خاطره دوازدهم از کتاب «خاطرات خوب»/ ایران و افغانستان یک روح در دو بدن

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 85

یادداشتی از حسن بهشتی پور

کارشناس ارشد مسائل بین‌الملل و عضو شورای علمی مؤسسه ایراس

 

مردم ایران و افغانستان طی دو سده اخیر با آنکه به دلایل متعدد از لحاظ سیاسی و حاکمیتی در دو کشور مختلف قرار گرفتند و دست استعمارگران همچنان می‌کوشد آنها را از هم جدا نگه دارد؛ اما پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی میان مردم دو کشور، به‌دوراز آنکه کدام دولت‌ها بر تهران یا کابل حاکم بوده‌اند، همچون حبل‌المتین محکم و استوار سرنوشت آنها را به هم گره‌زده است.

صدالبته برخی تفاوت‌های فرهنگی میان دو کشور کاملاً مشهود است و کسی نمی‌تواند منکر این تفاوت‌ها شود، اما این تفاوت‌ها هیچگاه موجب نشده ایرانی‌ها و افغانستانی‌های آگاه به شعر، ادبیات، هنر و به‌ویژه موسیقی، خود را از یکدیگر جدا بدانند. درواقع روح لطیف مشترکی قلب‌ها آنها را به هم‌پیوند می‌زند.

کافی است شعری از مولوی خوانده شود یا بخشی از گلستان سعدی را در مجلسی روایت کنند و گوشه‌ای از دستگاه شور اجرا شود، در اینجاست که دل‌وجان هر شنونده‌ای در هرات باشد یا مشهد، بلخ باشد یا یزد، قندهار باشد یا شیراز، به وجد می‌آید.

از ناصرخسرو تا بیهقی، از بیدل تا حافظ، از نظامی گنجوی تا خواجه عبدالله انصاری، همه طلایه‌داران فرهنگ این مردم هستند که ستون‌های سترگی از اندیشه برای حفاظت از روح بزرگ فرهنگ مشترک ایران و افغانستان برافراشتند تا نگهبان جاودانه‌ای برای پایداری این مردم باشد.

اندیشمندانی چون بوعلی سینا، فارابی، ابوریحان بیرونی، خوارزمی، بیهقی، عنصری بلخی، ملاصدرا، میرداماد و … ستون‌هایی از نور معرفت برپا کردند تا این همدلی میان ایرانی‌ها و افغان‌ها بازشناسی شود. این مسیر در تاریخ معاصر بعد از جدایی ناخواسته، باز هم توسط متفکرین بزرگ پاک‌نهاد عمق و عظمت بیشتری پیدا کرد.

تحولات سیاسی و تغییرات چشمگیر در هر دو کشور طی یک سده گذشته، در مقاطع گوناگون گاهی موجب ضعف و گاهی موجب قوت پیوندها میان افغانستان و ایران شده و می‌شود. همچنان که اشغال افغانستان توسط قدرت‌های بزرگ مانند بریتانیا، شوروی و این اواخر آمریکا، ضربه‌های جدی به این پیوند روحانی میان دو کشور زد؛ اما هیچگاه نتوانست آغوش گرم مردم دو کشور را به دشمنی تبدیل کند.

البته گله‌مندی و آه و ناله از مشکلات و رفتارهای نابهنجار در میان مردم هر دو کشور بوده و هست، اما وقتی از سطح کلان به روابط مردم دو کشور نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که نقش بی‌بدیلی از میهمان‌نوازی و کار و کوشش برای سازندگی در هر دو کشور قابل‌مشاهده و ارزیابی است. اینکه گاهی شاهد رفتار ناشایست با افغانستانی‌ها در ایران و یا ایرانی‌ها در افغانستان بودیم، هیچگاه به معنای تعمیم‌دادن آن به کل مردم نبوده و نیست.

در تابستان ۱۴۰۰، به قدرت رسیدن مجدد طالبان در کابل شوک دیگری به روابط دو کشور وارد کرد. این بار نیز بخشی از مردم مصیبت‌زده افغانستان مسیر مهاجرت به ایران و ازآنجا به دیگر کشورها را در پیش گرفتند. در این دوره گرچه خوشبختانه تعارض جدید میان دولت‌های تهران و کابل به وجود نیامد، اما شاهد نقطه عطف جدیدی در روابط دو کشور هستیم که ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیار متنوع و متکثری را شامل می‌شود که از نگاه نگارنده، تفاوت اساسی نسبت به گذشته دارد.

در این مجال که بحث اصلی ما پرداختن به پیوندهای مردم دو کشور بر اساس میراث و تاریخ مشترک، سرنوشت مشترک و منافع مشترک است، واردشدن به تحلیل شرایط کنونی خالی از طریقت صواب به نظر می‌رسد. در اینجا تنها اشارتی کافی است که بدانیم بیش از گذشته باید به تقویت این پیوندها کمک کنیم. در این دوره، رسالت دانشگاهیان و فرهیختگان در افغانستان و ایران برای آبیاری درخت تناور دوستی میان دو کشور از راه اندیشه‌ورزی و تولید فکر و راه‌های توسعه و تعمیق روابط، بیش از هر زمان دیگر احساس می‌شود.

اینجانب امیدوارم به سهم خود بتوانم مانند سه دهه گذشته که تا آنجایی که توانستم تمام همت خود را بر توسعه کمی و کیفی همکاری‌های فرهنگی بین دو کشور قرار دادم، در این دوره نیز بیش از گذشته از راه همفکری با دوستان و رفقای بسیار صمیمی که در افغانستان و شبکه‌های اجتماعی دارم، گام مؤثری در زمینه برطرف‌کردن موانع و پیداکردن راه‌حل‌ها بردارم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *