خاطره پنجاهویکم از کتاب «خاطرات خوب»/آن روز در خانه فرهنگ ایران در کابل
بازدیدها: 138
فارسی را بسیار شیرین در زبان و خندان در چهره صحبت میکرد.
در خانه فرهنگ ایران در کابل از متقاضیان بورسیه تحصیل در ایران دعوت کرده بودیم تا هرکه دوست دارد و شرایطی دارد، بیاید. متقاضیان همگی مربیان و استادان دانشگاههای کشور افغانستان بودند. تقریباً از همه شهرها آمده بودند. من که نخستین سفرم به کشور همسایه و هم زبان بود، میل به شناخت فرهنگ و تاریخ و جغرافیای آن کشور پرتلاطم در دلم موج میزد. در جلسات مصاحبه علمی از متقاضیان، در دو گروه نشسته بودیم. در آغاز مصاحبه از هر متقاضی میخواستم از خودش شروع کند و از شهر و دیار و خواستههایش بگوید. وقتی اسامی شهرهایشان را برای نخستینبار میشنیدم، بدون درنگ ذهنم جغرافیای کشور همسایه را کنکاش مینمود. مدام نقشه این کشور را در ذهنم مرور میکردم که پکتیا کجای افغانستان است، جوزجان در شمال است یا در جنوب، سرپل و سمنگان چطور؟ و مزارشریف معروف و ملامحمد جانش کجاست! و هرات و آن خربزههای بیمثالش.
البته بدخشان و کابل را پیشتر میشناختم.
متقاضیان یکییکی از سالن انتظار به سالن مصاحبه وارد میشدند و از خود و علاقهمندیهای خود و شناختی که از دانشگاههای ایران داشتند، میگفتند و برای کسب بورسیه تحصیلی در این دانشگاهها کوشش میکردند.
وقتی که نشست از او خواستم خودش را معرفی کند. نامش «صدیق الله» بود. فارسی را بسیار شیرین در زبان و خندان در چهره صحبت میکرد.
گپ را با شعری شروع کرد از شاعر نامداری از کشورش. حدس زدم اهل هنر است. برای شروع مصاحبه به او گفتم ما معتقدیم که هنرمند هرجا رود، باید قدر بیند و در صدر نشیند. اینجا بود که دلنوازانه از سعدی گفت با شناختی ژرف و عمیق از گلستان و بوستان. از شعرای نامدار ایرانزمین گفت. در سراسر گفتگویمان بسیار عمیق، دقیق و با حسی دلنشین مکنونات قلبیاش را عیان مینمود.
همراهان من نیز وقتی هنر تسلط بر زبان و ادبیات پارسی وی، بهویژه دانش و اطلاعات کاملش از تاریخ پرشکوه آن را دیدند، مجذوب شخصیت دانا، لهجه پارسی شیرین و چهره خندانش شدند و شروع به گپ زدن با او نمودند. هرچه بیشتر سخن میگفت، من به عمق استعدادهای پنهان اینچنینی در سرزمین سراسر غنی کشور افغانستان بیشتر پی میبردم. آنجا بود که فهمیدم چقدر در زبان و شعر و تاریخ و عشق و انرژی مشترکیم، چقدر از همیم و افسوس که با هم نیستیم.
صدیق الله کلکانی از مربیان دانشگاهی افغانستان بود که بهعنوان یکی از برگزیدگان بورسیه تحصیلی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ایران سال ۱۳۹۶ در زبان و ادبیات فارسی انتخاب گردید. در طول سالیان تحصیلش در ایران این دوستی تداوم و عمق یافت و خوشبختانه همچنان برقرار است و خواهد بود.
اشتیاق به تحصیل و کسب مدارج بالای علمی در تمام وجودش موج میزد. بعدها که بیشتر با هم نشستیم و گفتگو کردیم، فهمیدم شاعری است متبحر و دارای هنرهای بسیار در صنایع ادبی. با تخلص بیدل دهلوی اشعار و ابیات و دوبیتیهای دلنشینش را میسراید. در بیت بیت سرودههایش، عشق به میهن و مردمش و دردهای سرزمینش را فریاد میزند.
در مسیر دوستی که آغازیده بودیم، از سرودههایش برایم میفرستاد و من با لذت بهرهمند میشدم و این رایحه خوش عشق و دوستی و برادری کماکان جاری است.
صدیق الله کلکانی امروز در مراحل پایانی تحصیل در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران است.
امروز که از آن روزها و خاطرات شیرینش و مسئولیت خود در آن حوزه گذر کردهام، احساس خوشایندی از کسب شناختی عمیق از کشور افغانستان بهویژه مردمانش و تاریخ و جغرافیای این سرزمین به یادگار دارم که در مجموعه خاطرات خود ثبت نمودهام.
برای مردم و سرزمین افغانستان بهویژه کودکان و بانوان آن سرزمین صلح و آرامش و امنیت آرزومندم.