خاطره پنجاهودوم از کتاب «خاطرات خوب»/خاطرههایی از همدلی و همزبانی
بازدیدها: 53
در این یادداشت کوتاه، میخواهم از سفرهایی که به کشور ایران داشتم چند خاطره بنویسم.
سال ۱۳۹۶ بود و با جمعی از فرهیختگان دانشگاهی (اعضای هیئتمدیره اتحادیه دانشگاههای خصوصی افغانستان) در یک سفر رسمی از راه مرز میان کشورهای ایران و افغانستان وارد خاک ایران شدیم. بنده که نخستین سفرم بود و پیشازاین در رابطه به برخوردهای سختگیرانه پلیس و مرزبانان این کشور شنیده بودم، اضطراب عجیبی داشتم.
برای رد شدن از مرز، باید بارهای سفری (جامهدانهای) ما را بازرسی میکردند. نوبت من رسید، منتظر بودم با چه برخوردی مواجه خواهم شد. یکی از پلیسهای مرز، بارِ (جامهدان) مرا روی میز موردنظر گذاشت تا بازش کند. بازرس دیگری که پاسپورت و ویزای بنده را ملاحظه میکرد، بهسوی همکارش که قصد بازکردن بارِ بنده را داشت، با اشارتی فهماند که از باز کردن بارِ من دست بردارد. پلیسی که پاسپورتم را ملاحظه کرده بود با خواندن مشخصات و شغل بنده از پاسپورت، فرمود:
بفرمایید آقای دکتر چمدانتان را بردارید، سفر خوبی داشته باشید.
بارم را از روی میز پایین کردم و وارد خاک ایران شدم. این نخستین برخورد محترمانه پلیس مرزی ایران با بنده در ذهنم بهعنوان بهترین خاطره هک شده است.
از سال ۱۳۹۶ تا کنون دهها بار از افغانستان به کشور ایران سفرکردهام. خرسندم که در این مدت در هر جا و هر مکانی که با مردم شریف کشور ایران مواجه شدهام، صمیمیت، همدلی و مهربانی بوده است.
خاطرات جالب دیگری نیز دارم.
زمانی در سال ۱۳۹۸ در دانشگاه علوم پزشکی تهران برای فراگیری تحصیلات در مقطع دکترا ثبتنام میکردم، در بخشپذیرش دانشجویانِ بینالملل، بانویی که مسئول جمعآوری مدارک بنده بود، با من به زبان انگلیسی شروع به حرفزدن کرد و من هم شروع کردم به پاسخدادن به زبان فارسی.
با تعجب و خوشحالی پرسید:
«فارسی بلدید».
گفتم فارسیزبان مادری منست. فارسیزبان رسمی افغانستان است.
بعد پرسید: «آیا سال و ماه شما هم شبیه سال و ماه ایران هست؟».
کمی بیشتر در رابطه به نام ماههای سال خورشیدی که در افغانستان مرسوم است برایش توضیح دادم. از تجلیل نوروز و شب یلدا و … گفتم که برایش خیلی جالب بود.
طی مدتی که در کشور ایران بودهام، در کنار خاطرات شیرینی که از برخوردهای نیک مردم هم زبان و هم فرهنگ این کشور به ذهن دارم، خاطرات جالبی از آگاهی کمتر عدهای از دوستان ایرانی در رابطه به زبان فارسی که در افغانستان بهعنوان زبان رسمی در کشور مرسوم است و در رابطه به ریشههای دیرینه فرهنگ و زبان فارسی که در کشور افغانستان است، و عده از مردم ایران از آن آگاهی کمتری دارند، برایم قابلتوجه بوده است.
در تاریخ ۲۳ برج اسد/مرداد پارسال، زمانی که خبرهای سقوط نظام جمهوری اسلامی افغانستان و حاکم شدن دوباره نظام امارت اسلامی (گروه طالبان) در رسانهها منتشر شد، و من در همان روز که همه شهر را وحشت فراگرفته بود، در شهر کابل در دفتر کارم بودم، نخستین تماسهای تلفونی پس از اعضای خانوادهام، از دوستان ایرانیام بود که نگران اوضاع کشور افغانستان بودند و با ارسال پیامها و تماس تلفونی جویای احوال بنده شدند.
این خاطرات کوتاه را در این مجموعه مینویسم تا یادآور لحظههای دلپذیری از برخوردهای صمیمانه و دوستانه مردم کشور هم زبان و هم فرهنگِ ایران، باشم.
امیدوارم دوستی میان مردم این دو کشور برای همیشه استوار و پایدار بماند و به ارزشهای مشترک میان دو کشور ارج گذاشته شود و شاهد دستاوردهای بزرگ و بیشتری از مردمان این دو کشور در عرصههای علمی و فرهنگی باشیم.
خرد چراغدار راهمان باد.