خاطره نهم از کتاب «خاطرات خوب»/پدر در «کاهفروشی» نان از آهن در میآورد
بازدیدها: 82
یادداشتی از مسعود ایمانی کله سر
دکترای روابط بینالملل از دانشگاه جواهر لعل نهرو هندوستان و دبیر خبر یورونیوز
در روزهای دلتنگی و سخت، «خاطره خوب» جستن که ظاهراً عنوان این کتاب نیز هست، آسان نیست، خصوصاً از افغانستان. نشئهآورتر از تریاک هلمند و داروی کاذبِ آرامبخشی خواهد بود که به خورد سلولهای خاکستری مغز خواهیم داد تا لحظاتی درد و حرمان فراموش کنیم.
خاطرات خوب و شیرین همه ما با تصاویر آن روز میدان هوایی کابل، موج فرهیختگانی که ترک کشور کردند، و اینک گرسنگی و رنج کودک افغانستان، به یکباره ویران شد. آنچه در ۱۵ اوت ۲۰۲۱/۲۴ اسد ۱۴۰۰ از جانب گروهی از ما «تحصیلکردگان و رهبران جوان» و طالبان بر کابل و افغانستان برفت، خاطرات شیرین را برای سالها به یغما برد …
اما اگر بخواهم دعوت دوست اجابت کنم و نیمه پر لیوان را ببینم، دلم میخواهد دوباره سری به کوچه کاه فروشی کابل بزنم.
مردی تنومند و بلندقامت بود با ریشی سپید و پرپشت، دستهایی زمخت و بزرگداشت با لبخندی ممتد بر لب در غرفهای در کوچه کاه فروشی. آهن را در اجاق میگداخت و میکوبید و از آن چاقو و اسباب دیگر میساخت. پدر، نان از آهن در میآورد.
از غرفه پرندهفروشان و پارچهفروشانِ دستار به سر گذشته و به غرفه او رسیده بودم. نمیشد نایستاد و کنارش ننشست و لهجه شیرینش را ننوشیده رد شد.
از زندگی، معاش، شهر و حکومت و انتحار پرسیدم. سخنان او مرا دلنشینتر و امیدبخشتر از مجموع بحثهایی بود که با دوستان همدانشگاهی و صاحبان مناصب وقت پیرامون موضوعات مختلف داشتیم؛ از اقوام و زبان و تاریخ کهن افغانستان گرفته تا سالهای متأخر جنگ و چارهجوییهای اخوانی و فدرالیسم و رضاخانی و آمریکایی و غیره.
پدر سالها چکش بر سندان کوفته و کارش را بلد بود. ممکن بود یکی از روزهایی که به سرکار یا خانه میرفت، او هم قربانی یکی از عملیات انتحاری شود. هر کابلی میداند که زندگی در این شهر به مویی بند است. پدر آهنگر اما اقیانوس امید بود و ساحل امن برای گمشدگانی که نمیدانند درد هر جاست، دوا آنجاست.
هنوز کلیدواژههایش را بعدِ چهار سال بهخاطر دارم. میگفت تا نفسی بر میآید، باید شاکر بود. هر «باشنده» باید در حرفه و منصب خود مفید خود و مملکت باشد، مرگ و زندگی دست خداست، تا هستیم باید نان از عرق جبین در بیاوریم، کار کنیم و بسازیم.
هنوز چهره پدر آهنگرِ کوچه کاهفروشی همسان تصویر دره پنجشیر در خاطر من زنده است؛ شاید به این دلیل که به زبان ساده و همهفهم و بهدوراز واژههای قلنبه سلنبه محافل کنفرانسی و اندیشکدهها حرفهای دل مرا میزد و افکارمان هممدار بود. اینکه بیمنت حاتم طایی و به مدد همت و کار و باور به وطن، میتوان کوچه و کشور را ساخت.
ایکاش همه فرهیختگان، صاحبان منصب، طالب و غیر طالب و هرکسی در هر وظیفهای، وجدان کاری، پاکی، قناعت و غیرت پدر پیر آهنگر را داشتند. آنوقت افغانستان آباد و آرام نمیبود؟