می‌گردد که رهبران در تعقیب عمل گرایانه منافع خویش، آن را ساخته و از آن بهره می‌جویند. – ساختار گرایان، قومیت را امری تصادفی و تغییر پذیر می‌دانند که علاوه بر شکل‌گیری آن در فرآیند تاریخی، به وسیله ساختار‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، استمرار و انعطاف می‌پذیرد. در جمع بندی قوم، قومیت، هویت قومی و گروه قومی، می‌توان شاخصه‌های زیر را معیار تمیز آنها از دیگر گروه‌های اجتماعی قرار داد. این شاخصه‌ها عبارت‌اند از: ۱- مهم‌ترین ممیزه قوم و قومیت در ابعاد فرهنگی آن نهفته است. به بیان دیگر، این گروه‌ها بر بنیاد مواریث و شناسه‌های فرهنگی نظیر؛ زبان، مذهب، آداب و رسوم و پیشینه تاریخی، شکل می‌گیرند. ۲- قومیت ناظر بر ادارک هویت قومی است این ادراک می‌تواند دارای خاستگاه واقعی و یا احساسی باشد ولی در هر صورت از دلبستگی و تعلق خاطر نسبت به گروه قومی حکایت دارد. ۳- رشد قومیت، متاثر از درک و تجربه مشترک از محرومیت‌ مادی، شرایط نامطلوب زندگی، سختی‌ها و به حاشیه رانده شدن‌هاست. ۴- قومیت، امری انفعالی است که گروه‌‌های قومی جهت دفاع از هویت و بقای گروه خویش بدان روی می‌آورند. ۵- هویت قومی زیر مجموعه‌ای از هویت ملی است و امکان تبدیل به هویت‌هایی فراقومی چون دولت – ملت‌ها، امپراتوری‌ها و واحدهای بزرگ دینی را دارد. دومین مفهوم مورد تعریف اصطلاح بحران است. گستردگی معنایی، مفهومی و مصداقی اصطلاح بحران، به حدی است که علاوه بر استفاده رومزه آن توسط عوام و خواص و با ذهنیت‌ها و تعابیر مختلف، هر یک از علوم و گرایش‌های فکری نیز، در تعریف بحران، ویژگی‌ها، ابعاد و اجزایی را مورد تاکید قرار داده‌اند. پزشکان، روانشناسان، فلاسفه، جامعه‌شناسان، اقتصاددانان، استراتژیست‌ها، نظریه‌پردازان توسعه و نوسازی و مکتب وابستگی، هر یک از چارچوب نظری خویش، به این مهم مبادرت ورزیده‌اند. با آگاهی از این گستردگی و با گزینش روش تصمیم‌گیری، بحران، به وضعیت پیچیده، حساس و خطرناکی اطلاق می‌شود که: ۱- هدف‌های عالی و حیاتی واحد تصمیم گیرنده را تهدید کند. ۲- زمان واکنش برای اتخاذ تصمیم محدود می‌باشند. ۳- عناصر و عوامل تصمیم گیرنده را با بروز خود، غافلگیر کند. به بیان دیگر، تهدیدپذیری منافع حیاتی، محدودیت‌های زمانی، کمبود اطلاعات و اصل غافلگیری مهم‌ترین عناصر تشکیل دهنده بحران هستند. “بحران قومی”، ناظر بر وضعیت پیچیده و خطرناکی است که با طرح تقاضاهای قومی و هویتی توسط گروه‌های قومی در بخشی از کشور، حادث می‌شود. این وضعیت با توجه به حساسیت‌های زمانی و مکانی، حجم و تعداد نیروهای درگیر، نوع و میزان درخواست‌ها، توانایی‌های سیاسی – نظامی گروه‌های قومی در اعمال فشارها و تقاضاها، شدت ستیزه‌ها، نقش بازیگران فرامرزی و جانشین‌های خطرناک و مجادله برانگیز، منازعه مسلحانه میان گروه‌های قومی با یکدیگر و یا با دولت را، به وجود آورد. اگرچه در متن اثر جهت جلوگیری از تکرار واژه‌ بحران، از کلمات مشابه و نسبتا مترادف نظیر، کشمکش، ستیزه، درگیری، مناقشه، منازعه، تنش‌ و چالش‌ (با آگاهی از تفاوت‌های میان آنها) بهره می‌جوییم، ولی جهت عملیاتی کردن مفهوم بحران قومی و محدوده کردن مصادیق آن در ایران و اجتناب از گستردگی بیش از حد پژوهش، نشانه‌های زیر را- که می‌توان مجادله برانگیز و قابل افزایش باشد – مبنای شناسایی بحران‌های قومی قرار می‌دهیم: ۱- شرکت گروه‌های قومی. ۲- طرح درخواست‌های هویتی و منطقه‌ای. ۳- موقعیت حساس جغرافیایی یا به عبارت دیگر، استقرار متمرکز بحران در حاشیه مرزهای کشور. ۴- رهبری و هدایت تحرکات قومی توسط نخبگان قومی. ۵- حساس بودن مقطع زمانی بروز بحران. ۶- نقش بازیگران فرامرزی. ۷- توانایی‌های بالای سیاسی – نظامی گروه‌های قومی. ۸- حجم و تعداد زیاد نیروهای درگیر، اعم از بازیگران قومی و دولتی. اصطلاح “تحولات قومی” ناظر بر بروز رخدادهای مهمی نظیر همبستگی ملی، واگرایی، منازعه و بحران رشد ناسیونالیسم قومی و خلق جوامع قومی مجازی است که در این کتاب بحران‌های قومی محوریت اصلی مباحث را تشکیل می‌دهد. با آگاهی از محدودیت‌های موجود در هر یک از روش‌های پژوهشی، “رهیافت‌ بین رشته‌ای” را برای تحلیل همه جانبه و کلی نگر موضوع برگزیده‌‌ایم. پژوهش‌های انجام شده در خصوص موضوعات مشابه، ثابت کرده است اگر چه هر یک از روش‌های متداول تحقیق در علوم اجتماعی و انسانی به تنهایی قابلیت‌ تشریح و ارزیابی ابعاد و اجزای از مباحث مطروحه را دارند، ولی در کنار آن برخی ابعاد و اجزای مهم دیگر را مورد تجزیه و تحلیل قرار نداده و از آن غفلت ورزیده‌اند. با درس آموزی از این موضوع و در جهت دستیابی به نتایج علمی و تکرار پذیر، تلفیقی از روش‌های مختلف را انتخاب کرده‌ایم. روش گزینش شده آمیز‌ه‌ای از روش تاریخی، اسنادی و تفهمی است که گهگاه با استفاده از مدل‌سازی و آمارهای در دسترس، از طریق هم‌سنجی و تطبیق نمونه‌های مشابه در ایران و جهان، به تشریح زمینه‌ها، تحلیل، تبیین و توصیف علل وقوع بحران‌های قومی در ایران بعد از انقلاب خواهیم پرداخت. در واقع بهره گیری از رهیافت‌ بین رشته‌ای، ما را به عرصه وسیع‌تر روش شناختی یعنی روش فرا رفتار گرایی رهنمون می‌سازد؛ چرا که در این روش ضمن بهره گیری از ابزارهای کمی و کیفی متداول در روش‌های رفتارگرایی و سنت گرایی خود را محدود به آنها نکرده و حوزه‌ای فراگیر‌تر و جامع‌تر را مورد توجه قرار می‌دهیم. به لحاظ محدوده زمانی، پژوهش‌ بر بحران‌های قومی دوران معاصر – قرن بیستم – متمرکز می‌باشد لیکن سه مقطع زمانی یعنی‌، از مشروطیت تا استقرار دولت رضا شاه،‌از شهریور ۱۳۲۰ ه. ش تا خاتمه بحران آذربایجان و کردستان در سال ۱۳۲۵ و دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد نظر قرار گرفته است. که در این اثر مسایل قومی مقطع اخیر، مورد تاکید ویژه می‌باشد. قلمرو مکانی و جغرافیایی اثر در مقطع اولیه بر مناطق آذربایجان و خوزستان در مقطع دوم بر مناطق آذربایجان و کردستان و در مقطع سوم بر مناطق کردستان،‌ ترکمن صحرا، بلوچستان ،‌آذربایجان و کردستان متمرکز است. کتاب پیش رو در هفت بخش و یک مقدمه سازماندهی شده است. در مقدمه با طرح مساله و اهمیت موضوع به طرح سوالات مبادرت شد. سپس با مفهوم سازی واژه‌های و اصطلاحات کلیدی، به تعریف عملیاتی از بحران های قومی پرداخته شد و نهایتا روش پژوهش انتخابی و تمرکز زمانی و مکانی مباحث مطرح گردید. بخش‌های اول، دوم و سوم این کتاب به مباحث نظری اختصاص دارد. در بخش اول در دو فصل با تشریح رهیافت‌ سیاسی – اجتماعی بروز بحران‌های قومی از منظر نظریه پردازی‌های رشته علوم سیاسی، روابط بین‌المللی، جغرافیای سیاسی، جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی سیاسی و در بخش دوم با طرح نظریاتی از حوزه اقتصاد سیاسی، توسعه و نوسازی و دیدگاه مارکسیست‌ها و همچنین در بخش سوم با ارائه دیدگاه‌های از منظر روانشناسی فرهنگ و ارتباطات زمینه‌های بروز این چالش‌ها به لحاظ نظری مورد توجه قرار گرفت. جمع بندی نظری و تحلیل تطبیقی رهیافت‌های گوناگون و ارائه مدل مفهومی زنجیره‌ای به عنوان معیار ارزیابی بحران‌های قومی آخرین فصل از بخش سوم را تشکیل می‌دهد. به منظور بررسی موردی ستیزه‌های قومی، بخش چهارم با نگاهی به بحران‌های قومی تاریخ معصر در دو مقطع زمانی یعنی بعد از انقلاب مشروطه و اوسط دهه ۱۳۲۰ ه.ش، چهار بحران عمده قومی شامل؛ قیام خیابانی، غائله شیخ خزعل و جریانات آذربایجان و کردستان را مورد طرح و تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد. در بخش پنجم به تشریح بحران‌های قومی ایران در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بررسی زمینه‌ها و بستر‌های آن مبادرت شده است. توصیف و تشریح منازعات قومی در کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا، آذربایجان و خوزستان فصول جداگانه این بخش‌ را تشکیل می‌دهند. در ادامه در بخش ششم با بهره گیری از مدل مفهومی بحران‌های قومی در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد تجزیه و تحلیل و مقایسه قرار گرفته است. جمع بندی نتایج حاصله و ارائه پیشنهادها و راهکارهایی اجرایی و کاربردی آخرین قسمت از این کار مطالعاتی را تشکیل می‌دهد که امیدواریم تا حدی انتظارات و خوانندگان اثر را بر آورده باشیم.

منابع و یادداشت‌ها:

۱- ساندرا مک کی، الگوهای مختلف فرهنگی ایران، میدل ایست این سایت، ۱/۵/۱۹۹۵ به نقل از: بانک اطلاعات مقالات خارجی وزارت ارشاد اسلامی، شماره ۲۴۳۹۳٫ ۲- Martin Bulmer, Race and Ethnicity, In Robert G. Buugess(ed), varible in Social investigation , (London, Boston & Henley : Routledge & Kegan paul , 1986 p.5.4 – همچنین چهت اطلاع بیشتر از ابهام و آشفتگی در مفاهیم قومیت و گروه‌های قومی ر.ک به: حمید احمدی قومیت و گروههای قومی؛ مفاهیم مخدوش شده، روزنامه صبح امروز، شماره ۹۰، ۲۶/۱/۱۳۷۸ ص۶٫ ۳- J .Johnston, Derek Gregory & M.Smith(de): The Dictionary of Human Geograply: Third Edition (Massachsettes Black Well Publihers, LTD 1994),cit 4- Martin Bulmer , OP, cit. 5- Sergey SOKOLOVSKii & Valery Tiskov ethnicity, In Alan Barnard & Barnard & Jonathan Spener (ed) , Encyclopedia of Socia; and Cultural Anthroplogy, (Lodon & Newyork: Routledge, 1996 ) p.190. 6- الف) تورج اتابکی، ملیت، قومیت و خود مختاری در ایران معاصر؛ فصلنامه گفت و گو، شماره ۳؛ (دی ماه ۱۳۷۲)، ص ۷۰٫ ب) Michae S.Bassis , Richard J.Gelles, Ann Levine , Study Guide To Accompany Sociology: An Intioduction, Prepared by Ann Levine Third Edition. (U.S.A: Random House. 1988)P.122 7- J. Johnston, Derek Gregory & David M,Smith .OP.CIT 8- Ellis Cashmore , Dietionary of Race and Ethnic Relations, fouth Edition London: Routledge 1998 pp. 120 , 124 9- Ibid , p , 123 10- مجتبی مقصودی، ناهمگونی جمعیتی و توسعه ملی در ایران با تاکید بر ناهمگونی قومی) تهران: موسسه مطالعات ملی، ۱۳۷۶ صص ۲۴ و ۲۵٫ ۱۱- جهت آشنایی با تعدادی از منابع که اختصاصا موضوع بحران راه در مرکز مباحث خود قرار داده‌اند نگاه کنید به: الف) ژاک، ژرمیا، بحران مارکسیم، ترجمه مصطفی رحیمی، (تهران: سروش، ۱۳۷۰). ب) روژه لاکمب، بحران دموکراسی، ترجمه نور علی تابنده،(تهران: وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۴۶). ج) محمد سوداگر، بحران و تورم، (تهران: گلشن، ۱۳۵۶). د) محمود نکو روح، بحران ایدئولوژی، (تهران: چاپخش، ۱۳۷۲). ه) سعید مدنی، ساختار یک بحران، ایران فردا، سال اول، شماره ۵ (بهمن و اسفند ۱۳۷۱)، صص ۳۰-۲۶٫ و) حسین عظیمی، اقتصاد ایران، بحرانها و چشم اندازها، ایران فردا، سال اول، شمار ۴ (آذری و دی ۱۳۷۱)، صص ۱۶-۸٫ ز) کاوه بیات، بحران مشروطه فصلنامه فرهنگی و اجتماعی گفت و گو، شماره ۱۱(بهار ۱۳۷۵)، صص ۱۵۹-۱۵۵ ح) سعید حجاریان، بحران‌های ساختاری توسعه، فرهنگ و توسعه سال اول، شماره ۴ (بهمن و اسفند ۱۳۷۱)، ص ۴۸٫ ت) Jurgan Habermas Legitimation Crisis Trans T.MC – Carthy (Boston Beacon press , 1975 12- سید علی اصغر کاظمیف مدیریت بحران‌های بین المللی، چ ۲، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللیف ۱۳۸۶) صص ۱۳، ۱۴، ۱۹ و ۲۰ همچنین نگارنده در اثری دگری موضوع بحران را به صورت مبسوط و گسترده‌ای مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. نگاه کنید به: مقصودی، همان منبع، صص ۸۵ – ۷۴٫ ۱۳- جهت اطلاع بیشتر از روش‌های مورد بحث، به ویژه رهیافت‌ بین رشته‌ای، روشن سنت گرایی، رفتار گرایی و فرار رفتار گرایی ر.ک. به: الف) سید علی اصغر کاظمی، روش و بینش در سیاست (نگرشی فلسفی، علمی و روش شناختی)، (تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۷۴)، صص ۱۰۲-۹۸ ب) هوشنگ مقتدر، سیاست بین المللی و سیاست خارجی، (تهران: موسسه خدماتی – انتشاراتی مفهرس، ۱۳۷۰)، ص ۴ و ۵٫ ج) محمود سریع القلم، سیر روش و پژوهش در رشته روابط بین الملل، (تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۷۱) فصل‌های دوم، سوم و چهارم. د) هوشنگ عامری، اصول روابط بین الملل، (تهران: موسسه انتشارات آگاه، ۱۳۷۰)، صص ۴۰ و ۴۱٫ ه) مریم سیف نراقی و عزت الله نادری، روش‌های تحقیق در علوم انسانی: با تاکید بر علوم تربیتی، (بی‌جا: مولفان ۱۳۵۹)، صص ۴۴ – ۳۳٫ …………………………………………………………………………………. منبع: کتاب علل و زمینه‌های تحولات قومی در ایران

علل و زمینه‌های تحولات قومی در ایران (قسمت دوم)

خبرگزاری فارس: حساسیت مسایل قومی ایجاب می‌کند که به لحاظ نظری و علمی، به درک بهتری از چرایی بروز تحولات قومی نائل آییم. از این منظر، بررسی علل و زمینه‌های بروز تحولات قومی در ایران دوران معاصر، با تاکید بر مقطع سوم یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گام مهمی در جهت شناخت هر چه بهتر اوضاع و احوال حاکم بر اجتماعات قومی جامعه ایران برای درک و دریافت واقع بینانه‌تر علل هر نوع تحولات است.

جامعه ایران موزائیک کنار هم چیده اقوام است. اگر چه به ظاهر رنگ و لعاب‌های آن گوناگون، رنگارنگ و با نقش و نگارهای خاص خود، یگانه و بیگانه از هم می‌نماید، ولی در اصل فرش‌انداز یک جامعه‌اند، در زیر یک سقف حیات یافته و سرنوشت تاریخی- فرهنگی واحدی را رقم زده‌اند. هم چنان که گاه خوشی و نیک انجامی در کنار هم زیسته‌اند، گاه سختی و بد فرجامی نیز به طور یکسان، به پایان آن به نظاره نشسته‌اند. ظلم ستمگران و متجاوزان داخلی و خارجی را نیز کم و بیش با هم درک و لمس کرده‌اند و در فتوحات و کشور گشایی‌ها نیز در کنار هم رکاب زده‌اند و دوشادوش هم جنگیده‌اند و به رغم فراز و نشیب‌‌های تاریخی، هویتی کهن و فراقومی را به نام ایران پدید آورده‌اند. قوم، قومیت و هویت قومی چه بصورت احساسی یا ادراکی، متقدم یا متاخر، جلعی یا ابزاری، امری موجود، حیقی و زنده است. موجودیت قوم لر، کرد، ترک، عرب، بلوچ، ترکمن، قشقایی، و بختیاری چه با مفاهیم و تعاریف غربی چه با داده‌های ملی و چه براساس نگرش اسلامی غیرقابل انکار است و با داده‌پردازی‌های تئوریک و یا با این استدلال که نظریه پردازی‌های غربی درباره قوم و قومیت با موجودیت اقوام ایرانی همخوانی ندارد و افسانه‌ای بیش نیست، نمی‌توان به انکار آن دست یازید. در واقع انکار هویت قومی در ایران پاسخ به این شبهه را ضروری می‌سازد که اگر اینان قوم نیستند، پس چه هستند؟ و با چه مفهوم و اصطلاحی قابل شناسایی و تعریف‌اند؟ و به جای آن چه مفهوم و واژه جایگزینی پیشنهاد می‌شود؟ گروه قومی به مثابه اجتماع کوچکی از انسانها در درون جامعه‌ای بزرگتر است که به صورت «واقعی یا احساسی و ادراکی دارای اصل و نسب مشترک، خاطرات مشترک، گذشته تاریخی- فرهنگی واحدی‌اند که با یک یا چند عنصر سمبلیک نظیر خویشاوندی، مذهب، زبان و سرزمین و خصوصیات ظاهری و فیزیکی مشترک، هویت گروهی خود را از گروه‌های دیگر متمایز ساخته و اعضای آن به تعلقات گروهی- قومی خویش آگاهی دارند.» این تعریف دقیقاً به بازشناسی گروه‌های قومی از جوامع ایلی، طایفه‌ای و قبیله‌ای که بر مبنای وابستگی‌ها و پیوستگی‌های خونی و نیاکانی متصل سازمان یافته‌اند، کمک می‌نماید. با بازشناسی این دو مفهوم، حتی اگر نقش گروه‌های قومی را به نقشی ابزاری محدود نماییم که در بنای آن نخبگان غیرقومی با تحریف واقعیات، اسطوره‌سازی و افسانه‌پردازی سهم داشته و دارند از حقیقت وجودی آنان چیزی نکاسته، بلکه خودبا طرح این نگرش موید آن هستیم. عدم التفات کافی به نقش و زمینه‌های سیاسی، ‌اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داخلی، محرومیت‌های مادی، شرایط نامطلوب زندگی، به حاشیه‌ رانی‌های قانونی و غیرقانونی، مسدود بودن مجاری قانونی حل و فصل اختلافات که نقش انفعالی و غیرملموس اقوام را در کل کشور به نقش فعالانه، ملموس گریز ناپذیر و مخالف مبدل می‌سازد، نطفه نظریات قومی حول و حوشی تئوری توطئه اعم از توطئه داخلی یا خارجی، دست چپی و یا دست راستی را در بطن خود می‌پروراند. گاه این نکته طرح شده است که تعاریف ارائه شده از سوی نظریه‌پردازان غربی مسائل قومی درباره قوم، قومیت و هویت قومی قابل اطلاق به اقوام ایرانی نیست و هویت ایرانی قدیم است و این شناسه‌های ناظر بر هویت‌های جدید و جعلی در غرب است همچنین قومیت‌های ایرانی ممیزه و ویژگی‌های مختص جامعه ایران را درخود نهفته دارند و مختصات قومیت‌های ایرانی نه تنها با تعاریف ارائه شه سازگار نیست بلکه با نمودها و نمونه‌های غیر ایرانی آن نیز همخوانی ندارد. در پاسخ شاید به جرات بتوان ادعا کرد که این حرف تازه‌ای نیست اصولا در کلیت امر، کدام نهاد و تشکل غربی قابلیت تطابق و سازه‌واری نعل به نعل را با نمونه ایرانی خود داشته است که این تشکل دومی آن باشد و مشخصاً کدام تعریف در نوع تیپ ایده‌آل خود در عرصه عمل و زندگی اجتماعی تجلی کامل داشته و یا یافته است که از این تعاریف چنین انتظاری را داشته باشیم؟ آیا تعریفی که از دولت نظام پارلمانی و یا حزبی شده و در غرب کار ویژه‌ای خود را دارند، در ایران نیز همانگونه است؟ مطمئناً پاسخ منفی است ولی با این حال نمی‌توان منکر وجود دولت و یا نظام پارلمانی در کشور شد، حتی اگر مقدمات و مؤخرات آن به میزان زیادی متفاوت از یکدیگر باشند. با این پیشینه در می‌یابیم که هویت قومی از جمله هویت‌های واقعاً موجود جامعه بشری است که در آستانه قرن بیست و یکم فراتر از گذشته خود و برخلاف انتظار جامعه و مجامع بین‌المللی که دهکده جهانی را در سطح بین‌المللی وعده می‌دهند در بسیاری از کشورهای جهان به خیزشی جدید و عظیم، همانند دیگر جنبش‌های سیاسی- اجتماعی، بدل گشته‌اند. بازگشت بسیاری از جوامع به هویت‌های سخت قومی و تبدیل آن به یکی از مسائل مبتلا به جامعه بین‌المللی که از دهه ۱۹۸۰ میلادی به بعد شتاب فزاینده آن، طیف جدید و وسیعی از منازعات و ستیزه‌ها را در سطوح مختلف دامن زده است و صدمات، تلفات، لطمات و خسارات آن به مراتب چندین برابر جنگ‌های کلاسیک جهان در قرن بیستم، ارزیابی شده است. در هند، ترکیه، روآندا، افغانستان، سریلانکا، اندونزی، عراق، پاکستان، سومالی، یوگسلاوی، کانادا، اسپانیا و اکثر جمهوری‌های سابق اتحاد جماهیر شوروی همگی درگیر مسئله‌ای واحد به نام مسئله قومیت‌ها شدند. همچنین کشمیری‌ها، سیک‌ها، هوتویی‌ها، توتسی‌ها، شیعیان، هزاره‌ای‌ها، تاجیک‌ها، ازبک‌ها، ببرهای تامیل، اهالی تی‌مور شرقی، کردها، سندی‌ها، پنجابی‌ها، صرب‌ها، کروات‌ها، اسلوونیایی‌ها، کوزویی‌ها، بوسنیایی‌ها، اهالی ایالت کبک، باسکی‌ها، قزاق‌ها، آذری‌ها، ارامنه، چچنی‌ها، بلاروس‌ها، و ترکمن‌ها درگیر چالش‌ها و کشمکش‌های گوناگون از سطحی و کم عمق تا به صورت عمیق و پرشدت با دولت‌های حاکم و یا با اقوام رقیب شده‌اند. به لحاظ تحقیقاتی چنین ستیزه‌های موجب برگزاری نشست‌های علمی، اجلاسیه‌ها و کنفرانس بین‌المللی در جهت تبیین منازعات قومی در سطح جهان شد. اندیشمندان زیادی در این باره اظهار نظر کردند و نظریات متنوعی با جهت‌گیری‌های گوناگون و گهگاه متضاد ارائه شد. کومار روپزینگه، والری تیشکوف، بندیکت اندرسون، الکس اینکلس، بی‌.کی.روی. بارمن، تی.کی. اومن، دونالد. ال. هوروتیز، پل براس، بیخو پارخ، لوئیس. ال. اسنایدر، ماکل بانتون، دیوید ولش، آنتونی اسمیت، مایکل براون، رزا اسماگیلوا، مایکل هشتر، هوشنگ امیراحمدی، و حمید احمدی از جمله صدها پژوهشگری هستند که درباره مسائل قومی اظهار نظر کرده‌اند. مهمترین نتیجه به دست آمده از این کنفرانس‌ها اجماع نظر در باب فقدان وجود نسخه‌ای واحد در درک و تبیین این معضل بوده است. از بعد روانشناختی، جامعه شناختی، علوم سیاسی، روابط بین‌الملل، ژئوپولیتیک، اقتصاد سیاسی، علم ارتباطات و مباحث فرهنگی، دیدگاه‌هایی مطرح شد که هر یک بر عامل خاص در بروز ستیزه‌های قومی تاکید می‌ورزیدند. تحلیل تک علتی بروز بحران‌های قومی از خلال هر یک از رشته‌های علمی فوق، اگر چه زوایای مهمی را در این عرصه گشود، ولی از دیگر زمینه‌های مورد توجه دیگر حوزه‌ها و رشته‌ها غفلت ورزیده، تا جایی که بررسی این مهم را به صورت یک کلیت به هم پیوسته در بر نگرفت. در واقع گزینش رهیافت بین رشته‌ای به‌رغم مشکلات و زحمات طاقت فرسای آن، محصول چنین نگرشی است. با توجه به اینکه بررسی و زمینه‌یابی جامع وقوع مناقشات قومی، از طریق تحلیل تک سببی وافی به مقصود و جامع نبوده است و مشخصاً هر بحران قومی متاثر از زمینه‌های متعددی است لذا از میان صدها نقطه نظری که در کل اثر مورد توجه قرار گرفت که خود حجم وسیعی از اثر را به خود اختصاص داد، ۲۴ عامل مهم از میان آنان شناسایی شد، که هشت فاکتور آن به عنوان زمینه‌های اصلی بروز بحران‌های قومی، مدل‌سازی و دستمایه تحلیل و تبیین منازعات قومی ایران به ویژه در دوران بعد از پیروزی انقلاب شد. در حوزه روانشناسی دو عامل عمده یعنی «احساس محرومیت نسبی» و «نقش نخبگان قومیت‌ها» در زمینه جامعه‌شناسی «ساخت نابرابر اجتماعی» و در حوزه اقتصادی و اقتصاد سیاسی عنصر «گزینش عقلانی» و در ارتباط با علوم سیاسی، روابط بین‌الملل و ژئوپولیتیک، چهار عامل یعنی؛ کاهش قدرت حکومت مرکزی و دوران گذار در عرصه داخلی و یا ساخت نظام بین‌الملل و نقش و رقابت ابر قدرت‌ها و قدرت‌های بزرگ و نهایتاً موقعیت مناسب جغرافیایی «جمعاً به صورت یک مدل هشت وجهی مورد توجه قرار گرفت. به علاوه، در جهت محدود کردن دایره بررسی‌ها، با ارائه تعریف عملیاتی از بحران قومی و با انتخاب شناسه‌های نه‌گانه‌ای چون شرکت گروه‌های قومی، طرح مطالبات هویتی- منطقه‌ای، هدایت و رهبری کشمکش‌ها توسط نخبگان قومیت‌ها، حساسیت زمانی بروز درگیری‌ها، برخورداری بالای سیاسی- نظامی از سوی گروه‌های قومی، حجم و تعداد نیروهای درگیر اعم از بازیگران دولتی و قومی در مقابل یکدیگر، حمایت شخصیت‌ها و احزاب سیاسی در مرکز کشور و موقعیت حساس جغرافیایی به لحاظ استقرار متمرکز منازعات در حاشیه مرزهای کشور- مصادیق آن تنها در تعدادی از منازعات قومی- محلی دوران معاصر به ویژه در مقطع بعد از انقلاب، مورد تجزیه و تحلیل واقع شد. در پیشینه تاریخی بحران‌های قومی در ایران، از زمان پیروزی انقلاب مشروطه تا تثبیت قدرت رضا شاه، دو ستیزه عمده هویتی- محلی در قالب قیام خیابانی و غائله خزعل مورد بررسی قرار گفت و این نتیجه به دست آمد که غائله خزعل ویژگی‌های یک بحران محلی تمام عیار را در خود داشته، حال آنکه قیام خیابانی ابعاد کاملی از بحران را در خود نداشته و از شدت کمتری برخوردار بوده است.هم‌چنین به رغم اتهامات وارد شده، قیام خیابانی داعیه تجزیه‌طلبی نداشته، ولی تحرکات خزعل جنبه جدایی طلبانه و گریز از مرکز داشته است. در قیام خیابانی، تقاضاهای هویتی- قومی فراوانی مطرح شده که در ستیزه‌های شیخ خزعل بر علیه دولت، این درخواست‌ها به صورت شخصی، ایلی و طایفه‌ای تجلی یافته است. به علاوه در حالی که غائله خزعل با تفاوت‌های ماهوی از حمایت‌های فرامرزی سود جسته است، تنها تکیه‌گاه قیام شیخ محمد خیابانی توده‌های آذربایجانی به ویژه مردم تبریز بوده‌اند و نهایتاً آنکه چارچوبه اصلی مدل هشت وجهی همخوانی بسیار نزدیکی با زمینه‌های بروز مناقشات محلی منطقه‌ای مقطع بعد از مشروطیت، نشان می‌دهد. همچنین در پیشینه تاریخی تحقیق به مقطع دوم بروز بحران‌های قومی در ایران اشاره شد که بعد از تبعید رضا شاه و اشغال ایران توسط قوای بیگانه به وقوع پیوست. تشکیل حکومت آذربایجان و جمهوری خود مختار مهاباد به رهبری سید جعفر پیشه‌وری و قاضی محمد در بین سالهای ۲۵- ۱۳۲۴ مهمترین این منازعات هستند. از جمله معدود ستیزه‌های محلی که در طول تاریخ معاصر قابلیت اطلاق بحران قومی را به صورت کامل و تمام عیار در متن و بطن خویش دارند. دو بحران مذکور می‌باشند که علاوه بر داشتن ویژگی‌های نه گانه بحران‌های قومی، از بسترهای و زمینه‌های مدل هشت وجهی مطروحه نیز به طور کامل سود جسته‌اند. در این پژوهش تلاش شد جدای از داوری‌ها و پیشداوری‌ها و احیاناً در مواردی غرض‌ورزی‌ها، و دشمنی‌های مرسوم نسبت به فعالیت‌های فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان و رهبران آن تحلیلی واقع بینانه مستند علمی و بی‌طرفانه ارائه شود و براساس مدل هشت وجهی از تکیه و تاکید بیش از حد نسبت به نقش اتحاد جماهیر شوروی به عنوان زمینه تک سببی وقایع آذربایجان و کردستان، اجتناب گردد. محور اصلی پژوهش یعنی بحران‌های قومی در بعد از پیروزی انقلاب به مثابه مقطع سوم بروز بحران‌های قومی دوران معاصر با بررسی پنج منازعه قومی- محلی در کردستان، ترکمن صحرا، آذربایجان و بلوچستان و خوزستان آغاز شد. وقایع کردستان بعنوان مهمترین و بزرگترین چالش داخلی نظام نوپای جمهوری اسلامی با بهره‌مندی کامل از شاخصه‌های عملیاتی تنها محمل اطلاق اصطلاح بحران قومی قرار گرفت. مدت زمان کوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بحران کردستان به لحاظ سیاسی با درخواست‌های هویتی- قومی در قالب قطعنامه‌ای هشت ماده‌ای از سوی شیخ عزالدین حسینی، عبدالرحمن قاسملو و غنی بلوریان به نمایندگان اعزامی دولت موقت مهندس مهدی بازرگان آغاز شد و همزمان با سقوط پادگان مهاباد وارد فاز نظامی شد. تشدید، تعمیق و گسترش دامنه منازعات مسلحانه بین گروه‌های کرد و غیرکرد چون حزب دمکرات کردستان ایران،سازمانی انقلابی زحمتکشان ایران (کومله)، سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران و سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر با دولت انقلاب در ماه‌ها و سال‌های بعد موجب کشته و زخمی شدن هزاران نفر از نیروهای دو طرف و میلیاردها ریال خسارات مالی شد. بهره‌مندی از وضعیت کوهستانی و پستی و بلندی‌های زمین به لحاظ توپوگرافی و همجواری با کردهای ترکیه و عراق و دریافت کمک‌های همه جانبه نظامی- مالی و تبلیغاتی از دولت عراق و حمایت برخی از شخصیت‌ها، احزاب و گروه‌های سیاسی در تهران، وضعیتی را پدید آورد که علاوه بر استان کردستان، دامن بحران به تعدادی از استان‌های همجوار چون آذربایجان غربی و کرمانشاه نیز کشیده شد و آسیب‌پذیری‌های جدی را نسبت به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی محتمل الوقوع ساخت. ستیزه‌های یک ماهه در منطقه ترکمن صحرا، در حاشیه جنوب شرقی دریای خزر، در شهرهای گنبد کاووس، بندرترکمن و آق قلعه از اواسط اسفند ۱۳۵۷ تا اواسط فروردین ۱۳۵۸، در حد یک “درگیری محلی” مورد توجه قرار گرفت. چرا که علاوه بر مدت کوتاه درگیری‌ها و فقدان استمرار آن، مبنای وقوع این ستیزه‌ها کمتر مطالبات هویتی- قومی، بلکه اقتصادی بوده است و نخبگان شاخص ترکمنی که رهبری و هدایت درگیری‌ها را برعهده داشت باشند، شناسایی نشدند و نبض وقایع در دست عناصر غیر ترکمن به ویژه سازمان چپ‌گرای چریک‌های فدایی خلق قرار داشت. ناآرامی‌های آذربایجان خصوصاً تبریز در ماه‌های آذر و دی ۱۳۵۸ توسط حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان، با فراز و فرودهای سریع خود و در چارچوب رقابت‌های نخبه علیه نخبه و سهم‌خواهی از انقلاب، به عنوان “آشوب‌های شهری”‌ مورد توجه قرار گرفت. حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان ایران به مثابه یک جریان مذهبی با تاکتیک‌های دمکراتیک و روشنفکرانه که باتکیه بر باورهای اعتقادی مقلدین و یک مرجع دینی خواستار تامین دیدگاه‌های آیت‌الله شریعتمداری در اداره آذربایجان بود، در جریان مبارزه‌جویی با دولت نوپای جمهوری اسلامی به جز مقطعی کوتاه از حمایت جدی، فراگیر و مستمر مردم آذربایجان برخوردار نگردید. به رغم رهبری وقایع آذربایجان توسط نخبگان آذربایجانی تبار به ویژه آیت‌الله شریعتمداری و انجام بیشترین فعالیت‌ها در آذربایجان شرقی خصوصا در تبریز، حزب خلق مسلمان حزبی قومی- منطقه‌ای نبود و درخواست‌های هویتی- قومی به کمترین وجهی مطرح گردید و اختلاف‌نظرهای ابراز شده نیز نسبت به سیاستگذاری‌های کلی نظام در قبال چگونگی رفراندوم تغییر نظام، مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی و مخالفت با اصولی از قانون اساسی و تحریم انتخابات قانون اساسی جلوه یافته و فاقد مولفه‌های یک بحران قومی بوده است. اقدامات به عمل آمده از سوی ناسیونالیست‌های افراطی آن سوی ارس در جمهوری آذربایجان و پان‌ترکیست‌های ترکیه در ایجاد گرایشات واگرایانه میان آذری‌های ایران در قبال حکومت مرکزی، بیش از آنکه در قالب بحران‌های قومی بگنجد، اقداماتی توطئه‌گرانه درجهت ضربه زدن به منافع ملی ایران ارزیابی شده که کمترین سود را نیز برای طراحان خارجی آن به دنبال نداشته است. در بلوچستان نیز به رغم طرح مطالبالت هویتی- قومی از سوی گروه‌های بلوچ مخالف و وقوع درگیری‌های مسلحانه مقطعی، به واسطه فقدان رهبری شاخص در بین بلوچ‌ها و وجود اختلاف نظر درمیان گروه‌ها و طوایف بلوچ، هیچگاه بحران قومی به صورت جدی مجال بروز نیافته و تحت الشعاع قاچاق مواد مخدر و کالا و دیگر مشکلات امنیتی چون حضور افاغنه رنگ باخته است . در این مورد اگر چه همواره لایه‌هایی از یک بحران دایمی، ملایم و بطئی وجود دارد و یا حتی احتمال بروز حوادث غیرمترقبه و انفجار آمیز چون مورد وقایع نیمه دوم مرداد ماه ۱۳۷۸ ، یعنی گروگان‌گیری تعدادی از جهانگردان خارجی در کرمان توسط طایفه شه‌بخش، وجود دارد ولی در حد و اندازه تعریف این پژوهش از بحران قومی نبوده‌اند. در خوزستان ستیزه‌های گروه‌های عربی مخالف دولت، جلوه‌ای متفاوت از دیگر مناطق داشته است. حمایت مالی – تبلیغاتی جدی کشور‌های عربی حاشیه جنوب خلیج فارس خصوصا دولت عراق در اوائل انقلاب اگر چه به تشدید تقاضاهای هویتی – قومی مردم منطقه دامن زده، ولی طرح و برنامه‌های گروه های مخالف تحت تاثیر حجم وسیع بمب‌گذاری‌ها و خرابکاری‌ها در لوله‌های نفت، پالایشگاه‌ها، خطوط مواصلاتی – اطلاعاتی، مراکز اداری و آموزشی و جلوه‌های منفی و تنفر آمیز این قبیل اقدامات و همچنین تهاجم نظامی عراق به ایران، افشای طرح و برنامه‌های اشغال استان خوزستان و مقاومت خود جوش مردم منطقه در مقابل متجاوزین عراقی؛ با شک مواجه شد. با حضور نیروهای نظامی ایران در منطقه جنگی خوزستان، موضوع بمب گذاری‌ها و خرابکاری‌ها کم و بیش منتفی گردید. با این حال، ستیزه‌های خوزستان بیش از آنکه ویژگی‌های بحران قومی را داشته باشد در راستای منافع دولت عراق تجلی خاص خود را داشته است. و ما نیز بالتبع از طرح آن به عنوان یک بحران قومی اجتناب ورزیده‌ایم. با توجه به مباحث مطروحه در جمع بندی و نتیجه گیری نهایی این نکات قابل ذکر است: ۱- بین احساس محرومیت قومی و بروز بحران‌های قومی در ایران بعد از انقلاب، رابطه مستقیمی وجود دارد. افزایش عمومی و فراگیر این احساس در بین توده‌های قومی ایران، زمینه مهمی در وقوع ستیزه‌های قومی ایران در بعد از انقلاب بوده است. تجربه بروز چالش‌های قومی در میان کردها، بلوچ‌ها، عرب‌ها، ترک‌ها و ترکمن‌ها که هر کدام به وجهی با این احساس دمساز بوده و از فرصت‌ها و شرایط بیشتر و بهتری برای رفع آن برخوردار بوده اند، موید این نتیجه گیری است. ۲- نخبگان قومیت‌ها با انتقال سرخوردگی‌ها، ناکامی‌ها و آمال‌ و آروزهای فردی خود با توده‌ها و جمعی نمودن آن، نقش بسزایی در زمینه سازی چالش‌های قومی داشته‌اند. شیخ عزالدین حسینی، عبدالرحمن قاسملو، غنی بلوریان، آیت الله شریعتمداری، شبیر خاقانی و مولوی عبدالعزیز، نمونه‌های مناسبی در این بررسی‌ها‌ هستند که در ستیزه‌های پر شدت و یا کم شدت محلی – قومی ایران بعد از انقلاب، ایفا گر نقش بوده‌اند. به دلیل عدم وجود رهبری محوری و شاخص بین برخی دیگر از اقوام در بعد از انقلاب، سازماندهی و بسیج توده‌ای پایدار در برابر دولت مرکزی با مانع مواجه شده، و همچنین از امکان چانه‌زنی گروه‌های قومی کاسته و استحاله و خاتمه سریعتر درگیری‌ها را به همراه داشته است. ۳- ساخت نابرابر اجتماعی حاکم بر جامعه ایران دوران قبل از انقلاب که با تصلب ساختاری خود، مانع از دستیابی برابر توده‌های قومی به امکانات منزلتی چون؛ ثروت، قدرت و حیثیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی فرهنگی می‌شد. با سقوط رژیم محمدرضا پهلوی و از هم پاشیدگی ساختار سیاسی و سست شدن بنیان‌های اجتماعی نظام قدیم، مطالبات سرکوب شده را در پی داشت. حساسیت جامعه قومی در برابر مصوباتی چون، رسمیت یافتن مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی کشور و شیعه بودن رئیس جمهور، موجب افزایش نگرانی‌ها و تشدید جو پرالتهاب و درگیری در کشور خصوصا مناطق قومی حاشیه مرزی‌های کشور شد. ۴- ضریب بالای برد و موفقیت نقش بسزایی در مبارزه جویی گروه‌های قومی در ایران داشته است. گروه‌های قومی با پیروزی انقلاب دریافتند که بعد از دهه‌ها سرکوب و خفقان و حمایت‌های خارجی از سیاست‌های قومی دولت پهلوی، فرصتی طلایی برای طرح تقاضاهای قومی و چانه زنی با دولت پدید آمده تا با کمترین هزینه به اهداف خود دست یابند. در واقع به زعم گروه‌های مخالف‌،‌عدم بهره برداری از شرایط مناسب انقلاب، که در طول تاریخ وقوع آن نادر است – امری غیر عقلانی محسوب می‌شد؛ لذا در جهت استفاده مناسب از این جو، همه شیوه‌های مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیز از تظاهرات، تحصن، اعتصاب تا خلع سلاح پاسگاه‌های ژاندارمری و شهربانی و اشغال پادگان‌های ارتش، انجام درگیری مسلحانه و تصرف شهرها تجربه شد. ۵- ضعف قدرت حکومت مرکزی در اعمال حاکمیت ملی در اقصی نقاط کشور، محمل مناسبی برای مبارزه جویی گروه‌های قومی در بعد از انقلاب شد. با فروپاشی نظام شاهنشاهی، اگر چه نظام جدید دارای پشتوانه مردمی گردید ولی وجود اختلاف نظر میان رهبران، کشور، تعدد مراکز قدرت، تغییر پی در پی کابینه‌ها و به قدرت رسیدن شخصیت‌هایی چون؛ مهدی بازرگان، محمد علی رجایی، محمد جواد باهنر، و همچنین ترس و واهمه ارتش در سرکوب مخالفین که با تجربه اعدام تعداد زیادی از امرای سرکوبگر ارتش شاه همزمان شده بود، وضعیتی را پدید آورد که در هم پیوندی با گزینش عقلانی، گروه‌های قومی را در مقابل حکومت مرکزی قرار دارد. ۶- موقعیت مناسب جغرافیایی یا به تعبیری میزان بهره مندی از سه فاکتور ذیل به صورت همزمان، یعنی استقرار قومیت‌ها در حاشیه مرزهای کشور، وجود جمعیتی از هم تباران خونی و فرهنگی در آن سوی مرز، و موقعیت مناسب توپوگرافیک به لحاظ وجود ناهمواری‌ها، کوه‌ها، جنگل‌ها که امکان استتار و انجام عملیات پارتیزانی از سوی گروه‌های گریز از مرکز را بهتر از مناطق دیگر فراهم آورد، زمینه مناسبی در بروز و استمرار خشونت‌های قومی در بعد از پیروزی انقلاب محسوب می شود. هر پنج ستیزه محلی – قومی بعد از انقلاب در حاشیه مرزهای کشور به وقوع پیوسته است. همه آنها در آن سوی مرز ایران در کشورهای عراق، ترکیه، ترکمنستان، پاکستان، افغانستان، و کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس دارای هم‌تباران خونی و فرهنگی بوده و هر یک از قومیت‌های پنج‌گانه کم و بیش از موقعیت مناسب توپوگرافیک برخوردار بوده‌اند. در این بین وضعیت مناطق کردنشین در بهره‌مندی از سه فاکتور فوق منحصر به فرد بوده است و نتیجه این مختصات منحصر به فرد استمرار تشدید و تعمیق بیشتر منازعات کردها نسبت به دیگر ستیزه‌های قومی بعد از انقلاب شد. ۷- در اولین سال‌های بعد از انقلاب، تعارض ایران با سنخ نظام بین‌الملل به ویژه ضدیت با مواضع و سیاست‌های سلطه‌گرانه شرق و غرب، موجب ارائه کمک‌های مادی و معنوی ابرقدرت‌ها به گروه‌های قومی مخالف و بهره‌گیری از برگ قومیت‌ها شد. این قبیل اقدامات که به مثابه اهرم‌های فشار در جهت تعدیل مواضع انعطاف‌ناپذیر دولت ایران به کار گرفته شد در سال‌های بعد با مواضع همسان جامعه بین‌المللی در ارتباط با موضوع عدم رعایت حقوق بشر، سرکوب اقلیت‌های قومی- مذهبی، عدم رعایت حقوق شهروندان و با تشویق هویت خواهی‌های قومی، آسیب‌پذیری‌های جدی را متوجه تمامیت ارضی کشور ساخت. ۸- از جمله مهم‌ترین دوره‌های گذار در سده معاصر، تغییر نظام سیاسی از سلطنت به جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۷ می باشد. به لحاظ سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی این پروسه با مشروعیت‌زدایی از نظام قدیم، ظهور بحران‌های مشروعیت، نفوذ، مشارکت و توزیع، و عدم استقرار چارچوبه‌های امنیتی جدید بیشترین تنش‌های قومی را موجب شد. بدین لحاظ اگر مرحله گذار در عرصه داخلی و بین‌المللی در دوران بعد از انقلاب مشروطیت و بعد از تبعید رضا شاه تواما زمینه‌ساز بروز بحران‌های قومی گردید. در بعد از انقلاب این گذار تنها در عرصه داخلی تجربه شد و تجربه بین‌المللی گذار که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بروز شکاف در ساخت نظام دو قطبی انعطاف‌پذیر در یک دهه بعد بروز کرد. در مقطع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با تحکیم مبانی مشروعیتی جدید و استقرار چارچوبه‌های امنیتی و از بین رفتن دیگر زمینه‌های مناسب، چالش‌های قومی مهار شد. اگر ویژگی پژوهش های علمی را علاوه بر تحلیل و تبیین مسایل و مشکلات، ناظر بر پیش‌بینی علمی بدانیم، از نقطه‌نظر آسیب‌شناسی ملی، پاسخ به این پرسش ضروری می‌نماید که پس از سه دوره متناوب از بروز بحران‌های قومی، آیا بروز دوره چهارم از بحران‌های قومی، در ایران محتمل‌الوقوع نیست؟ آیا در قرن بیست‌و یکم؛ ایران تمامیت ارضی خود را حفظ خواهد کرد و با چارچوبه‌های جغرافیایی موجود؛ به حیات خود ادامه خواهد داد یا خیر؟ بی‌تردید آرزوی هر ایرانی وطن‌دوستی بقای ایران یکپارچه و آزاد و باعظمت است.این آرزو با واقع‌بینی سیاسی، شناخت موانع استمرار وحدت ملی و نقاط ضعف کشور و درک و دریافت سیاست‌ها و راهکارهای اجرایی منافاتی ندارد بلکه حتی فراتر از آن واقع بینی حکم می‌کند با اشراف کامل بر امکانات موانع و کاستی‌ها، از فرصت‌ها به نحو مطلوب بهره گیریم و خطرهای احتمالی را با تدبیر و درایت از سر راه این ملت کهن برداریم. راهکارهای پیشنهادی در خصوص چگونگی جلوگیری از وقوع ستیزه‌های قومی و استمرار آن نیز، معطوف به مدل مفهومی زنجیره‌ای این اثر می‌باشد. بر این اساس پیشنهادهای کاربردی ذیل ارایه می شود: – جلوگیری از درونی شدن احساس محرومیت و غبن در میان اقوام غیرفارس، خصوصا اقوامی که خود را محروم‌تر احساس می‌کنند، به دفعات در دستیابی به آمال و آرزوهای قومی خود ناکام مانده‌اند خود را تحقیر شده و سرکوب شده می‌بییند و از تعمیق آن در رنج هستند و به صورت احساسی فراگیر به دنبال رفع آن هستند، در این راستا در مرحله اول تعیین و ارزیابی حساسیت‌ها و منزلت‌های قومی، ضریب و میزان محرومیت، نوع محرومیت، و درجه محرومیت است که با بهره‌گیری از تحقیقات میدانی، به ویژه استفاده از متدهای روانشناسی قومی، قابل حصول است. پس از این مرحله نوبت به اقدامات عملی در جهت تخفیف و ممانعت از درونی‌شدن و فراگیری این احساس است که علاوه بر اراده سیاسی لازمه؛ بسته به مورد متفاوت می‌باشد. – بهره‌گیری از نخبگان قومیت‌ها در هرم قدرت سیاسی و اجرایی کشور در تمامی سطوح و زمینه‌ها، بدون هیچ تبعیض و گریزی، اجتناب از ایجاد، تشدید و تعمیق عقده سیاسی در میان آنها با در نظر گرفتن آستانه تحمل افراد، کاستن از ذهنیت‌های منفی نسبت به عملکرد دیگر گروه‌های قومی و حکومت مرکزی، ممانعت از رادیکالیزه شدن رهبران قومی از طریق برقراری ارتباط،‌گفت‌وگو، مفاهمه و تامین نقطه نظرات معقول گروه‌های میانه‌رو قومی در جهت حفظ حاکمیت ملی و کاهش نفوذ گروه‌های افراطی در میان جمعیت‌های قومی، در این چارچوب هم چنان که نظام، فعالیت نیروهای قومی را در درون سیستم می‌پذیرد در مقابل تحرکات نیروهای جدایی طلب واکنش سریع و قاطعانه نشان می‌دهد. – اتخاد سیاست‌ تنش‌زدایی در عرصه سیاست خارجی جهت تامین منافع ملی و حفظ تمامیت ارضی کشور، چرا که هر گونه سیاست تنش‌زدایی در عرصه جهانی، اقدام متقابل کشورهای معارض را به شیوه‌های گوناگون، از جمله استفاده ابزاری از قومیت‌ها را به دنبال خواهد داشت. در دوران معاصر، خصوصا در بعد از انقلاب جهت ضربه پذیر نمودن حاکمیت ملی، از فاکتور قومی و جلوگیری از بهره‌برداری ابزاری از قومیت‌ها توسط بیگانگان، اتخاذ سیاست تنش‌زدایی است که در مرحله اول از طریق سرعت بخشیدن به روند همکاری‌های منطقه‌ای در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، شناسایی و استفاده از ظرفیت‌ها و امکانات بالقوه و بالفعل در سطح منطقه و انجام پروژه‌های مشترک منطقه‌ای تسهیل خواهد شد. در مرحله بعد همکاری‌های دو جانبه و یا چند جانبه با کشورهای همسایه‌ای که در زمینه مسایل قومی مشکلات مشابه‌ای دارند در کاهش منازعات قومی موثر خواهد بود. به علاوه از یاد نبریم که اتخاذ سیاست تنش‌زدایی امری گزینشی نیست، نمی‌توان از تجزیه برخی کشورها حمایت کرد و خود فارغ البال از اقدامات مشابه بود. دقت نظر و بررسی دقیق بحران‌های قومی در سطح جهان و اجتناب از اتخاد مواضع شتاب‌زده ، سریع و غیردقیق که بعدها سیاست خارجی ما را با مشکل توام سازد، امری است که باید به دقت مورد توجه مسولین سیاست خارجی کشور ما قرار می‌گیرد. – کاهش نابرابری‌های اجتماعی از طریق توجه بیشتر به مناطق قومی حاشیه‌ مرزهای کشور و افزایش میزان بهره‌وری جمعیت‌های قومی ساکن در این مناطق از رفاه اقتصادی، اجتماعی فرهنگی و انسانی، بهبود اوضاع معیشتی ، بالابردن امکانات منزلتی، رفاهی، داشتن مسکن مناسب، از بین بردن سوء تغذیه و آثار آن ، افزایش درصد باسوادان، گسترش تامین اجتماعی و بهداشت و درمان و بالابردن سن امید به زندگی، تامین اشتغال و امرار معاش، افزایش مهارت‌های فردی، ارتقا سطح ارتباطات جهت کاهش فاصله اجتماعی و تقویت پیوندهای اجتماعی بین بخش‌ها و نواحی مختلف و بسط و گسترش نگرش فرامنطقه‌ای و فراقومی می‌تواند اعمال گردد. همچنین در مورد تصلب ساختارهای اجتماعی، علاوه بر تعبیه سازوکارهای رفاهی- اقتصادی باید از طریق بازنگری در برخی قوانین و آیین‌نامه‌ها که به صورت بسیار آشکار و ملموس از تفاوت‌های موجود بر سر دستیابی به دیگر امکانات منزلتی چون قدرت و حیثیت سیاسی حکایت دارد، زمینه همنوایی و همسازی قومی در جامعه ایران بیش از پیش فراهم گردد. در این عرصه تعبیه مکانیزم‌هایی برای نهادینه شدن مشارکت اقوام بر سرنوشت خویش از پایین‌ترین سطوح تا بالاترین سطوح مملکتی، راهکار مناسبی به نظر می‌رسد. – تنها صرف اتخاذ اقدامات امنیتی در حاشیه مرزهای قومی کشور، حلال مشکلات قومی نخواهد بود. اگر در کوتاه مدت این قبیل اقدامات ثمربخش باشد و موجب تخفیف چالش‌ها شود. در درازمدت جز هزینه‌ای کلان با مشکلاتی تعمیق یافته و خطر سازتر، نتیجه‌ای نخواهد داشت کنترل دقیق چند هزار کیلومتر مرز آبی و خاکی با توپوگرافی مختلف نه تنها بسیار پرهزینه و پرمشقت است بلکه عملا امکان‌پذیر هم نیست. مرزداری و مرزبانی و شاید به وجهی حفظ تمامیت ارضی کشور و سرحدات جغرافیایی ، تنها از طریق ابزارهای بازدارنده و تنبیهی امکان‌پذیر نیست. اتخاذ تمهیدات ترغیبی و تشویقی و نفوذ بر قلب تک تک آحاد ملت که سرنوشت مشترک، احساس مشترک و منافع مشترک را در میان اقوام مختلف پدید آورد و همنوایی و همدلی ملی را صلا دهد ضروری است. در این پروسه انتخاب حسابگرانه و عقلایی اقوام و نخبگان آنان را نیز باید به سمتی هدایت کرد تا هر گونه خشونت و جدایی‌طلبی، غیرعقلایی و با تجربه‌های مشابه جهان معاصر ، عبث و خانمان بر باد ده، جلوه نماید. در این عرصه بکارگیری ترکیبی مناسب از مولفه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اجتناب‌ناپذی است. …………………………………………………………………………………………………..
منبع: کتاب علل و زمینه‌های تحولات قومی در ایران

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *