خاطره بیست‌وهشتم از کتاب «خاطرات خوب»/سرزمین مشترک فرهنگی

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 125

افغان‌ها با شهروندان ایران، وابستگی‌های فرهنگی، اجتماعی و تاریخی دارند!

حس تعلق افغان‌ها به ایران و شهروندانش پیشینۀ طولانی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ژرفی دارد. در میان افرادی که در این سرزمین زیبا سفر کردند و با مردم خوب آن ارتباطات و تعاملات فرهنگی دارند، به‌وضوح این حس تعلق قابل‌مشاهده و توصیف است. بیشترینۀ افغان‌ها باتوجه‌به رابطه‌های مختلف و حس تعلقی که نسبت به سرزمین ایران، ملت ایران و وجوه اشتراک فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و مذهبی دارند؛ نخستین مسیرهای مسافرت و دیدوبازدید خود را قطعاً سرزمین ایران و هم‌زبانان خود که همانا ملت شریف ایران بوده گزینش کرده و هنوز هم این روابط، با استحکام فراوان در بازۀ زمانی کنونی به‌شدت بیشتری ادامه دارد. بدون شک، هرازگاهی دستانی در پی‌ مختل ساختن همین تعاملات و ارتباطات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی بودند و هستند، ولی با هوشیاری و درایتی که نخبگان، فرهنگیان و ملت‌های دو سرزمین داشتند و دارند، قطعاً مانع اختلال، آتش‌افروزی و افتراق گردیدند. هرچند عاملان درونی و برونی کوشش‌های فراوانی انجام دادند، نتایج این کوشش‌ها قطعاً منجر به ناکامی گردیده که این خود بزرگ‌ترین دست آورد برای فرهنگیان دو جغرافیای با هم برادر و برابر تلقی می‌گردد.

بیست و یک‌ساله پیش از امروز باتوجه‌به وضعیت حاکم آن زمان در کشورم، وضع محدودیت‌های حاکمان و وضعیت نامطلوب فرهنگی، اقتصادی و سیاسی؛ مجبور شدیم کوله‌بار سفر را ببندیم و نخستین منزلگاه در آیینه ذهن‌مان‌که تداعی شد، همانا سرزمین ایران و ملت ایران بود؛ سرزمینی که همواره پایگاه و جایگاه جمع کثیری از هم‌وطنانم بوده و میهمان‌نوازی‌های ملت فهیم ایران را طی سالیان متمادی نمی‌شود انکار کرد. وقتی محل تولدم، هرات زیبا را ترک گفتم و به‌سوی ایران حرکت کردم، هرگز احساس بیگانگی در مسیر راه برایم رونما نگردید. گفتار، کردار و رسم و عنعنات مشابهی را در مسیر سفر مشاهده نمودم که هرگز همان شوک فرهنگی که امروز در دنیا مروج است، شاهدش نبودم. از راننده تاکسی گرفته، تا مالک رستورانت، خادم هتل و عامۀ مردم را آشنا و شبیه خود احساس می‌کردم. زیرا زبان مشترک داشتیم، فرهنگ مشترک داشتیم و همدیگر را بیشتر از هر ملتی دیگر، با پوست‌واستخوان درک می‌کردیم. نخستین سفرم بیرون از زادگاهم در ظاهر کشور دیگری به نام ایران، اما در باطن به سرزمین مشترک فرهنگی‌مان بود که خیلی احساس راحتی نمودم و هرگز احساس بیگانگی نکردم و دچار مشکلی جدی هم در تعاملات و ارتباطات روزمره نشدم.

پس از مستقر شدن در استان‌های مشهد، تهران و قم، ضمن استقبال صمیمانۀ فامیل‌هایمان؛ حتی اهالی و باشندگان این مناطق که پیوندهای خانوادگی هم با من نداشتند، با رفتارهای مناسب و دلپذیرشان مایۀ خرسندی و خوشی‌مان گردیدند که هرگز قابل‌انکار و فراموشی نیست. بیشترینۀ شهروندان ایران به دیدۀ احترام و ادب به ما می‌نگریستند و ما را تکریم می‌کردند که هر انسان منصفی باید پاسدار این محبت و صمیمیت این ملت فهیم باشد. بدون شک در این میان رفتارهای خشن و اهانت‌باری هم اندک به نظر می‌رسید و مشاهده شد که قابل اغماض است. آنچه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، همانا این است که؛ اصل همدیگر پذیری‌، تعامل، حس انسان‌دوستی در میان جمع کثیری از ملت ایران به‌وفور مشهود است که این در واقع غیرقابل‌انکار است.

پس از دید و بازدیدهای خودمانی در مناطق یادشده؛ وارد سرزمین گرم و سوزان استان هرمزگان، شهرستان بندرعباس شدم. همان‌طوری که جنبه اقتصادی این استان و بندر معروف اقتصادی ایران شهره است، گرمی طاقت‌فرسای این منطقه نیز شهرۀ عام و خاص است. زمان سفرم هم در این استان باتوجه‌به عدم شناخت از آب‌وهوای این مناطق، مصادف گردیده بود با تابستان سوزان و داغی که هرگز همانند خوبی مردمانش فراموشم نمی‌شود. درخشش آفتاب سوزان در شهرستان بندرعباس سبب شده بود که من و همراهانم را شدیداً خسته بسازد و نای گردش و تفریح را در شب و روزهای نخست از ما بگیرد؛ ولی بعد از چند روز و شناخت بهتر آب‌وهوای این بندر؛ گرمی سوزانش دیگر نتوانست جلو گشت‌وگذارهای ما را در اطراف ساحل دریای بندرعباس بگیرد. هرچند ساکنان بومی این منطقه از فرط گرمی و آفتاب سوزانش پوست تیره دارند و گاهی احساس می‌کردم که سوختگی شدید را پشت سر گذاشته باشند، اما قلب‌های مردم و ساکنان این محیط، همانند برف سپید بود و در رفتار و گفتارشان محبت، صمیمیت و انسانیت موج می‌زد. رهنمایی باشندگان این منطقه، همراهی و هم‌سویی‌شان با توریستان خارجی به‌ویژه افغان‌ها، ضمن اینکه مثال‌زدنی است، بیانگر نمایش فرهنگ والایی بود که قطعاً در همین جغرافیای پهناور ایران – ـ افغانستان می‌توان سراغ کرد. موج‌های خروشان کنار ساحل دریا، به همان اندازه که زیبایی را به تصویر می‌کشید، به همان پیمانه نیز برای من که در دوران نوجوانی قرار داشتم، ترس و دلهره را به ارمغان می‌آورد. پختن ماهی با همان سبک بومی، غذاهای لذیذ بومی نیز از خاطرات شیرینی دیگری بود که در ذهنم مجسم گردیده و همواره مرا به یاد آن سفر و مردمان خوبش می‌اندازد و تصویری شفاف و روشن از تعاملات و ارتباطات فرهنگی دو ملت با هم برادر را رخ‌نمایی می‌کند.

پس از برگشت از سرزمین داغ بندرعباس که به‌اندازه محبت باشندگانش در فصل سرما گرم بود، مجدداً رهسپار تهران شدیم و مدتی را در آنجا سپری نمودیم و با تعدادی از دوستان و فرهنگیان معرفی شدم که همکاران و همیاران خوبی بودند. مرا در زمینه‌های مختلف فرهنگی همکاری نمودند و در برخی از بزم‌های علمی و فرهنگی‌شان مرا دعوت می‌کردند که نشانگر حس والای انسان‌دوستی بود. حتی مدتی در زمینه‌های مختلف فرهنگی همکاری‌هایی با همدیگر داشتیم و تشویق‌هایی را از سویشان دریافت نمودم که مرا قوت بخشید تا در سال ۲۰۰۱ با سقوط دور نخست حاکمیت طالبان مجدداً به زادگاهم شهر هرات برگردم و درس‌های مدرسه‌ام را ادامه بدهم و تکمیل کنم. انگیزه‌ها و تشویق‌های دوستان و فرهنگیان نقطه قوتی بود که گام‌های متین و استواری در زمینه سپری نمودن تحصیلات عالی و دانشگاهی بردارم.

به هر انجام؛ آنچه در جریان سفر سه‌ماهه خود برای نخستین‌بار از این سرزمین مملو از صمیمیت یافتم، همانا، محبت، اخوت، صمیمیت و انسان‌دوستی بوده که پاسبان و پاسدارش هستم. نمی‌توان رفتارهای خشن، تند و دور از کرامت افراد محدودی را هم در آن زمان و بازه زمانی فعلی نادیده گرفت؛ هرچند در مقایسه با مهربانی‌ها، عطوفت‌ها و ایثار شهروندان نجیب ایران، قابل‌مقایسه نیست.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *