انجمن علمی مطالعات صلح ایران
برترگروه تخصصی مهاجرت و صلحویژهیادداشت صلح

خاطره بیست‌وچهارم از کتاب «خاطرات خوب»/مورنینگ سینا

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 95

مورنینگ سه‌شنبه‌های تیم جراحی بیمارستان سینا از سالیان دور با رویکردی علمی پای برجاست، این نشست‌های بی‌نظیر با حضور ارزشمند اساتیدی چون دکتر حسابی برگزار می‌شود. مثل همیشه در ردیف‌های ابتدایی نشسته بودم و چشم دوخته بودم به سکویی که بر آن که رزیدنت‌ها موردهای جالب را ارائه می‌کردند و هر بار استادی ارزشمند آن را تحلیل می‌کرد. آن روز، دکتر حاجبی متخصص جراحی عمومی از تیم دکتر احمدی آملی بر جایگاه سوپروایزر علمی نشسته بودند. مورنینگ با صحبت‌های اینترن و رزیدنتی جوان آغاز شد. این بار آقایی جوان اهل افغانستان به‌عنوان بیمار معرفی می‌شد که در اپروچ شکم حاد قرار گرفته بود. رزیدنت جوان که در بیان شرح‌حال اولیه عنوان کرده بود بیمار اهل افغانستان است، در پایان صحبت‌هایش مجدد بر آن تاکید نمود. دکتر حاجبی رو به رزیدنت، علت تاکید را پرسیدند؟

رزیدنت گفت: ما خیلی از بیماران افغانی می‌ترسیم.

استاد پرسیدند: چرا؟

رزیدنت گفت: چون بیمه ندارند.

استاد رو به ایشان و همه گفتند من فکر کردم تاکید شما دلیل علمی دارد. شما کار بالین و درمانی خود را به‌خوبی انجام دهید و در مباحثی که مربوط به شما نیست ورود نکنید .

در آن سه‌شنبه علمی و عالی، دکتر حاجبی عزیز به زیبایی و شفافیت مرزهای رفتار حرفه‌ای را بیان کردند. آن‌قدر این رفتارشان بر جان‌ودل نشست که من تمام آن روز حال دلم خوب بود .

» درمانگاه سینا «

درمانگاه جراحی کولورکتال بیمارستان سینای تهران مثل همیشه شلوغ و پررفت‌وآمد بود. بیماران در سنین مختلف، از شهرهای متفاوت با پوشش‌ها و گویش‌های گوناگون مراجعه کرده بودند. استاد احمدی آملی با همان برق نگاه و لبخند آرام همیشگی‌اش با بیماران صحبت می‌کرد و آنها را معاینه می‌کرد. آن‌قدر آن ارتباط صمیمی و دلنشین بود و آن‌قدر استاد رفتار محترمانه‌ای داشت که بیش‌تر احساس می‌کردم اگر مترجم رفرنس‌های جراحی هم نبودند، باز هم درمانگاه این‌قدر شلوغ می‌شد. آن روز هم استاد پشت میزش که روبه روی در ورودی درمانگاه قرار داشت، نشسته بود و من هم طبق معمول پشت سر ایشان ایستاده بودم که ناگاه پیرزنی اهل افغانستان به همراه خانم جوان‌تری وارد درمانگاه شد. استاد با دیدن آنها از جایش بلند شد و به استقبالشان رفت و به گرمی احوالپرسی کرد. مشخص بود بیمار قبلی ایشان می‌باشد و برای ادامه درمان و پیگیری مراجعه کرده است.

استاد به همه بیمارانش احترام می‌گذاشت لکن این بار به استقبال بیمارش که اهل افغانستان بود، رفته بود. لبخندی عمیق بر جانم نشست. به‌راستی که درخت هرچه پربارتر، افتاده‌تر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *