«ملت بی دولت» و آرمان «زن، زندگی، آزادی»
بازدیدها: 495
یادداشتی از سیدعبدالامیر نبوی
دانشیار علوم سیاسی و عضو هیات مدیره انجمن علمی مطالعات صلح ایران
اول. این نکته بدیهی مینماید که هیچ حکومت یا نظام سیاسی را نمیتوان یافت که از مشروعیت سیاسی ناب و حمایت کامل برخوردار باشد. همواره شهروندانی پیدا میشوند که نسبت به ماهیت، تصمیمات یا عملکرد نظم سیاسی مستقر معترضند و نارضایتی خود را بهنحوی که اثربخش بدانند، بیان میکنند. اینان ممکن است از انواع روشها و ابزارها برای بیان اعتراض خود و نیز جلب نظر دیگر شهروندان یا حتی بازیگران خارجی بهره بگیرند تا از وزن بیشتری در صحنه رقابت و کشاکش برخوردار شوند. آنچه برای تداوم حیات یک نظام سیاسی و ارتقای کارآمدی آن ضروری است، آنکه اکثر شهروندان باور خود را نسبت به حقانیت نهادهای حاکم از دست ندهند. از اینرو، نظامها و دولتها از انواع روشها و ابزارها برای حفظ باور شهروندان و حمایت آنان استفاده میکنند تا بتوانند فشارهای موجود داخلی و خارجی را با کمترین مشکل و هزینه پشت سر بگذارند. بحران واقعی زمانی آغاز میشود که تردیدی عمومی درباره مشروعیت سیاسی پدیدار شود.
دوم. فرسودگی مدیریتی موجب میشود دولتها دچار روزمرگی شده و از آمادگی ذهنی و عملی برای رویارویی با مشکلات و بحرانها و نیز مواجهه با آینده برخوردار نباشند. در نتیجه، سادهترین مشکلات و مطالبات در کوتاهمدت به بحران تبدیل میشود. در واقع، چون ظرفیت یا توانایی بالایی برای درک تحولات اقتصادی – اجتماعی و پویاییهای فرهنگی جامعه وجود ندارد، به محض وقوع یک بحران، غافلگیری، حیرت و دستپاچگی رخ میدهد. پس از آن نیز همه کوششها معطوف به جمعکردن آن در کمترین زمان ممکن میشود، نه بررسی و واکاوی آن برای کاهش هزینههای اجتماعی و جلوگیری از وقوع بحرانی مشابه در آینده. لذا در پس هر واقعهای، بهت و تاسف برای مدتی فراگیر میشود، ولی جای خود را به تامل و بازبینی خردمندانه مسئولیتها نمیدهد و این دور باطل ادامه مییابد.
سوم. تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران، دستکم از دوره ۱۳۸۸ به اینسو، سبب شده است کنشگری اینترنتی به عنوان بخشی مهم و انکارناپذیر از کنشگری سیاسی اجتماعی در ایران معاصر درآید. این گونه از کنشگری بهدلایلی مانند آنکه سریع است، محدودیتهای محیط واقعی را ندارد و استفاده از آن به سن، جنسیت و دیگر متغیرهای زمینهای کاربران منوط نیست، جذابیت بیشتری پیدا کرده است. حتی اگر محدودیتهای ناشی از کرونا نبود، باز هم حضور شهروندان، بهویژه نوجوانان و جوانان، در فضای مجازی طی سالهای گذشته چشمگیر بوده است و در این میان برخی پلتفرمها و برنامهها، مانند تلگرام، از اقبال بیشتری برخوردار بودهاند. مرور فهرست اعتراضات در سالهای اخیر نشان میدهد که همزمان با افزایش بحرانها در این سالها و عیان شدن ناکارآمدی سیستمی، مهاجرتی گسترده به فضای مجازی رخ داده است.
با بیان این سه مقدمه کوتاه و مبنایی، حال میتوان به نکته اساسی مورد نظر این نوشته رسید.
نارضایتیهای فزاینده از یکسو و بینتیجهبودن انتقادات و اعتراضات از دیگرسو موجب شده است که دو جهانی که در ایران معاصر مانند هر کشور دیگری شکل گرفته، در عمل به یکطرف سنگینی کند: جهان ظاهرا واقعی که زندگی در آن جریان دارد، انتخابات و روزنامه و حزب سیاسی هست، کارگزاران سیاسی تغییر میکنند، درباره امور گوناگون در سازمانها و نهادهای دولتی یا حکومتی بحث و تصمیمگیری میشود، مردم به سر کار میروند، ناراضیان نارضایتی خود را به اشکال گوناگون نشان میدهند اما در نهایت تحت کنترل دستگاههای شبهنظامی و انتظامی هستند و… از این جهان میتوانیم به عنوان «جمهوری اسلامی ایران» یاد کنیم.
جهان دوم، جهان مجازی است که اتفاقا زندهتر و پویاتر است و میتوانیم آن را «جمهوری مجازی ایران» بنامیم. این نامگذاری بهخاطر گستردگی حضور ایرانیان در این فضا و واقعی بودن حضورشان است. در این فضا، تنوع و تکثری وجود دارد که متناسب با واقعیات جامعه است؛ مسئله مهمی که از سوی دولت اغلب نادیده گرفته شده یا سرکوب میشود. آنان در اینجا احساس میکنند امکان بیشتر و کمهزینهتری برای پیگیری علایق خود و بیان نظراتشان درباره زندگی عمومی دارند و میتوانند به دور از هرگونه محدودیتی حرف بزنند.
البته این دو جهان مانند دوقلوهای به هم چسبیده میمانند؛ بر هم اثر میگذارند و از هم تاثیر میپذیرند؛ چون مباحث جاری در دومی برگرفته از ناراحتیها، نگرانیها، پرسشها و تردیدها در اولی است. در عین حال، جهان اول (جمهوری اسلامی ایران) میکوشد جهان دوم (جمهوری مجازی ایران) را به هر شکل ممکن تحت کنترل خود درآورد زیرا نمیخواهد هیچ فضایی خارج از نظارت آن وجود داشته باشد. جالب آنکه بخش مهمی از کوشش جهان اول به نگرانی از مخالفان و مخالفتهای سیاسی در جهان دوم برنمیگردد. درست است که هر حکومتی از فراهم شدن از پیدایی زمینه ذهنی لازم برای تغییرات بنیادین میترسد و فضای مجازی میتواند در خدمت چنین چیزی باشد، اما هراس اصلی از شکلگیری هرگونه سازماندهی و همبستگی جدید، پیدایی مرجعیتی جدید یا الگوسازی است. این هراس وقتی بیشتر میشود که ناتوانی کارگزاران دولتی را بهیاد آوریم. از این دید، فعالیت یک جمعیت خیریه بههمان اندازه میتواند خطرناک باشد که افزایش فعالیت یک گروه فرهنگی، کمااینکه محبوبیت یک ورزشکار بههمان اندازه میتواند خطرناک باشد که شهرت یک فعال سیاسی.
پس در یک شو حاکمانی هستند که ظاهرا بدون دردسر جدی به تصمیمگیری و اجرا مشغولند و جامعهای قدرتمند در برابر آن وجود ندارد، در سوی دیگر جامعهای پویا وجود دارد که از نظارت همهجانبه رسمی به تنگ آمده و فراری شده است. در نتیجه، در یک سو با «دولت فرسوده» و در سوی دیگر با «ملت بیدولت» روبرو هستیم. در حالیکه در یکسو کوشش میشود بر حقانیت نظام سیاسی حاکم و کارآمدی نهادهای موجود تاکید شود، در سوی دیگر بحث بر سر «وضعیت جایگزین»/ «راههای کمهزینهتر برای تغییر» است.
در عالم واقع، دولت فرسوده امکان ادامه حیات طولانی ندارد لذا باید بتواند پیش از هر چیز مردم را از فضایی که بر آن کنترلی ندارد، به فضای مشاهدهپذیر و قابل کنترل؛ یعنی همان فضای ظاهرا واقعی، برگرداند. پس این بازگشت باید بدانگونه باشد که میخواهد. این هدف از سه راه قابل حصول مینماید: اول. نمایش کارآمدی، وعده اصلاح سیاستها، امتیازدهی و حتی توفان تبلیغاتی؛ دوم. افزایش فشار بر ابزارهای فضای دوم از راه سختترکردن دسترسی به آن (فیلترینگ)؛ و سوم. گسیل گردانهای سایبری برای تسخیر این فضا بهویژه نشر شایعات و اخبار نادرست در جهت بیاعتبارسازی مخالفان و منتقدان. در عمل نیز ترکیبی از آنها صورت میگیرد. تجربه نشان میدهد افزایش سرکوب معترضان و حتی بیگناهان، به همراه پخش اعترافات عدهای از آنان، همزمان در دستورکار قرار میگیرد تا همگان بدانند قدرت حاکم ضعیف نشده و هیچ اقدام و امتیازی به معنای عقبنشینی نیست.
این امور تا زمانی موثر و نتیجهبخش است که آرمانهای کوچک و کنشگران پراکنده در فضای دوم با هم پیوند نخوردهاند و بر سر وضعیت جایگزین یا راههای مناسب تغییر به تفاهمی کلی نرسیدهاند. زمانی که اینها با یکدیگر پیوند بخورند، زمینه لازم و مساعد برای ائتلاف نیروهای سیاسی و اجتماعی و پیدایی نوعی انسجام فراهم میشود که میتواند به یک تغییر بزرگ منجر شود یا به تعبیر کاستلز: «قدرت جریانها از جریانهای قدرت پیشی میگیرد». آنگاه روشن میشود فضای واقعی شکنندهتر از آنی بوده است که فرض میشد، به قول هانا آرنت: «همهچیز حتی ۱۵ دقیقه پیش از فروپاشی خوب به نظر میرسد».
حال، پرسش آنکه در وضعیتی که مدتهاست همهچیز در حالت تعلیق قرار دارد و افقی در دسترس دیده نمیشود، چه چیزی موجب قوت پیوند میان دهها و صدها کنشگری میشود که میخواهند درد مشترک خود را اینبار در فضای عینی فریاد کنند؟ چه چیزی موجب کامیابی آنان پس از گذراندن چند تجربه تلخ و ناموفق خواهد شد؟ چه چیزی این سرخوشی را در فضای واقعی کامل خواهد کرد؟ چه باید کرد که فرسودگی و سترونی دولت به ملت سرایت نکند؟ همانقدر که از رویارویی با این پرسشها گریزی نیست، پاسخ به آنها هم راحت نیست. حال که از رهبری کاریزماتیک یا دخالت قدرتهای خارجی برای خروج از بنبست خبری نیست، و چه بهتر که از اینها اثر و خبری نیست، باید به فکر راه جدیدی بود. یافتن راهی جدید است که چنین تجربهای را در حیات جمعی ایرانیان یگانه خواهد کرد.
توجه به نکته زیر شاید بتواند معبری برای پاسخ به پرسشهای یادشده باز کند و گامی برای تسهیل مسیر موفقیت جنبش اعتراضی در کشوری باشد که چراغهای رابطه میان دولت و ملت مدتهاست که تاریک است.
آنچه به کامیابی یک ملت بیدولت کمک میکند، برخلاف آنچه تصور میشود، در درجه نخست کوشش برای تغییر کارگزاران نیست، بلکه فعالیت برای تغییر و بازسازی قوانین و قواعد مطابق با آرمانهای شبکه معترضان، در اینجا «زن، زندگی، آزادی» و پیگیری سیاست زندگی، است. به سخن دیگر، در درجه نخست مهم آن است که این تغییر و تحول صورت بگیرد، نه آنکه تغییر را چه کسی انجام میدهد. اگرچه چنین مسئلهای تردیدهایی درباره احتمال موفقیت ایجاد میکند و حتی ممکن است جدیت جنبش اعتراضی را از سوی معترضان رادیکال زیر سوال ببرد، اما از تقلیل آرمانها و خواستها به تغییر یک نفر و چند نفر و یا قناعت به یکی دو امتیاز کوچک جلوگیری میکند. از سوی دیگر، چنین تاکیدی مانع از خشونتورزی و شخصیشدن درگیریها میشود؛ نکتهای که به همدلی و جذب تماشاچیان از یکسو و تزلزل حاکمان و دولتمردان از سوی دیگر میانجامد. پس نتیجه چنین تاکیدی تنها کاهش آسیبها نیست که البته فینفسه نکتهای ارزشمند است، بلکه هوشمندانه وجدان کارگزاران را هدف میگیرد و باعث گشودن راهی برای تحول در عملکردها میشود.
اینکه اعتراضات در فضای مجازی بههر حال روزی به دنیای واقع کشیده میشد و اصولا «موها بلند میشوند تا به خیابان بیایند»، امری دور از انتظار نبود و نیست. بحث، اما، بر سر قدرت اثرگذاری و زمان آن است. طبق آنچه گفته شد، اولا آنچه شانس موفقیت را بالا میبرد، پافشاری بر شعارهای کلان اولیه است، نه ابتدا درخواست برای تغییر دولتمردان و کارگزاران؛ ثانیا خشونت پاسخ مناسبی برای خشونت دولتی نیست و اصولا خشونتورزی بازی در زمینی است که دولتها اغلب میخواهند و نتیجه آن هم از ابتدا روشن است. اتفاقا هنگامیکه تعبیر مشهور دزموند توتو مبنی بر آنکه «انسانیت من با شما مرتبط است»، فراگیر شود، نخستین نشانههای شکست اخلاقی در اذهان دولتمردان پدید میآید.
همین جا ممکن است این تردید یا اشکال مطرح شود که بالاخره در برابر خشونت رسمی و بیرحمیهای موجود چه باید کرد؟ آیا دوری از خشونت به معنای سکوت و پذیرش سرکوب نیست؟ کدام سیاست یا برنامه یا عملکرد-ـ در گذشته ـ با دوری از خشونت اصلاح شده است که اینبار جواب بگیریم؟ پاسخ این پرسشهای مهم ساده نیست، اما با توجه به تجربیات گذشته و حال میتوان گفت که دوری از ابزار خشونت به معنای انفعال، سکوت و پذیرش سرکوبهای پیدا و پنهان نیست، بلکه «راه دشوار آزادی» نخست از دل بحث و گفتگو در جمهوری مجازی ایران، و در ارتباط با واقعیات موجود، ترسیم میشود و سپس در دنیای واقعی تداوم و عینیت مییابد. این بحث و گفتگوی مداوم برای رسیدن به آرمانهای انسانی و حقوق بشر، به خاطر پرورش آگاهی و نیز چنانچه بهرهمند از حضور عینی کنشگران باشد، قدرتی عمومی و ضمانتبخش ایجاد میکند که نمیتوان آن را انکار کرد یا نادیده گرفت. در نتیجه، پیشبرد هدف از سویی به آگاهی شهروندان و از سوی دیگر به حضورشان در صحنه پیوند میخورد، و دوری از خشونت در اینجا از روی قدرت است، نه ضعف. واقعیت آن است که در شرایط ضعف احزاب سیاسی و گروههای مدنی، ورود به چرخه خشونت ممکن است به کنار زدن کارگزاران و دولتها بینجامد، اما بعید نیست که همچون تجربه مصر به نتیجهای درخور ختم نشود (بازتولید استبداد) و یا چون تجربه لیبی شرایط هولناکی را بهدنبال آورد (جنگ داخلی).
بنابراین، شهروندان از خشونت به عنوان ابزار تحقق اهدافشان دوری میکنند، نه از حضور و همراهی. این همراهی عینی نیز اشکال گوناگونی دارد که بسته به شرایط اتخاذ میشود، اما همگی یک نتیجه دارد: فضای عمومی متعلق به جنبش است و باید بدان برگردد. بازپسگیری فضای عمومی همان لحظه پیوندخوردن آرزوها و کوششها است، همان لحظهای که دولتهای فرسوده از آن وحشت دارند و همواره میکوشند آن را به تعویق بیندازند. لذا یادآوری میکنیم همراهی عینی با یک جنبش لزوما به خشونت ختم نمیشود، اما به واسطه اقتدار ناشی از گفتگو و حضور عینی، احتمال کامیابی جنبش بالا میرود.
چنانچه صورتبرداری بالا یا کوششهای نظری از ایندست مورد توجه نگیرد، بیم آن میرود که برای خروج از شرایط بنبست یکباردیگر دل به قواعد قدیمی دگرگونی در ایران ببندیم: دخالت خارجی (مانند شهریور ۱۳۲۰)؛ شورش و انقلاب (مانند ۱۳۵۷)؛ و مرگ. تجربه تاریخی نشان میدهد این سهگانه بهرغم استقبال و شادی اولیه از شکستن گردونه بلاتکلیفی و سردرگمی، هیچگاه به ساحل آرامش نرسیده است. آشکار است مسیری که از پس هر بحرانی آغاز میشود، پر از انواع دشواریها و ناکامیهاست، اما در این چارچوب، هشام شرابی به نقل از رومن رولان توصیه میکند در برابر بدبینی عقل، باید به خوشبینی اراده متوسل شد.