ورزش و صلح می توانند به کاهش خشونت اجتماعی کمک کنند؟
بازدیدها: 45
یادداشتی از افسون حضرتی
روزنامه نگار ورزشی، دبیر کمیته صلح و ورزش در انجمن علمی مطالعات صلح ایران
آیا ورزش و صلح به مثابه دو بازوی استوار میتوانند برای کاهش خشونتهای اجتماعی و ترویج دوستی در جامعه عمل کنند؟ بدون تردید پاسخ به این پرسش هم میتواند مثبت باشد و هم منفی. چرایی آن را به راحتی میتوان در دنیای امروز مشاهده کرد؛ جایی که صلح و ورزش قربانی بسیاری از نابسامانیها میشوند. از ابتدای شکلگیری ورزشهای کهن در جوامع بشری، سنگ بنای نخستین آن بر پایه صلح و دوستی بنا گذاشته شد. در واقع ورزش تفریح مردمانی بود که به غیر از بازیهای گروهی و فردی، به شکل دیگری نمیتوانستند توانمندیهای فردی و گروهی خود را نشان دهند. با حرکت جوامع بشری به سوی عقلانیت، ورزش هم به عنوان یکی از پدیدههای اجتماعی در مسیر عقلانی شدن و توسعه کاربردی خود گام برداشت. نخستین پیوند میان ورزش و صلح را «بارون پیر دوکوبرتن» بنیانگذار المپیک نوین مطرح کرد. جایی که او بر این باور بود انسانها به دور از رنگ، نژاد، مذهب، قوم و تبار و تساوی جنسیتی با یکدیگر مساوی و برابر هستند و المپیک آوردگاهی است که در آن انسانها بدون محدودیتهایی که در جوامع خود با آن دست و پنجه نرم میکنند، میتوانند کنار یکدیگر صلح و آرامش را تجربه کنند.
اما چرا امروزه علیرغم تاکید دولتها و سازمانهای بینالمللی ورزشی، آنچنان که باید و شاید ورزش و صلح نتوانسته اند همگام با یکدیگر جهان را به سوی آرامش پیش ببرند؟ کارشناسان جهان ورزش بر این باورند که این روزها به دلیل سرازیر شدن «پول» به دنیای ورزش و تبدیل آن به یک ابزار قدرتمند برای پیشبرد اهداف سیاسی، این سیاستمداران هستند که علاقه وافری به ورزش نشان میدهند و می کوشند به هر شکل و راهی که شده خود را به بدنه سازمانهای ورزشی وصل کنند تا بتوانند از این راه منافع خود را پیش ببرند. از سوی دیگر، جذابیتهای دنیای ورزش هم یکی دیگر از عواملی است که سبب شده سیاسیون در کنار نقش خود به عنوان سیاستمدار، از سفره ورزش هم خود را بینصیب ندانند و از جهان ورزش به عنوان ویترینی برای نمایش قدرت نظامی، اقتصادی و سیاسی خود استفاده کنند. بنابراین همین موضوع باعث شده که اهالی ورزش خواهان این باشند که ورزش از سیاست جدا باشد و سیاستمداران تنها در مناقشات ورزشی پا پیش بگذارند. اما پرسش این است که آیا ورزش میتواند از سیاست جدا باشد؟ به نظر میرسد که در جهان امروز امکان چنین مطالبهای وجود ندارد و جدا کردن ورزش از سیاست یک فرض محال است. پرسش دیگری که مطرح میشود؛ آیا با بودن سیاستمداران در دنیای ورزش میتوان صلح و ورزش را دو بازوی موازی و همراه برای رسیدن جوامع به صلح دانست؟ آنچه که جهان امروز برای ما به تصویر کشیده، نمایشی از برخورد قدرتها، استفاده از امکانات نرمافزاری و سختافزاری و در کنار آن، مناقشات سیاسی است که حتی توانسته جهان ورزش را هم تحتتاثیر خود قرار دهد. چهره خصمآلود سیاست، پنجه بر چهره ورزش هم کشیده و نتوانسته آنچنان که باید و شاید به ترویج صلح و آرامش در دنیا کمک کند. هرچند فعالیتهای صلحآمیزی در جهان ورزش رخ می دهد و گامهایی برای رسیدن کشورها به صلحی دو طرفه برداشته میشود؛ ولی ریشههای خصم و خشم سیاست آنچنان قوی هستند و ریشه دواندهاند که اجازه نمی دهند طرفداران صلح دست کم در زمین ورزش، اصولی را که منشور المپیک بر بنیان آن شکل گرفته، به درستی اجرا کنند.
شاید اگر ورزش همچنان در حباب آماتوری خود باقی مانده بود و به سوی حرفهای شدن و پیشرفت چشمگیر حرکت نمیکرد، اجرای مبانی صلح، آسانتر اجرایی میشد. اینکه پایان همه خشونتهای جهان ورزش را در «صلح» جستجو کنیم، نیازمند این است که نخست صلح را بار دیگر و این بار برای ورزش و ورزشکاران از ابتدا باز تعریف کرده و در اجرای قواعد و اصول آن، بازتولید دوبارهای داشته باشیم. بدون تردید صلح میتواند ـ همانگونه که تا امروز هم در بسیاری مواقع توانسته ـ مروج دوستی و آشتی در جامعه و به ویژه میادین ورزشی باشد. ولی در جامعهای که تنشهای اجتماعی آن سرریز کرده، آیا ورزش و صلح موازی با هم و بدون دیگر فاکتورهای لازم میتوانند جامعه را از خشم و خصم رها کنند؟ ورزش و صلح به تنهایی نه توان آن را دارند و نه میتوانند در برابر مناقشات سیاسی یک تنه جامعه را در بستر آرامش نگه دارند. واقعبینانه نگاه کنیم و واقعبین باشیم، این خواسته نیازمند زیربنایی محکم برای ساخت یک جامعه ایده آل است تا ورزش حرفهای و صلح ـ که در هر جامعهای معنایی متفاوت از آنها برداشت میشود ـ بتوانند همراه با دیگر نهادها کارکرد موثر خود را عملی کنند.