سلامت اجتماع ما، امروز و هر روز
بازدیدها: 88
یادداشتی از دکتر رکسانا میرکاظمی (دبیر کمیته صلح و سلامت در انجمن علمی مطالعات صلح ایران)
به دنبال حوادث و مشکلات جاری در کشور، که طیف گسترده ای از مسائل مانند تورم ناگهانی و گرانی، موج اعتراضهای گوناگون و متعدد و پیامدهای آن برای مردم و دولت، سرنگونی هواپیما یا تصادفات ترافیکی سهمگین، جنگهای منطقهای و بین المللی و تبعات آن بر زندگی و سلامت روان و سلامت اجتماعی مردم را در بر میگیرد، سبب میشود که هر از گاهی، مطالبی در باب اهمیت سلامت روان و سلامت اجتماعی افراد و جامعه مطرح شود و راهکارهای گوناگون و متنوعی نیز برای حفظ سلامت روان و ارتقا سلامت اجتماعی در جامعه عنوان گردد و دوباره پس از چند مدتی، این موضوع نیز مانند دیگر موضوعات اجتماعی فراموش شود. چه که هنوز جامعه فرصت درک و پذیرش و غلبه بر آسیبها و صدمات حادثه و رویداد پیشین را پیدا نکرده که مصیبت و مساله تازه ای ایجاد میشود و دوباره بیان نظرات و دیدگاه های گاه سطحی و گاه عمیق و ریشه ای برای چند گاهی مورد توجه صاحب نظران و اندیشمندان واقع میشود.
آنچه در این نوشتار بدان پرداخته می شود این است که بحث سلامت اجتماعی، موضوعی نیست که تنها در مصیبت ها و حوادث اجتماعی به آن پرداخته شود و برای حفظ و ارتقاء آن راهکار داده شود؛ بلکه سلامت اجتماع، خود زیربنای ایجاد جامعهای پویا است که قادر به پیشگیری و رویارویی با همه حوادث و مسائل اندوهباری است که جامعه را در برمیگیرد. جوامعی که از سلامت اجتماعی و انسجام و همدلی و هم فهمی برخوردار هستند، هر روز دچار تلاطم و موج مصیبت ها و حوادث نمی شوند. جامعه در صورتی زیبا و توانمند و پیشرو و توسعه یافته خواهد بود که بتواند از ظرفیت ها و قوای همه اجزای خود، فارغ از قومیت و زبان و مذهب و تفکر و طبقه اجتماعی استفاده نماید و همه اجزای آن هم از مزایای توسعه و رفاه بهره مند شوند. همه فرصت برابر برای رشد قوا و ظرفیتهای خود را داشته باشند و همه به طور برابر، قوا و ظرفیتهای خود را در خدمت پیشرفت خود و اجتماع خود مبذول دارند.
زیربنای سلامت اجتماعی آن است که اجتماع را یک کل منسجم و یکپارچه ملاحظه کنیم که در آن افراد و جوامع تشکیل دهنده اجتماعات بشری، مانند سلولها و اجزای یک پیکر، در اشکال و کارکردهای متنوع در هماهنگی و انسجام با هم کار کنند. در این هیکل، اعضا و اجزای مختلف به جریان پیوستهای از ارائه دادن و دریافتکردن متصل هستند، که در آن هدف همه دادنها و ستادنها، تامین نیازهای همه اجزاء و اعضا است که سلامت هیکل را تضمین مینمایند. خیر و سعادت هر جزء، در گرو خیر و سلامت همه اعضاء و اجزاء است. در چنین جامعهای، مفهوم عدالت در سایه انسجام، یکپارچگی و اتحاد میان انسانها تعریف میشود، و در بستر یک کل وابسته و هماهنگ جاری میشود که در آن توانمندی و استعدادهای بشریت متعلق به همه اعضای آن است و درد و رنجهای آن، همه را مبتلا میکند. در چنین جامعهای، هر فرد انسانی به مثابه امانتی نزد کل اجتماع، پا به عرصه هستی میگذارد و این مبنای اخلاقی بسیاری از حقوق انسانی را شکل میدهد.
متاسفانه برخی جامعه شناسان و نظریه پردازان در سده های اخیر با نادیده گرفتن ظرفیتهای عظیم وجود انسانی، مانند قوای عشق، اتحاد، از خودگذشتگی، همکاری، همدلی و همراهی، که اساس و زیر بنای بقای نوع انسان در این کره خاکی از ابتدای خلقت و مبنای ساخت تحول و توسعه بوده است، سبب شدند که رفتارهای متعالی نوع بشر که در طول تاریخ و در زندگی روزمره به کرات ثبت شده و قابل مشاهده است، کمرنگ شود و رفتارهایی که شان و کرامت آدمی را بر کره خاکی تبیین نمیکند، مانند تنازع بقا و یا ستیزه جویی، که اصلا نمیتواند توجیه گر ماهیت انسانی و توسعه تمدن بشری باشد، پر رنگ دیده شود. چنین تفکر و نظریاتی سبب ایجاد گسست و از جاکندگی اجتماعی[۱] جوامع بشری شده که اساس مرض و علت بیماری مستولی بر اکثر جوامع بشری در عصر حاضر است، که البته در کشور ما به درجات بیشتر و متعددتری ریشه دوانده و سلامت اجتماع را به شدت آسیب زده و احساس یگانگی را از میان برده و امکان ایجاد یک «مای جمعی» و هویت فرا گروهی را مختل ساخته است.
هیکل اجتماع در جامعه کنونی ایران بیمار و رنجور از هزار زخم و جراحت است. تضادهای بیشمار در جامعه امروز ایران به همراه مصیبتهای متنوع و متعدد اجتماعی سبب میشود که هر روز عوارض ناشی از بیماری بیگانگی و گسست، خود را به نحوی و در قالبی جلوه گر سازد، و اندیشمندان را بر آن دارد که هر از چندگاهی سعی نمایند مسکنی و مرهمی بر این هیکل خسته و مریض و فرسوده بگذارند، غافل از آنکه علت اصلی بیماری ریشه در کجا دارد. هیکل وطن، فرسوده و مریض از رنج و درد بیگانگی است و نیازمند انسجام و وحدت است. چطور میتوان هیکلی را تصور نمود که برخی از اجزاء و اعضایش بر انهدام و هلاک پاره ای دیگر از اعضا و جوارح قیام میکنند؟ که اگر چنین شود، بیماری سرطان است که حیات کل اجتماع را درخواهد پیچید و سعادت و خوشبختی برای هیچ فرد یا گروهی به همراه نخواهد داشت.
در سایه چنین نگاه و رویکردی به سلامت اجتماعی است که این مساله را اصل و پیش فرض بنیادینی مینماید که تمام ساختارها، کنشها و چالشهای اجتماعی باید در پرتو آن، مورد توجه و بازبینی قرار گیرد. اگر مفهوم یک کل منسجم، اساس همه ادراک بشر از مفهوم اجتماع در عصر کنونی باشد، آنگاه امید آن است که دیگر چالش ها و مشکلات جامعه قابل حل و رفع باشد و سعادت و فلاح اجتماع حاصل شود.
نگاهی به تحولات اخیر در ایران و افزایش احساس امید و رویش جوانههای همدلی و اتحاد امیدبخش، فردایی است که در آن کل این هیکل مانند یک واحد منسجم و پیوسته و پویا، با سلامت و سرزندگی بر بیماری بیگانگی و ستیز غلبه نماید. درک اجتماع به عنوان یک واحد یکپارچه سبب میشود هر فرد و دسته و گروه، سعادت و خیر خود را در قبال سعادت همگان ببیند و از منافع آنی و حداقلی خود برای دستیابی به منافع درازمدت و حداکثری اجتماع، اگر با منافع جمعی در تضاد باشد، چشم پوشی کند. در چنین نگاهی، هر دو طرف ستمدیدهاند، چه که از تعامل و هم افزایی فرصتها و تواناییهای هم محروم شدهاند. تبعیض و انفکاک و انفعالِ ناشی از آن، محو میشود و ظرفیتها و قوای اجتماعی فرصت ظهور و بروز و گسترش پیدا میکنند و در سایه یک کل متحد و منسجم، همه اجزا فرصت برای رشد و شکوفایی پیدا میکنند. چنین نگاهی میتواند مرهم حقیقی بر شکاف موجود در اجتماع باشد و از تکرار تاریخ تحولات اجتماعی ایران در سده گذشته که با ناکامی و فروریختن رویاها و آمال و مقاصد متعالی و بازتولید چندپارگی و تبعیض و نابرابری، همراه بوده، پیشگیری نماید. به امید ایرانی منسجم، یکپارچه و جایی برای آزادی و زندگی برای همگان، زنان، مردان و کودکان.
[۱] Social dislocation