با عصبی نویسی چه کنیم؟

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 38

یادداشتی از نعمت الله فاضلی

سبکی از نوشتن در میان اندیشمندان هست که از گفتن بد و بیراه پرهیز ندارد؛ حتی الفاظ رکیک. در گفت و شنودهای عامیانه، چنین زبانی هست و حیرت کسی را بر نمی انگیزد؛ اما این که اندیشمند والا مقامی، حرف های چاله میدانی را بار رقبا و رفقایش کند، چیزی فراتر از تعجب را بر می انگیزد. می شود این سبک و سیاق را «عصبی نویسی» نامید؛ همان طور که آدم های کوچه و بازار هم هنگام عصبانیت عصبی می شوند و چاک دهان باز می کنند!
حالا که دوستان بحث آل احمد را کردند یاد عصبی نویسی افتادم. «عصبی نویسی» سابقه دیرینه دارد اما آل احمد آن را باب کرد و مشروعیت بخشید. بزرگانی مثل رضا براهنی و احمد شاملو و اخیرا سید جواد طباطبایی هم آن را ادامه دادند. «عصبی نویسی» سنت دانشگاهی نیست و خاص فضاهای عمومی است. اختصاص به ایران هم ندارد. در فرانسه هم می توان این وضعیت را مشاهده کرد. کتاب «فرنچ تیوری و آواتارهایش» را جمعی از مخالفان فوکو و دریدا و پست مدرن ها نوشته اند. فحش و فضاحت به فوکو و «بدیو، ژیژک و شرکا» (تعبیر از نویسندگان همان کتاب است) است. کتاب پر است از کلمات «نوچه ها»، «مهمل بافی»، «فریبکاری»، «بلاهت»، «احمقانه»، «پیش پاافتادگی»، «خرفتی گله ی رسانه ای»، «شلم شوربا»، «مبتذل گویی آزارنده» و امثال این ها.
عصبی نویسی در سایر بلاد هم رایج است. نکته ی ظریفی این جا هست که نمی توان از آن به سادگی گذشت. اگرچه عصبی نویسی پسندیده نیست، اما مسئله بنیادی هم نیست. این که طباطبایی یا براهنی یا جلال، عصبی و تند می نویسند، کارشان ناپسند است اما مبنایی برای تحقیر و سرکوب ایشان هم نمی تواند باشد. مسئله بنیادی نیست زیرا خوانندگان متوجه هستند که نویسنده عصبی است و لحن تند و عصبی او را جدی نمی گیرند. در عین حال، کسی عصبی می نویسد، تپانچه را به طرف خودش گرفته. او همان لحظه هزینه این جرم و خطایش را می پردازد.
گفتم که سارتر در «ادبیات چیست؟» استدلال می کند که نوشتن و خواندن فضیلت اخلاقی است از جنس داد و دهش» و «بذل و بخشش». در فضای دانشگاهی نیاز داریم این بحث را که خواندن چیست؟ و خواننده کیست؟ و چه حق و وظیفه ای بر دوش خواننده است؟ و بحث های اخلاقی و انسانی را گسترش دهیم. بخشی از عصبی نویسی ریشه در کمبود بده بستان و گفت و شنود میان خوانندگان و نویسندگان است. نمی خواهم این بحث را توسعه بدهم اما اشاره کردم تا شاید کم کم زمینه ای برای این گفت و شنود فراهم شود.
یکی از نکته ها که اجالتا و اجمالا می شود یادآوری کرد اینست که ما خوانندگان در مقام خواننده هم «وظیفه قدردانی کردن» داریم؛ (قدردانی از همه آن ها که با شهامت و خلاقانه و اثرگذار می نویسند)؛ هم حق و وظیفه ی «نقد کردن» را. پر واضح است عالی ترین قدرشناسی، نقد کردن است؛ ولی اگر مجال یا توان نقد کردن نداریم لااقل بازخوردی از چیزی که خوانده ایم به نویسنده و دیگران بدهیم. در موقعیت کنونی که «خواندن» کمیاب است، اولویت را بدهیم به خواندن و بعد بکوشیم آن دسته از خوانندگان که بازخورد می دهند و خوانده های شان را به گوش دیگران می رسانند، و همه ی آن ها که نقد می کنند پاس بداریم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *