صلح در آینه نوروز با نگاهی به کتاب نوروزنامه حکیم عمر خیام؛ نوشته شجاع احمدوند
بازدیدها: 152
صلح در آینه نوروز
با نگاهی به کتاب نوروزنامه حکیم عمر خیام
شجاع احمدوند[۱]
- به عنوان مقدمه، صلح عبارت است از آزادی از جنگ، خشونت و گسترش عدالت اجتماعی، بهویژه در شرایطی که مردم بدور از اختلافات خشونتبار، با یکدیگر زیستی شادمانه داشته باشند.[۲] از این رو صلح مرادف است با انصاف و اعتدال. صلح امری بشری است ولی اعتدال امر هستیشناختی است، درست مانند رابطه انصاف و عدالت که انصاف امری انسانی است و در میان آنها جاری است، اما عدالت امر هستیشناختی است و در میان هستیهای مختلف انسانی و غیرانسانی جریان دارد. کتاب مهم نوروزنامه حکیم عمر خیام با توصیفی از عدالت هستیشناختی، چنین آغاز میشود: روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد / ابر از رُخ گلزار همی شُوید گَرد؛ بلبل، به زبان پهلوی، با گلِ زرد/ فریاد همی زند که “مِی باید خورد!” احتمالاً شراب مد نظر او با شراب متعارف متفاوت است، به قول مجتبی مینوی شرابی که او در باره لذّت آن، این همه ترانه سروده است تنها عصاره مُسکر خرما و انگور نیست که هزاران سال معروف بوده است، بلکه شراب برای او نماینده همه لذایذ و خوشیهایی بود که برای او فرونشاننده غم و زداینده رنج مرد خردمند بوده است. او اساساً زندگی را چیزی غیر از خوش بودن، شادی و دل خرم داشتن نمیدیده است.[۳] نکته مهم این است که نگرانی اصلی خیام فروپاشی فرهنگ سنتی و باستانی ایران با قدمتی چندهزار ساله به دست دستگاه اداری اعراب است، لذا در پرتو این فلسفه لذتگرایی، مهمترین دغدغه او “مسئله ایران” است. این تفسیر از نوروز اولاً، مسئله ایران را در مرکز تأملات نظری خود قرار میدهد. ثانیاً، سنت جهانداری ایرانی را که بر جذب و تعامل با جهان پیرامون استوار بود در برابر سنت جهانگیری اهالی خلافت مبتنی بر دفع و کشورگشایی قرار میدهد. ثالثاً، با تکیه بر رسم نوروزی آوردن موبدان و بزرگان و تقدیم به ملوک پارس، آئین کشورداری و فرهنگ ایرانی را بر دو وجه شادی، خرمی و کامرانی ازسویی و اخلاق خوش، نیکو و خیرخواهی برای رعیت ازسوی دیگر ترسیم میکند؛ سنتی که به قول خواجه نظام الملک طوسی موجب میشود تا پادشاه حتی در دل نیز برضد رعیت نیندیشد. رابعاً، آئین نوروز با اشاره به بیدادگری جمشید، در روندی معکوس، به یادآوری مردمداری و عدالت محوری به عنوان عوامل اصلی تداوم حکومتداری ایرانی میپردازد. حاصلجمع این عناصر چهارگانه را میتوان به بهترین وجه در قالب “صلح ایرانی” مفهومبندی کرد.
- در باب مسئله ایران خیّام بهشدت نگران رفتار اهالی بوروکراسی خلافت بر ضد شخصیتها، آئینها، ساختارها و نهادهای سیاسی ایرانی بود که ریشهای چندهزار ساله داشتند. او دلنگران این مسئله بود که بوروکراسی خلافت، فرهنگ، هنر و سیاست ایرانی را همراه با رجال و بزرگان آن به کناری نهاده است. این افراطگرایی در برابر رویه ریشهدار تعادلگرایی ایرانی که حتی در اوستای زردشت نیز صورت مکتوب آن بازتاب یافته است موجب بیرون راندن صلح از سرزمین صلح گرای ایرانی شده است. خّیام چونان فردوسی، خواجه نظام الملک و سایر متفکران ایرانی میکوشد تا سنت ایرانی را از گردباد حواث مصون نگه دارد. به قول ارنست رنان متفکر فرانسوی اگر بخوهیم دلیلی پیدا کنیم مبنی بر اینکه فکر و روح ایرانی نمرده و در همان هیأت آریاییاش باقی مانده است، چه دلیلی برتر و مشهودتر از رباعیات خّیام میتوان پیدا کرد؟[۴] خّیام در چهارچوب فلسفه لذتگرایی خود برآن است که زندگی انسان باید به شادی بگذرد تا اندوه و رنج را زیاد حس نکند. از همین زاویه است که بر دو امر مهم زندگی یعنی ” آبادی” و “آزادی” تأکید فراوان دارد و این دو را شروط زندگانی مسالمت آمیز و توأم با صلح میداند. با این قاب نظری، او گذشته ایران مابعد ساسانی را سرشار از خرابی و بیقانونی یا فقدان آزادی میداند. البته او با قدری اغراق دوره ساسانی را عصر فراوانی، نعمت، فضل، بزرگواری و نظم میداند و با مشاهده نامرادیها و ناگواریهای پس از آن دوره دوگانه شادی/اندوه را برای مقایسه دوره باستان و دوره بعد از آن ارائه میکند. او ایران ساسانی را نماد آسایش و خوشی و بعد از آن را نماد رنج و اندوه میداند. حداقل در این کتاب دوگانه او، دوگانه قبل و بعد از اسلام نیست، بلکه دوگانه بوروکراسی ایرانی/ بورکراسی خلافت است؛ دوگانهای که آن را در این بیت خلاصه می کند: آن قصر که بهرام درو جام گرفت/ روبه بچه کرد و شیر آرام گرفت. از نظر او آن بورکراسی مقتدر و آثار و ابنیه ظریف و خیره کننده، اینک آشیان زاغ و زغن و مأوای روباه و کفتار شده است. خّیام نماد حاکمیت بوروکراسی خلافت و تغایر آن با بوروکراسی دانشمحور ایرانی را در این دو بیت نشان میدهد:[۵] مرغی دیدم نشسته بر باره طوس/ در پیش نهاده کله کیکاووس؛ با کله همی گفت که افسوس افسوس/ کو بانگ جرسها و کجا ناله کوس. او با این دو بیت میخواهد تفاوت کیفی بوروکراتهای ایرانی را با قبایل عربی نشان دهد که اینک ایران را تسخیر کردهاند.
- برداشت خّیام از نوروز در سطحی وسیعتر، سنت جهانداری ایرانی را که نخستین بار در کتاب نامه تنسر در قالب “قانون عقل جهانداری” بازتاب یافته و بر جذب و تعامل با جهان پیرامون استوار بود در برابر سنت جهانگیری اهالی خلافت قرار میدهد که بر دفع و کشورگشایی استوار بود[۶]. فرهنگ رجایی در کتاب اندیشه و اندیشه ورزی فصل مستوفایی به تفسیر این مفهوم از تنسر اختصاص داده که برخی از نکات مهم آن را در اینجا مرور میکنیم.[۷] ظاهراً تنسر که شاهد زوال تمدن اشکانی(۲۴۷ق.م.-۲۲۴م.) و ظهور تمدن ساسانی(۲۲۴م.-۶۵۱) بوده، عامل آن فروپاشی را بیتوجهی به عقل جهانداری و این تداوم را رعایت عقل جهانداری دانسته است. [۸] خّیام نیز در جاهایی از کتابش مهمترین خصلت تمدن ایران باستان را که بهنظر او توسط اهالی خلافت بعد از اشغال ایران، مضمحل شد را “آئین جهانداری شاهان ساسانی” میداند. [۹] اینک پرسش این است که جهانداری چیست و سرزمین دارای فضیلت جهانداری چگونه سرزمینی است؟ رجایی پاسخ میدهد که جهانداری جایی خیالی نیست بلکه واقعی است و حاصل بالاترین سطح دستاورد بشری است که هم در گذشته وجود داشته، هم در دنیای کنونی متحقق است و هم در آینده بروز خواهد کرد. در سادهترین تعریف سرزمین جهاندار برخلاف جهانگیر که خصلت اصلیش نزاع و دفع است، قابلیت تعامل و قدرت جذب است: قدرت جذب سرمایه.[۱۰] سرمایه دو وجه مهم دارد، یکی سرمایه انسانی و دوم سرمایه مادی. سرمایه انسانی امروز در هیأت مهاجر ظاهر میشود؛ خواه مهاجر علمی و تحصیلی، خواه مهاجر فنی و تکنولوژیک، خواه مهاجر فرهنگی و هنری، خواه مهاجر ورزشی و سلبریتی. مراد از سرمایه مادی نیز عمدتاً ناظر به انتقال پول و وجوه نقد برای توسعه، تجارت، تحقیق، نوآوری و…است. ملل جهاندار به جای نبرد دائمی با دیگران در صدد جذب سرمایههای مادی و انسانی در یک تعامل دقیق و منطقی هستند. در تاریخ ایران و اسلام نمونههای قابل توجهی از این تعامل وجود دارد. تمدن اسلامی در اوج قدرتش در دوره عباسیان(۱۳۲-۶۵۶ ق.) پایتخت خود شهر بغداد را به کانون جذب سرمایههای عمدتاً انسانی تبدیل کرد به طوریکه متفکران ایرانی، چینی، هندی، یونانی، عربی و… از مناطق مختلف به بغداد سرازیر شده و بخش عمده دانشهای تمدن اسلامی محصول این دوره است. تاحدی که گفتهاند مثلاً دانش سیاسی اسلامی (فلسفه سیاسی، سیاستنامه نویسی، شریعتنامه نویسی، کلام سیاسی، تاریخ و…) تنها یک بار در این دوره تدوین و در دورههای بعدی فقط بازتولید شدند. در دوره دیگری نیز در اوج اقتدار صفویان در ایران (۹۰۷-۱۱۴۸ ق.)، تختگاه این امپرتوری یعنی اصفهان مبدل به کانون جذب سرمایههای انسانی و مادی شد تا حدی که آن را “نصف جهان” یا “کل جهان مادی” میگفتند، فعالیتهای تجاری بینظیر توسط تجار یهودی و ارمنی، فعالیتهای عمرانی مانند ساختن بناهایی چون میدان نقش جهان و… تنها چند نمونه از آن است.[۱۱] اینک خّیام شاهنشاهی ساسانی را بعد از فروپاشی اشکانی کانون جذب سرمایههای مادی و انسانی میداند و این را اوج قدرت جهانداری پادشاهان ساسانی در تعامل با جهان و جذب حداکثری به شمار میآورد. این دولت به مدت ۴۰۰ سال ابرقدرت جهان باستان شناخته میشد و تختگاه آن یعنی تیسفون در نزدیکی بغداد در بسیاری از جهات به نهایت شکوفایی و پویایی رسید و حتی تأثیر فراوانی بر فرهنگ روم گذاشت. آنچه امروز به عنوان دوران طلایی اسلام در زمینه دانش، هنر، معماری، موسیقی و… شناخته میشود عمدتاً از دنیای ساسانی به جهان اسلام انتقال پیدا کرده است.
- سنت و آئین بزرگان ایرانی نیز خود شاخص مهم دیگری است از تمایلات صلحگرایانه فکر و روح ایرانی. خّیام در بخش مفصلی از کتاب نوروزنامه شاخصهای آئین کشورداری و فرهنگ ایرانی را توضیح میدهد. در تصویری کلی این شاخصها را در دو نوروزی دادنهای شادیبخش ازیکسو و پذیرش خوشخُلقانه و خیرخواهی برای رعیت ازسوی دیگر تقسیم میکند. در ادامه او برخی از ویژگیهای این دو شاخص را به تقصیل بحث میکند. خّیام برای ترسیم این تصویر از قاب نظری اصیل ایرانی یعنی “نظریه ارباب انواع ایرانی” بهره میگیرد. این نظریه باستانی بر آن بود که گویی ذهن و روان ایرانی نمیتواند بپذیرد که خدایی که گرما و آتش را آفریده همان خدایی است که سرما را آفریده، یا خدایی که نور را خلق کرده همان خدایی است که ظلمت را آفریده. لذا ایرانیان برای هرکدام از این خصلتها خدا یا ربّی تصور میکردند که نوع عالی آن خصلت بود و شاید فلسفه وجود خدایان متعدد و متکثر در اندیشه باستانی ایرانی همین باشد. در نهایت زرتشت پیامبر ایرانی همه این خدایان را در دو سپهر اهورا و اهریمن تجمیع کرد و ایزکده خدایان را سامانی جدید داد. حتی گفته شده که مبنای اصلی نظریه پردازان مدینه فاضله مانند افلاطون و نظریه مُثُل او یا فارابی و نظریه رئیس مدینه فاضله او همین نظریه ارباب انواع ایرانی است. چهارچوبی که بعدها در نظریه متفکران برجستهای چون ماکس وبر نیز در قالب تصویر انواع عالی نظامهای سیاسی و مشروعیتهای سهگانه سنتی، کاریزمایی و عقلایی نمودار شد. باری، خّیام با این چهارچوب و در جهت تقویت شادی و کامروایی ویژه ایرانیان، به مجموعهای از نوروزی آوردنهای مُوبدِ موبدان و بزرگان ایرانی به درگاه شاه اشاره میکند که درواقع هرکدام نوع آرمانی و عالی شادیها هستند تا بدینوسیله چشم همگان به شادی و خرّمی گشوده شود. چنانچه شراب را شاه نوشیدنیها میداند و آن را نماینده همه لذتهای خوب ایرانی محسوب میکند. زَر و یاقوت را به ترتیب شاه گوهرهای گدازنده و گوهرهای ناگدازنده خطاب میکند. اسب را که شاه چرندگان میداند حیوان مورد علاقه بسیاری از رجال و یزرگان و بهویژه ایرانیان برمیشمارد و هدیه دادن آن به شاه را در آئین نوروز نوعی شادی گشایی قلبی برای همه ایرانیان میداند؛ شادی که بروز و نماد عینی آن در صلحطلبی ایرانیان و جامعه ایرانی است. پرنده باز، شاه پرندگان و جانوران گوشتخوار است که آن را مونس شکارگاه ملوک و شادی آورنده آنها میداند.[۱۲] خَوید یا جو رسته که از دید ملوک ایرانی شاه حبوبات است و آن را سخت بزرگ میپندارند از جهت اینکه هم غذای بسیار مفید است هم ماندگاری زیاد دارد و هم سریعتر از دیگر دانهها میروید و اطباء عصاره آن را “ماء مبارک” میخوانند. بنا براین ایرانیان در نوروز جو را از بهر منفعت و مبارکی خواهانند.[۱۳] شمشیر و تیر و کمان را ملوک عجم شاه شجاعت مینامند . درواقع شمشیر پاسبان ملک است و نگاهبان ملت و تا شمشیر نباشد هیچ ملکی استوار نباشد. هرچند گفتهاند که فضیلت شجاعت طبیعی است و نه اکتسابی ولی با اکتساب و ابزاری چونان شمشیر، آرایش میپذیرد.[۱۴] بدینسان ایرانیان شادی و کامرانی را با بیبندباری و بیتوجهی به سرنوشت ملک و مملک متفاوت میدانند. درعین شادی و خرمی بر شمشیر و تیر و کمان به عنوان حارسان ملک تأکید ویژه دارند، چنانکه اطباء گفتهاند که در تیر و کمان چند منفعت هست: توان ریاضت کشیدن، تقویت اعصاب و اعضا، انعطافپذیر کردند مفاصل، تیز و سریع ساختن حافظه و قوت و قدرت بخشیدن به دل. همه اینها عناصر لازم برای دفاع از ملک و سرزمیناند که سنت نوروز، صلح طلبی را با حفظ کیان سرزمین مرادف دانسته است. [۱۵] در نهایت، قلم را نوع مهمی از نوروزیها میداند که آن را شاه فضیلت مینامد. شمشیر و قلم دو ابزار مهم حفط ملت و سرزمیناند. چنانچه دانایان قلم را مشاطه ملک و سفیر دل خواندهاند. همان گونه که انسان با فضیلتِ سخن از دیگر حیوانات متمایز میشود، فرهنگ و نظام مملکت نیز با قلم استوار شوند. چنانچه همه صُحُف ایزد تعالی که از آسمان به زمین فرستاده و همه وحیها به قلم نگاه داشته شدند. البته ایرانیان همواره قلم را ترمز و متعادل کننده شمشیر دانستهاند؛ لذا قلم نقشی بیبدیل در صلحگرایی ایرانیان دارد چراکه “ملوک عجم چون دیدند که تیغ ولایت گرفت و ارکان سیاست به پای کرد، قلم ملک ضبط کرد و حدّ سیاست نگاه داشت.”[۱۶] اما اینها که گفته شد صرفاً برخی از شاخصهای شادی و کامرانی نوروزی ایرانیان بود. اما خّیام در کنار اینها مسئله دیگری را در آئین نوروزی برجسته میکند و آن ارسال پیام نیکخویی و خیرخواهی برای رعیت است. یعنی در کنار هدایا و نوروزی آوردن، روی نیکو، هدیه دیگر نوروز است که هدفش رساندن این پیام به ایرانیان است که با صداقت، راستی، درستی و خلق و صورت نیکو در کنار هم زیست کنند. خّیام در اینجا هم باز از اعتدال سخن میگوید و بر آن است که طبیبان گفتهاند که همه چیزها را زیادت و نقصان و اعتدال است و البته که آراستگی در اعتدال است؛ حتی صورت انسان نیز در اعتدال خوشترکیبتر خواهد بود. لذا یکی از وجوه حُسن خُلق را ترکیب درست حالات صورت انسان می داند.[۱۷] باری، آئین بزرگداشت نوروز نیز نشانه دیگری است از تمایلات صلحگرایانه فکر و روح ایرانی. خّیام این صلحگرایی را هم در هدایای تقدیمی نشان میدهد و هم در نحوه برخورد با این هدایا.
- عمر خّیام، مردمداری و عدالت را دو روی یک سکه دانسته و آن را مهمترین نماد تعادل و صلح در سنت شاهی آرمانی ایرانی میداند. نوروزنامه برای توضیح این وجه مهم از صلح از مفهوم مخالف یعنی ظهور جمشید بهسان نماد خروج از تعادل و صلح سخن میگوید. جمشید هزار و چهل سال بعد از کیومرث به قدرت رسید. او ابتدا پادشاهی متعادل و صلحجو بود و حتی دیوان را مطیع خود ساخت و برای این صلح طلبی جشن برپا کرد و نام نوروز را برای این جشن برگزید و به مردم امر کرد که چون فروردین نو شود آن روز را جشن بگیرند. اما وقتی چهارصد و اندی سال از حکومت او بگذشت دیوان به درون او راه یافتند و به تدریح منیّت در وجودش حکمفرما شد و خود بزرگپنداری و بیدادگری آغاز کرد، به طوریکه مردم را در فشار اقتصادی قرار داد تاحدی که مردم در رنج افتادند و زوال دولت او را از خداوند طلب میکردند. این گونه بود که وقتی حکومتش به مردم پشت کرد، فرّه ایزدی از او برون رفت و شایستگی حکومت مبتنی بر فرّه ایزدی را از دست داد و در نهایت به دست بیوراسب یا ضحاک از حاکمیت کنار گذارده شد. این روایت تعادل و صلح در مقابل افراط و سختگیری را ناشی از مردمداری میداند. چنانچه جمشید نیز تا وقتی مردمدار و عادل بود هم مورد حمایت و خواست مردم بود و هم فرّه در او پایدار بود، اما به محض اینکه با مردم درشتی آغاز کرد، هم مردم زوال او را طلب کردند و هم فرّه از او رخت بربست و بساط پادشاهیش جمع شد. [۱۸] خّیام سلوک پادشاهان ساسانی را با قدری مبالغه سلوکی مردم مدارانه میداند چنانچه فلسفه جاسوسگماری در ایالات و لایات را نه برای منافع حکومت بلکه برای منافع مردم لازم و ضروری دانسته و یکی از مهمترین عادات پادشاهان ساسانی را نصب خبرگیران برای حراست از مردم در برابرظلم اهالی قدرت دانسته و میگوید” …و دیگر، صاحبخبران را در مملکت به هر شهری و ولایتی گماشته بودندی تا هر خبری که میان مردم حادث گشتی پادشاه را خبر کردندی، تا آن پادشاه بر موجب آن فرمان دادی، و چون حال چنین بودی دستهای تطاول کوتاه بودی و عمّال بر هیچ کس ستم نیارستندی کردن و یک درم از کس بناحق نتوانستندی ستدن، و غلامان بیرون از قانون قرار و قاعده هیچ از رعایا نیارستندی خواست، و خواسته و زن و فرزند مردمان در امن و حفظ بودی و هرکس به کار و کسب خویش مشغول بودندی از بیم پادشاه.”[۱۹] البته چنانچه گفته شد این قضاوت تاحدی خوش بینانه است چراکه سیاست تنبیهی پادشاهان ساسانی خود فصل قابل بحث دیگری است، اما همین اندازه که به لحاظ نظری ارزیابی برخی متفکران دوره اسلامی مانند خّیام چنین بوده خود میتواند شاهدی مثبت بر تفاوت دوران ساسانی با دیگر ادوار تاریخ ایران از لحاظ توجه به خواست مردم باشد. باری، این درس مهمی به زمامداران است که مردم در حکومتداری همه چیزند، اگر حکومت سیاستهای خود را متناسب با خواست مردم تنظیم کند حکومتش تداوم پیدا خواهد کرد، ولی اگر مصالح و منافع مردم آن گونه که خود آنها میخواهند فدای رؤیاها و آرمانشهرهای خیالی زمامداران شود و آنها مصالح و منافعی تصنعی برای مردم بتراشند، تداوم حکومت آنها ممتنع خواهد بود.
- ۶. در مقام نتیجهگیری باید گفت که پرسش اصلی این بود که: به اتکای متن کتاب نوروزنامه عُمَر بن ابراهیم الخیّام، آئین نوروز چگونه مسئله صلح را بهسان ضرورتی جهانی و همهزمانی بازتاب داده است؟ با تعریف ساده صلح به آزادی از جنگ، خشونت، گسترش عدالت اجتماعی و زیست جمعی مبتنی بر همزیستی مسالمت آمیز و شادی بخش، پاسخ خود را بر این فرضیه استوار کردیم که: آئین نوروز هم به واسطه دغدغه ایران داشتن، هم تکیه دادن بر سنت جهانداری ایرانی و هم اخلاق پذیرش و دادن نوروزی، و البته تکیه بر مردمداری، دارای ظرفیتهای بزرگی از صلحگرایی است. برای آزمون این فرضیه پعد از بخش مقدمه و صرفنظر از بخش نتیجهگیری، پاسخ خود را در چهار بخش(بخشهای ۲ تا ۵) ترسیم کردیم. در قسمت نخست(بخش ۲) حاصل سخن این بود که با کنار رفتن بوروکراسی دانشمحور ایرانی و جایگزینی آن با سنتهای عربی که برخلاف ایرانیان فاقد تجربه و دانش مملکتداری بودند، دغدغه اصلی سنت نوروزی نشان دادن قابلیتهای بوروکراتیک ایرانی در اداره سیاست و پیشبرد فرهنگ ایرانی است. تشبیه شیوه مدیریت عربها به آشیانه کردن زاغ و زغن و روباه و کفتار در دارالحکومه ایرانی در برابر سنت پیشینی که ریشه در حکمت خسروانی و اندرزنامههای ساسانی داشت، تشبیهی بسیار پُرمعناست. در قسمت دوم(بخش ۳)، حاصل بحث این بود که سنت ایرانی بر جهانداری استوار است و نوروز یادآوری آن سنت را وجهه همت خود قرار داده است. اگر جهانداری را قدرت جذب سرمایههای انسانی و مادی در نظر آوریم، سنت ساسانی تیسفون قبل از بغداد و اصفهان به مدت چهارصد سال پا به پای روم و بیزانس ابرقدرت غربی به عنوان ابرقدرت شرقی جهان باستان در عرصههای مختلف حیات جمعی به شکوفایی و پویایی رسید. به طوریکه تداوم آن سنت را میتوان در عصر زرین فرهنگ ایرانی در دوره اسلامی مشاهده کرد که مبتنی بر انتقال دانش، هنر، معماری، موسیقی و غیره از دنیای ساسانی به جهان اسلام بود. در قسمت سوم(بخش ۴)، حاصل گفتگوی ما این بود که حتی در مراسم آئینی نوروز نیز هم هدایای تقدیمی و هم نحوه برخورد با آنها جلوهای است از آئین کشورداری و فرهنگ ایرانی. به طوریکه مطابق نظریه ارباب انواع ایرانی هدایای تقدیمی همه نوع آرمانی آن هدایا و به عبارتی شاه آن هدایا هستند، جهتگیری همه آنها نیز شادی و کامرانی است. از طرف دیگر، خیرخواهی و نیکخویی با مردم مهمترین کنش رفتاری در برخورد با پذیرش هدایاست. همه اینها حکایت از آن دارد که حتی آئین و تشریفات برگزاری مراسم نوروزی که وجه سمبلیک و نمادین این سنت است در هالهای از خوبی و تعامل مناسب با مردم است که حاصلجمع آن در صلحگرایی قابل تلخیص است. در قسمت چهارم(بخش۵)، حاصل سخن این بود که آئین نوروز به نوعی یادآور مردمداری و عدالت محوری است که مطابق آن تداوم حکومت سخت وابسته به تداوم مردمداری است. اشاره نوروزنامه به جمشید بهسان حاکمی که مردمداری، تعادل و صلح را کنار نهاد، حکایت از رسوخ دیوان به درون او و سلطه منیّت، موجب فروگذاری فرّهمندی شاهی در حاکمیت ایرانی شد. باری، نوروز هشداری است برای تعمیم خُلق نیکو، گفتار نیکو و رفتار نیکو همراه با تکریم و احترام به مردم. در مقابل، اتخاذ راه و روش بیدادگرانه “جمشیدی” در سپهر فرهنگ و سیاست، فروپاشی نظم سیاسی و انسجام فرهنگی را به دنبال خواهد داشت. در مجموع میتوان گفت که نوروز آینه تمام نمای صلح ایرانی است و همه مناسک، رویهها، اندیشهها و حتی مخالفتهای مندرج در آن در جهت صلح هدفگیری شده است. دریغ و افسوس که این هدف تا حد زیادی در قالب آرمان و آرزو باقی مانده و اهالی سیاست و حتی فرهنگ در طول تاریخ این هدف را فقط بهسان آرزو نگریسته و اقدامی واقعی برای تحقق آن نکرده اند. البته وجوه مختلف جشن نوروز در هر حال انگیزهای است برای بازیابی صلح در مناسبات انسانی هم در میان ایرانیان، هم در میان ملل تمدن نوروز و هم در سطوح جهانی.
[۱] . دانشیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ahmadvand@atu.ac.ir)
[۲] . زهره عامری(۱۴۰۰). تعریف صلح عادلانه و جنگ عادلانه و بررسی مبانی و شاخصهای هر یک. (www.taghrib.org/fa/article/)
[۳] . عمر خیام(بی تا). نوروز نامه: رساله ای در منشأ و تاریخ و آداب جشن نوروز. به سعی و تصحیح مجتبی مینوی. تهران: مطبعه روشنایی.
[۴] . همان، ص. بیست و یکم.
[۵] . همان.
[۶] . تنسر(۱۳۵۴) نامه تنسر به گشنسب. به تصحیح مجتبی مینوی. چاپ دوم. تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی. تنسر درصفحات ۶۲، ۷۳ و ۹۲ به تناوب از مفاهیمی ملنند ” صلاح جهانداری”، ” لغام یا زمام جهانداری” و ” جهانداری و صید عالم” سخن گفته است. حاصل جمع این مفاهیم نوعی سیاست جذب گرایانه است که تعامل، صلح و همزیستی مسالمت آمیز محور اصلی آن است.
[۷] . فرهنگ رجایی(۱۳۹۸). اندیشه و اندیشه ورزی. تهران: انتشارات فرهنگ جاوید. صص۵۵-۹۱٫
[۸] . همان، ص. ۲۰٫
[۹] . خیام، همان، صص ۶۰-۶۱
[۱۰]. رجایی، همان، ص. ۵۹٫
[۱۱]. رجایی، همان، ص. ۵۸٫
[۱۲] . خیام، همان، صص ۵۶-۵۷٫
[۱۳]. خیام، همان، صص ۳۰ و ۳۳
[۱۴]. خیام، همان، صص ۳۴-۳۵٫
[۱۵]. خیام، همان، صص ۶۰-۶۱
[۱۶] خیام، همان، ص. ۴۵٫
[۱۷]. خیام، همان، صص ۷۲-۷۳٫
[۱۸]. خیام، همان، ص. ۴۲٫
[۱۹]. خیام، همان، صص ۱۳-۱۴٫