خاطره پنجاهونهم از کتاب «خاطرات خوب»/دوستی دو ملت ایران و افغانستان در پرتو پیوندهای عمیق و ناگسستنی
بازدیدها: 60
من میخواهم درباره روابط صمیمی و دوستانه دو ملتی که با داشتن مشترکات غنامند تمدنی، بهمثابه دو اشعه نور که از یک مشعل زبانه میکشد و هویت یک تمدن مشترک و غنامند تاریخی، فلسفی، فرهنگی، ادبی و هنری را متبلور میکند، چند سطری بنویسم.
مردمان این دو سرزمین فراتر از رابطه دوستی، پیوندهای عمیقشان چنان ایشان را با یکدیگر نزدیک نموده است که درد، غم و شادی را در ادوار و مقاطع مختلف در کنار یکدیگر بهصورت مشترک حس نمودهاند.
عیاری، سلحشوری، مهماننوازی، قریحه ادبی و هنری مردمان این دو سرزمین، چه درگذشته و چه در حال، موردتوجه ملتهای جهان بوده است.
همچنان پیوندهای فرهنگی، زبانی، تاریخی، پیشینه مشترک سیاسی، اعیاد، رسم و رسمهای مشترک، مردمان این دو کشور چنان با همدیگر تنیده است که گسستن چنین پیوندهایی غیرممکن میباشد.
از یک سو مردمان این حوزه تمدنی شخصیتهایی چون ابنسینا، مولانا، فردوسی طوسی، گوهرشاد، ابوریحان بیرونی، حافظ شیرازی، سعدی، امیرعلیشیر نوایی، رابعه بلخی و کمالالدین بهزاد را در دامن خود پرورانده که آثارشان در حوزه فلسفه، ادبیات، حکمت، نجوم، طبابت و هنر تا هنوز در جهان میدرخشد و از سوی دیگر، خصلت سلحشوری، غیوری و آزادمنشی این مردمان سبب شده که در ادوار تاریخ با شجاعت و متانت از سرزمین و ارزشهای مشترک خود حراست نموده و در برابر هر نوع تعرض ایستادگی نمایند.
گذشته از این مباحث، ما مردمان افغانستان در چند دهه اخیر حوادث تلخی ناشی از تجاوز، جنگهای داخلی و فعالیتهای تروریستی را تجربه کردهایم و این حوادث سبب شد تا تعدادی از هموطنان ما در کشورهای همسایه و بقیه کشورها مهاجر گردند و خاطرات و قصههای تلخ و شیرینی از جنگها، مهاجرت، ویرانیها، پیروزیها و غیره حوادث داشته باشند که قسمتی از این خاطرهها برمیگردد از زمان آغاز مهاجرت مردمان ما به کشور همسایه ما ایران.
بسیاری از مردمان ما از آن زمان تابهحال خاطرات شیرینی را از مردمان مهماندوست ایران به زبان میآورند. از همسایگی زیر یک سقف، از همکلاسی بودن در یک مدرسه و دانشگاه، از بازیکردن اطفال با یکدیگر، از کمک و اشتراک به مراسم غم و شادی یکدیگر، حتی از برقراری پیوندهای ازدواج، خاطراتی شیرین به سینه دارند و میگویند زمانی که ما از کشور خود به کشور ایران میآییم، چنین احساسی داریم که به کشور و خانه خود هستیم و احساس نمیکنیم که به کشور دیگری هستیم؛ چنانچه در خانههای مسکونی، کارخانهها، مغازهها و مدارس و دانشگاهها، افغانستانیها در کنار برادران و خواهران ایرانی خود مثل اعضای یک خانواده زیر یک سقف در کنار یکدیگر زندگی میکنند و خاطرات جذابی را از این همدیگر پذیری به نسلهای بعدی منتقل میکنند. من در اینجا لازم میبینم تا خاطرات خود را در پیوند به این رابطهها در قالب چند سطری بیان نمایم.
پیش از آغاز ادامه تحصیل به دانشگاه علامه طباطبایی، من چندین بار به کشور ایران سفر نمودم چون یک عمو و دو خاله من با همراهی فامیلهای خود و چند خانواده دیگر هم از اقوام در ایران زندگی میکنند. وقتی وارد ایران میشدم، با بچههای عمو و خانوادههای دیگر همراه با دوستان ایرانیشان میرفتیم به تفریح. من احساس میکردم که دوستان ایرانی اعضای خانوادهمان هستند؛ اینقدر صمیمی بودیم. حتی گاهی با دوست ایرانیام از پسر عمویم قهر میکردیم و خیلی خاطرات جالبی دیگری دارم، روزی با همکلاسیهای خود، داخل کلاس دانشگاه علامه طباطبایی نشسته بودیم، صحبت از دانشجویان خارجی شد. میخواستم صحبت کنم یکی از همکلاسی ایرانی من برای من گفت مگر تو دانشجویی خارجی هستی که میخواهی حرف بزنی درحالیکه تو از خود مائی. اینجا بود که من احساس کردم که برادران و خواهران ایرانی ما هم در قبال ما چنین احساس خودمانی دارند و هر فردمان خاطرات خوب فراوانی از این رابطههای دوستانه و صمیمانه داریم که در این چند سطر نمیگنجد.
امیدوارم که در آینده نزدیک صلح، آرامش سرتاسری، تحول، توسعه و بازسازی در کشور ما برقرار گردد تا هموطنان ما به کشور خود با خوشی و امیدواری بازگردند و برادران و خواهران ایرانی ما به کشور ما سفر نمایند و کشور ما را خانه خود احساس کنند و در کنار ما زندگی و تفریح نمایند و خاطرات گذشته و مشترک خود را با یکدیگر قصه و بازگو نماییم.
در نهایت از دولت و ملت بزرگ ایران در قسمت مهماننوازی مهاجرین، دانشجویان و کارکنان افغانستانی، کمک و همکاری در قسمت توسعه و بازسازی افغانستان، کمک در قسمت آموزش و تحصیلات، نهایت سپاسمندم و باتوجهبه وضعیت دو کشور ایران و افغانستان، نظر به پتانسیلهای ژئوپلیتیکی، اشتراکات فرهنگی و همچنین همسایگی دو کشور با مرز مشترک، برقراری روابط دوجانبه، پرجاذبه و توسعه محور، در سده جدید را آرزو مینمایم.