انجمن علمی مطالعات صلح ایران
گروه تخصصی یادداشت صلحویژهیادداشت صلح

ظرفیت های مکتب ایرانی صلح در حل تنازع

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 33

نویسنده: دکتر محمد منصورنژاد


نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان می یابد: الف) مدخل سخن؛ ب) تاملی در مفاهیم؛ ج) چهار لایه مکتب ایرانی صلح؛ د) نتیجه گیری
الف) مدخل سخن
در این قسمت چکیده مدعای نوشتار می آید.
گرچه ادبیات علمی در باب صلح نوظهورند؛ اما در سطح جهانی، می توان از ۲ مکتب برجسته صلح، که در قرن بیستم شکل گرفتند، سخن گفت: مکتب شرقی صلح؛ بر اساس ایده «گاندی» (عدم خشونت) در «هند» و دیگر مکتب غربی صلح؛ بر اساس ایده «گالتونگ» (صلح مثبت) در منطقه اسکاندیناوی. اما پرسش اساسی آن است که آیا می توان در کنار این مواضع، از مکتب ایرانی صلح هم سخنی گفت؟ مهمتر از بیان دیدگاه و نظریات دیگران، وضعیت خودمان نسبت به موضوع است. اجمالا پاسخ آن است که اگر مراد وجود چنین مکتبی «بالفعل» باشد، پاسخ منفی است، اما مراد «بالقوه» باشد، پاسخ می تواند با شرایطی مثبت باشد.
در اینکه ظرفیت های شگرفی برای صلح و دوستی در ادبیات به ویژه منظوم و به صورت برجسته تر عرفانی ایران می توان یافت، شکی نیست. نام امثال سعدی، مولانا، حافظ، و… در مجامع علمی و فرهنگی جهان، بسیار می درخشد و دلیل آن نیز نگاه انسانی و اخلاقی بود که در اشعارشان به مناسبات بشری دارند. اما چند نکته جای تامل و پرسش دارند. از جمله اینکه:
آیا می توان با سامان بخشی روشمند این مواد و محتوا، از مکتب ایرانی صلح یاد نمود؟ دیگر آنکه آیا در ادبیات منظوم و عرفانی ایران از ناصلح و خشونت سخنی به میان نیامد؟ تزهای نوشتار حاضر آن است که:
یک: با شرایطی امکان از قوه به فعلیت درآوردن ظرفیت های صلح طلبی تحت عنوان مکتب ایرانی صلح وجود دارد؛
دو: گرچه منابع ادبیات منظوم و عرفانی این مرز و بوم، خالی از نکات خشونت آلود (تنازع آفرین) نیستند، اما در مکتب ایرانی صلح، اصل با دوستی، مهربانی و تفاهم است و تنازع، جنبه عَرَضی و اتفاقی دارند.
سه: علی رغم نکات مثبت فراوان، مواد ضدصلح ( به ویژه صلح مثبت) نیز در ادبیات منظوم و عرفانی وجود دارد و از این رو لازم است آن منابع و مطالب، حتما انتقادی مطالعه شده و ضمن ویرایش ضعف ها، نقاط قوت تقویت شوند.
برای مدلل روشمند مدعا می توان از ایده «هافستد» در لایه بندی فرهنگی استفاده نمود که برای فرهنگ ۴ لایه به ترتیب، از درون به برون، معرفی می کند: «ارزش¬ها، شعایر، مشاهیر و سمبل ها». با این وصف، در این نوشتار با توجه به تاکیدی که بر حل منازعه است، قالب سخن بدین شکل خواهد بود:
۱٫ارزش های مکتب ایرانی صلح و حل تنازع ؛ ۲٫شعایر مکتب ایرانی صلح و حل تنازع ؛ ۳٫مشاهیر مکتب ایرانی صلح و حل تنازع و ۴٫سمبل های مکتب ایرانی صلح و حل تنازع.
روش پژوهش در این کار به جهت ماهیت کار از سویی تاریخی است؛ البته نه تاریخ توصیفی صرف، بلکه تاریخ انتقادی و عقلی (به تعبیر هگل و ابن خلدون) از سوی دیگر استفاده از رهیافت های هرمنوتیک است تا به صورت روشمند بتوان گفته و ناگفته های منابع خودی درباره مکتب ایرانی صلح را استخراج و استنباط نمود.
نتیجه سخن، دست کم آن خواهد بود که اگر هم نگاه تکنیکال و عملیاتی به حل تنازع در لایه های فرهنگی متخذ از ادبیات منظوم و عرفانی ایران ضعیف باشد، اما با نگاه نرم، فرهنگی و اخلاقی، پس از حذف نکات سوزنده، برآیند بحث، دستور العمل ها و توصیه های بسیار ارزشمندی برای حل تنازع خواهد بود.
ب)مفهوم بندی:
از آنجا که نگارنده در نوشته های گوناگون، از جمله در کتاب «صلح در ابعاد گوناگون: صلح با خود؛ با خدا؛ با طبیعت و با دیگران» به صورت گسترده در باب مفهوم صلح نوشتم و گفتم، از این رو از تکرار مکررات (تعریف مجدد صلح) خودداری نموده و در اینجا به اصطلاحی می پردازم که بدیع است و در جایی از آن هنوز طرح بحث جدی نشده است؛ یعنی تعبیر مکتب ایرانی صلح.
تعبیر و اصطلاح «مکتب ایرانی صلح» خود نیاز به تفسیر و تحلیل دارد. برخی به جای مفهوم «مکتب»، سخن از «رویکرد ایرانی صلح» دارند و… در این باب هنوز مطالعات جدی صورت نپذیرفته است. لازم است تا در این نوشتار معنای مورد نظر (دست کم در نگاهی سلبی) مورد کندوکاو قرار گیرد. البته از نگاه نگارنده اصطلاح مکتب ایرانی صلح از جهت مضمون مشکلی ندارد.
بکارگیری مفهوم مکتب (school) در سطح جهانی، برای نامگذاری جریان های مختلف فکری و اجتماعی رایج است. به عنوان نمونه در بین غیرایرانیان «مادلونگ» در کتاب مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، (مکتب= schoolو فرقه= sect ) مفهوم مکتب را برای بیان موضوعاتی مثل مرجئه؛ ماتریدیه؛ معتزله؛ امامیه؛ اسماعیلیه و … بکار برد.
در جستجوی انجام شده نتیجه آن بود که اتفاقا کاربرد تعبیر مکتب برای جریان های فکری، نسبتا پرکاربرد است و برای مضامین و محتواهای گوناگون در طول تاریخ بکار رفته است. از جمله برای موارد زیر: مکتب نانسی؛ مکتب کلبیون؛ مکتب ایونی؛ مکتب ملطی؛ مکتب اکشن؛ مکتب تهافت؛ مکتب اتریش؛ مکتب وین؛ مکتب تفکیک؛ مکتب وحدت نوین جهانی؛ مکتب ایرانی؛ مکتب کیوتو؛ مکتب کپنهاگ (روابط بین‌الملل)؛ مکتب فرانکفورت؛ مکتب اعتدال؛ مکتب وایخ؛ مکتب پراکسیس؛ مکتب مگارایی؛ مکاتب اقتصادی؛ مکاتب ادبی؛ مکاتب زبان‌شناسی؛ مکاتب نگارگری ایرانی؛ مکاتب غیرالهی و….
نیز در جستجوی اینترنتی مشخص شد که حتی عنوان مکتب و مدرسه صلح، از سوی بوداییان (دایساکوایکدا) و از سوی افغانستانی ها در سالهای اخیر بکار رفته است. مکتب یا مدرسه‌ی صلح مفهومی‌ست که دایساکو ایکدا (Daisaku Ikeda)، نویسنده و فیلسوف بودایی، در دهه‌ی۱۹۷۰ مطرح کرد، ترویج داد و به جهان معرفی کرد. این مدارس نه‌تنها بر رشد کلی دانش‌آموزان، بلکه بر آموزش شخصیت و مسئولیت اجتماعی آن‌ها نیز تأکید دارند. فلسفه‌ی مدرسه‌ی صلح بر این باور استوار است که با آموزش و پرورش درست می‌توان افراد جامعه را تغییر داد و به‌سوی صلح رهنمون کرد.
در افغانستان مکتب مختار رسماً از جانب سازمان جهانی( HWPL ) سازمان فرهنگ سازی صلح جهانی ، به عنوانی اولین مکتب صلح در افغانستان شناخته شد.
اما در شرح مفهوم مکتب فکری (که می تواند به صلح اضافه شود) در «ویکی پدیا» می خوانیم: مکتب فکری ( school of thought) پیکره بندی و رویکردی در اندیشه در حوزه‌ای خاص از دانش است که بر بنیادی زیربنایی تر بنیان شده و برای فراورده‌های فکری خود رویکردساز و جهت دهنده است. مکتب فکری در منظومه ی، دانش بشری با مشخصه‌های خود شناخته می‌شود. مکتب فکری ممکن است چشم‌اندازی فلسفی، اعتقادی، جنبشی اجتماعی، فرهنگی یا جنبشی هنری باشد؛ همچنین ممکن است سبک ویژه‌ای در فلسفه یا هنر یا دیگر شاخه‌های علوم انسانی و علوم سیاسی و پزشکی را نتیجه دهد. اساساً یا در روش‌شناسی باشد. به عبارتی، افرادی که حول یک مکتب به نظریه‌پردازی می‌پردازند، باید در یک چیز خصوصیت مشترک داشته باشند که این خصوصیت همان پایه نظری و یا روش تحقیق است.
دیکشنری «لانگمن» ( LONGMAN DICTIONARY) هم مطلبی شبیه ویکی پدیا برای مکتب فکری آورد. زیرا می گوید مکتب فکری افکار یا روش تفکر در باب برخی امور است که به وسیله گروهی از مردم به مطرح شده است. هر مکتب فکری رضایت پایایی در گفتگوی داخلیش درباره مفروضها و روشها وجود دارد. در دیکشنری «کمبریج» ( dictionary.cambridge.org) هم همین مضمون آمد.
کمترین نتیجه ای که از این قسمت از سخن می توان گرفت آن است که مفاهیم ، قرادادی و انتزاعی اند (تعبیر منطقی- فلسفی برای این سنخ مفاهیم چنین است: «معقول ثانیه فلسفی») و می توان با دقت بیشتر از سوژه ها و جریانات پیشین و یا پسین، به مفاهیم و اصطلاحات نو رسید؛
البته در نگاه علمی، وقتی نام مکتب تازه ای وضع می گردد، لازم است تا به صورت روشمند، مبانی و کارکردها و سایر عناصر این مکتب نیز بیان شود. با این وصف مکتب ایرانی صلح مبانی (زیربنایی) محکم نیاز دارد؛ اجزا و عناصری (روبنا) می طلبد؛ و این عناصر و اجزا با مبنا لازم است به صورت روشمند در کنار هم قرار گیرد و در نهایت این درخت و تاسیس کارکرد و ثمره ای داشته باشد. بر این اساس مکتب ایرانی صلح نیاز به ۴ ضلع زیر دارد:
مواد مکتب ایرانی صلح
تعداد نام اضلاع توضیحات
ضلع اول مبانی (زیربنا) اصول مبنایی نظری: مرتبط با جهان شناسی؛ انسانشناسی و فرجام شناسی
ضلع دوم اجزا و عناصر (روبنا) ارزش ها، شعایر، مشاهیر و سمبل ها
ضلع سوم چینش روشمند اضلاع روش انتقادی؛ تحلیل محتوای تاریخ و فرهنگ ایرانی
ضلع چهارم کارکرد و نتایج صلح آفرینی برای هزاره سوم
در این نوشتار بررسی هر چهار ضلع مربع یاد شده به جهت دامنه وسیع بحث، ممکن نیست، چون این موضوع در حد تالیف کتابی ظرفیت بحث و فحص دارد، از این رو تنها به نکاتی مرتبط با مبانی در اینجا بسنده شده و شرح بیشتر در ادامه مرتبط با عناصر و اجزا خواهد بود. پیشتر بیان این نکته لازم است که در رکن اول یعنی مبانی، مباحث نظری مرتبط با صلح می آید، نکاتی که در حقیقت جهان بینی یک فرد یا ملت را می سازند. این حیطه همه مسایل مرتبط با جهان شناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی را در بر می گیرد. مثلا پذیرش برابری آدمیان به عنوان یک مبنا که در بنا نتایچ سیاسی، اجتماعی و … از آن نتیجه می شود (مثلا رعایت حقوق و کرامت آدمیان در قوانین و در اخلاقیات؛ فراتر از جنسیت و قومیت و….) و یا پذیرش تفاوت و تمایز آدمیان از هم به عنوان مبنا که در بنا بحث تکثرگرایی و جواز رقابت از آن نتیجه می شود) ندیدن تفاوتها و تمایزها و دعوت به وحدت و صلح مطلق، دست کم واقعگرایانه نیست و از این رو تنها بر روی کاغذ می ماند. مثلا این شعار که «بنی آدم اعضای یکدیگرند»! در کدام مقطع تاریخی از آدم تا کنون، بنی آدم با هم احساس اعضای یک تن را داشتند؟ حتی فرزندان خود حضرت آدم همدیگر را کشتند! این نکته را که اصل تکثر است و از تنازع هم نمی توان کاملا گریخت، اما باید به راه حل هایی برای حل تنازع و رسیدن به همگرایی اندیشید (اصل گفتگو، می تواند تکنیک بسیار مهم حل تنازع باشد ). این نکته را در نوشته های دیگرم شرح کردم.
و یا قبول این نکته به عنوان یک مبنا که حیات آدمی با مرگ به سرانجام نمی رسد و دست کم برای تحقق عدالت، جهان دیگری هم وجود دارد. این مبنا راه را برای قسط مداری و دوری از ظلم هموار می سازد. در بحث صلح این مبنا در بنا می آموزاند در جایی که ظلم آشکار اتفاق می افتد، با ظالم نباید مصالحه داشت، مگر برای قطع ظلم.
بدیهی است که مبانی لازم صلح (و نیز روبنای آن) اگر از ابتدا در «نشست های کانونی» ( Focus Groups) تعیین گردند، آنگاه می توان بر اساس آن ملاکها، ظرفیت مواریث فرهنگی خودی را بدرستی سنجید.
ج) چهار لایه مکتب ایرانی صلح
گفته شد که مکتب ایرانی صلح چهار ضلع دارد که یکی از آنها عناصر و اجزا (روبنای) این مکتب است. برای اینکه این عناصر روشمندتر ارایه گردند، در ادامه بحث، از الگویی از «هافستد» استفاده می شود. در کتاب «درسگفتارهای سمبلها؛ مشاهیر؛ شعایر و ارزش های ایران فرهنگی»، (به قلم نگارنده) به تفصیل این نکته شرح شد که از نگاه «هافستد» فرهنگ ۴ لایه دارد که از جهت اولویت بندی و اهمیت نیز به ترتیب زیرند: ارزشها (که مرکز فرهنگ اند)، شعایر، لایه دوم؛ مشاهیر، لایه سوم و سمبلها، لایه چهارم فرهنگ اند. در این قسمت با الهام از این لایه بندی برخی از ظرفیت های فرهنگ ایرانی برای تاسیس و تدوین بنای مکتب صلح در چهار سطح یاد شده به اختصار شرح می گردند:
۱) نمونه ارزش ها: حکمت خسروانی، یا باصطلاح ارزش های عصر اساطیری که به «فهلویون» نیز شهرت دارد، به روایت شیخ اشراق که این میراث ارزش های پیش و هم پس از اسلام را با هم در خود دارد. در این زمینه نگارنده در مقاله اول کتاب «نوشتارهای فلسفی۳»، تحت عنوان «پیش درآمدی بر معنا و مفهوم حکمت خسروانی» برخی ارزش های این حکمت یادگار ایرانی را شرح نموده است. در آنجا از جمله گفته شد که اگر حکمت خسروانی بدرستی تبیین شود، از بُعد سیاسی به حکومت هر شخص حتی با دانش و تخصص بالا و یا از خانواده خاص (حکومت موروثی) نمی انجامد، و تنها حاکمیت افراد مهذب و اهل سلوک را تجویز می کند. گرچه لزوما به حکومت مردمسالار منتج نمی گردد. (البته در شرایطی با مردمسالاری قابل جمع می تواند باشد.)
نیز نگرش مبتنی بر حکمت خسروانی، راه را برای تعامل با تمامی انسانهای نیک اندیش، نیک گفتار و نیک کردار در سطح جهانی هموار می سازد و نگاه قومی و ملی گرایانه افراطی را نفی می نماید.
همچنین باور به مشی حکمت خسروانی، راه خشونت گرایی، سلفیگری و تعصب جاهلی را می بندد و راه را برای سلوک و اخلاق و تهذیب واحترام به یکدیگر هموار می سازد. چون بر عرفان و اخلاق عملی تاکید ویژه دارد. (منصورنژاد: ۱۴۰۲، ص۱۷)
اما صاحب این قلم در کتاب در سگفتارهای … ایران فرهنگی، گزارش مفصل از داستانها، اساطیر، دانش، فولکور، ترانه، دین، اخلاقیات ایرانیان گزارش شده است، که اکثر مواد خوبی برای تحقق صلح ایرانی هستند.
در پایان خوب است از جهت ارزش ها برای حل تعارض توصیه ای هم بیان گردد: در اینجا توصیه آن است که در نگاهی انتقادی به جای دعوت به وحدت مطلق و همبستگی انسانی (بنی آدم اعضای یک دیگرند)، واقعیت های انسانی هم دیده شود. در اینجا شاید نگاه «خیام نیشابوری» واقع بینانه تر باشد، که وجود کاستی ها را پذیرفته و آنگاه بشر را به شادکامی و همدلی فرا می خواند. با این وصف بر اساس ارزشها می توان همگان را به صلحی نسبی و واقعگرایانه دعوت نمود. حکیم خیام از جمله می گفت:
می خور که ز دل کثرت و قلت ببرد و اندیشه هفتاد و دو ملت ببرد
پرهیز مکن ز کیمیایی که از او یک جرعه خوری هزار علت ببرد (رباعی: ۹۰)
۲) نمونه شعایر: بهترین آیین ایرانی که نماد صلح و از ارکان صلح آفرین است، جشن و آیین نوروز (و سایر جشن ها مثل سده و مهرگان و تیرگان و…) است. نگارنده در کتاب درسگفتارهای… بدین موضوع به صورت گسترده پرداخته و از جمله آمد:
از جهات گوناگون جشن و آیین نوروز عالیترین تجلیات صلح را با خود به همراه دارد. به عبارت دیگر، در این نوشتار مدعا آن است که هیچ متغیر، موضوع، آیین و پدیده ای نیست که در حد جشن نوروز، توان تجلی، ظهور و طلوع صلح را به صورت همه جانبه داشته باشد. جامعیت ظهور صلح در نوروز دست کم در میان ایرانیان را می توان از مناظر گوناگون به شرح اجمالی زیر، به نظاره نشست:
یک: آدمیان چهار ارتباط اصلی دارند: با خود؛ با خدا؛ با طبیعت و با دیگران. این مقدار که ایرانیان در نوروز به خود و بازنگری در پوشش و ظواهر خود می پردازند و به تعبیری با خود از در صلح در می آیند، چنین اتفاقی در سایر ایام سال به ندرت اتفاق می افتد. نیز چون نگاه ایرانیان همواره دین مدار بوده است، سعی دارند که این جشن و مناسک را با اذکار و اوراد دینی گره بزنند. از جهت صلح با طبیعت، از عهد اساطیری ایران تا کنون، نوروز با آغاز فصل بهار تقارن دارد. نیز می دانیم که از عهد سلجوقی به بعد (عهد«جلال الدین ملکشاه سلجوقی»)، نوروز مبنای سال خورشیدی تازه است و این گزینش که جشن ایرانی با بیدار و نوشدن طبیعت مقارن است، چقدر حکیمانه، دقیق، فرح بخش و نشاط آفرین است. در ارتباط با دیگران نیز دیدوبازدیدهای نورزوی بسیار پر برکت بوده و بیش از صله ارحام دامنه دار است و بسیاری از کدورتها را می زداید و….
دو: جشن نوروز که خود برجسته ترین شعایر ایرانی (سفره چینی، هفت سین و ….) و آیینی شاد و محبت آمیز (آن هم حدود ۲ هفته از چهارشنبه سوری تا سیزده بدر) است، مبتی بر ارزش های اساطیری ایران بوده و با مشاهیر آن عهد گره خورده است (داستان سفر و نبرد موفقیت آمیز «جمشید شاه» با اهریمنان، دلیل جشن نوروزی در آغاز سال نو است).
سه: صلح به تعبیر «گالتونگ» دو قسم اساسی دارد: صلح منفی و صلح مثبت؛ نوروز در هر دو بعد آثار سازنده دارد. اگر صلح منفی نبود جنگ است، نوروز بیش از این حامل پیام است و ظرفیت دارد، زیرا ایرانیان را به صلح مثبت فرا می خواند تا دوستی ها گسترده تر شده و تعمیق یابد و اگر پیام نوروز بدرستی درک شود، پیام این آیین، شادی، مهربانی و رفع کدورت است، و دورماندن از جنگ، خشونت و قهر.
چهار: از جهت حیطه، بحث صلح می تواند برای محدوده ایران جغرافیایی امروز باشد و یا «ایران فرهنگی» که دست کم کشورهای «منطقه نوروز» (۱۲ کشور) را پوشش می دهد. همگان می دانند که آیین و جشن نوروز، در فراتر از مرزهای فعلی کشورمان، ایجاد همبستگی، همرنگی و همدلی می کند. بی جهت نبود که «ژان گاتمن» (پدر جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک نوین) می گفت: سرزمین گرایی، نیازمند گونه ای «ایکونوگرافی» است (ایکونوگرافی=یک منطقه برای جدا بودن نسبت به محیط اطراف نیازمند چیز بیشتری از یک کوه، دره، زبان ویژه و یا یک مهارت خاص است و….) که استوارترین عامل در آن معنوی است و نه مادی و ایران را نمونه کاملی از پویایی ایکونوگرافیک می دانست. (مجتهدزاده: ۱۳۸۱، ص۳۷۴)
پنج: از جهت گسست قومی، زبانی، مذهبی و دینی (به عنوان مساله مهم)، فعلا سرزمینمان در شرایط مطلوبی نیست. اما این نوروز است که همه اقوام و پیروان ادیان و مذاهب این سامان را همسان به برگزاری مراسم و شعایر ویژه اما مشترک فرا می خواند و ایجاد همبستگی می کند. در عصر دولت ملتها، و در زمان ظهور نشانه های گسست، انسجام بخشی نوروز واقعا شگفت انگیز است. کافی است نخبگان فکری و سیاسی از این ظرفیت استفاده درست داشته باشند.
شش: ممکن است گفته شود: اگر نوروز این همه ظرفیت برای صلح و آشتی دارد، پس چرا در عمل و در زندگی روزمره در ابعاد گوناگون با «ناصلح» و بلکه گاه «پادصلح» مواجهیم؟ در پاسخ اجمالا می توان گفت هر سوژه بشری در معرض ضعف و تهدید است و جشن نوروز و ملحقاتش نیز از این قاعده مستثنی نیستند. به نظرم آیین نوروزی از دو ناحیه در معرض خطر است و برآیند این دو مشکل، کارکردهای نوروز از جمله در زمینه صلح را تضعیف و ناکارآمد می کنند: اول؛ داشتن نگاهی افراطی، متعصبانه، متحجرانه و متصلبانه به مظاهر نوروزی است، که نتیجه آن نفی مهمترین ویژگی نوروز، یعنی «نو به نو شدن» است. در این صورت به جای خردورزی، اوهام و خرافه پرستی پروبال گرفته و میوه های سوزنده هم دارد. مثلا چرا باید از درون سنت «چهارشنبه سوری» (که مطلع نوروز است)، امروزه در هفته پایانی سال، تلفات انسانی داشته باشیم؟ این ثمره تفسیر خردستیز از آیین هاست. دوم؛ در مقابل افراط یاد شده، لاجرم تفریطی شکل می گیرد که به نفی مطلق آیین ها، مشاهیر، نمادها و ارزش های اساطیری و کهن ختم می گردد! و جای تاسف است که این رویه را برخی از اصحاب بیان و بنان هم دامن می زنند! واقعا آیا ملتی سراغ داریم که مواریث فرهنگی خویش را به آتش بکشاند؟ در حالیکه ملل دیگر برای خود حتی تاریخ جعلی دست و پا می کنند، در ایران برخی اصحاب قدرت و قلم، تاریخ و داشته های فرهنگی را رجم می کنند! بله؛ این نکته درست است که مواریث فرهنگی مشکلات و داشته های سوزنده هم دارند. اما راه حل آن، بدور انداختن داشته ها نیست، بلکه برخورد انتقادی و سازنده از تاریخ و فرهنگ خودی است که یکی از جلوه های مثال زدنی آن نوروز است. نتیجه آنکه آیین نوروز و اضلاع و ابعاد و عناصرش را پیوسته باید متناسب با پرسش های عصر و مقتضیات زمانه به روز بازخوانی نمود تا از آفات مصون بماند.
هفت: از سنت های زیبای ایرانی آن است که بسیاری بر سر سفره هفت سین نوروز، «دیوان حافظ» گشوده و یا برخی، ابیاتی از غزلهای «رند شیراز» می خوانند. چرا چنین کنند؟ بلاشک، لسان هنری و شعر، جاذبه شگرف دارد، اما می دانیم که چنین ویژگی هایی را شاعران دیگری نیز دارند، اما یک چیز به نظرم حافظ را نزد ملت ما خاص الخاص و «لسان الغیب» کرده است: داشتن چشم اندازی روشن، در اوج تاریکی! از دست ندادن امید در اوج ناکامی ها، دعوت به عشق، در زمانه کینه! و….
اما از جهت شعایر برای حل تعارض می توان توصیه ای داشت:جشن نوروز گرچه هم اکنون نیز منشا دوستی و همدلی و نشاط است، ولی این ظرفیت را دارد که در دایره وسیعتر و مثلا در جغرافیای منطقه نوروز و ایران فرهنگی با سازماندهی مناسبتر سبب تفاهم، گفتگو و جشن های مشترک گردد.
۳) نمونه مشاهیر: مشاهیر و معاریف ایرانی بسیار متنوعند و از عهد اسطوره ای آغاز (فریدون و کیخسرو و…) تا تاریخ واقعی شخصیت هایی مثل کوروش و … و مقطع پس از اسلام مولانا؛ حافظ و سعدی (مفصل براساس تاریخ پیش و پس از اسلام در کتاب ایران فرهنگی) و…. از آنجا این مشاهیر هر کدام بیان و یا اقدامات صلح افرین دارند، ورود بدین موضوع خود بحثی تفصیلی می طلبد و نگارنده به اجمال در کتاب درسگفتارهای …. ایران فرهنگی بالای ۱۰۰ تن از این مشاهیر را معرفی کرده است. مثلا نجات بخشی کوروش برای یهودیانی که در بابل اسیر بودند و یا روایت صلح آمیز تاریخ پیش از اسلام ایران از سوی فردوسی.
با این حال گفته شد که خوب و بلکه لازم است این داشته ها مطالعه انتقادی شوند . به عنوان نمونه به شعری از سعدی استشهاد می گردد که می گوید:
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست (سعدی: دیوان اشعار؛ غزلیات؛ شماره ١١٩:)
به نظرم این شعر سعدی جای نقد دارد. چرا رقیب چون زورآور است هر چه می خواهد بکند؟ مگر آنکه مثل ایده عدم خشونت گاندی، منظور آن باشد که شیوه مبارزه اش خشن نیست. البته در بیت دوم هم صلح با دشمنی که با دوستان میانه خوبی ندارد را تقبیح می کند که این نکته نیز جای تامل دارد.
جهت متغیر مشاهیر برای حل تعارض توصیه می تواند آن باشد که بسیاری از مشاهیر ایرانی می توانند حلقه وصل مناسبی برای همدلی و رفع کدورتها شوند. اگر ایرانیان اهل شعر و دوستدار شعرایند، می توان با برنامه ریزی و با ابتنای به داده های این بزرگان همبستگی را تقویت و با مهندسی، تعارض ها را حتی فراتر از مرزهای فعلی ایران، تبدیل به تفاهم نمود.
۴)نمونه سمبل ها: نمادهای صلح آفرین نیز در ایران فراوانند: از نماد طبیعی مثل قله دماوند تا نمادهای فرهنگی. در این زمینه نیز نگارنده در درسگفتارهای … ایران فرهنگی از یادمان مفاخر و مشاهیر ایران در جغرافیای ایران فرهنگی و برخی ثبت شده در یونسکو و…گزارش تفصیلی آورده است. نماد های آن ارزش ها و اسطوره ها را حتی به صورت سمبل های ملموس، امروزه نیز به ویژه در اطراف دامنه هاو یالهای «دیو سپید» می توان به مشاهده نشست. به عنوان نمونه دیو سپید؛ دماوند جاذبه های فراملی و جهانی دارد که در صورت تدبیر درست می تواند بستری برای صلح آفرینی ایرانیان با سایر ملل باشد. مثلا قرارداد خواهرخواندگی بین دماوند با قلل مشهور جهان که بدان مناسبت تفاهم ها و دیدوبازدیدهای سازنده زیادی اتفاق می افتد.
از جهت سمبل ها برای حل تعارض توصیه می تواند آن باشد که یادمان های ایرانی و نمادهای این مرز و بوم (از طبیعی تا فرهنگی) و از اسطوره ای تا تاریخ واقعی می توانند جغرافیای مناسبی برای برگزاری جشن های گسترده و دیدوبادیدهای سازنده و گره گشا باشند.
د) نتیجه گیری
۱٫گفته شد که مکتب ایرانی صلح مربعی است با اضلاع زیر: یک: مبانی (زیربنا: مباحث نظری)؛ دو: عناصر و اجزا (روبنا: که به مسایل عینی و عملی مربوط اند)؛ سه: نکات روشی و متدلوژیکی؛ چهار: کارکردها و نتایجش برای صلح. در این نوشتار تمرکز بحث بر ضلع دوم بود.
۲٫مهمتر از ادعای وجود عناصر صلح، پاسخ بدین پرسش است که مواد مکتب ایرانی صلح که تازه نیست و سابقه بیش از هزار سال دارد؛ پس چرا این قدر با خشونت های گسترده مواجهیم؟ چرا این قدر گسست در جامعه ما (که به تعبیر داریوش شایگان با شعر نیز انس بی نظیر دارد)، بالاست؟ به عبارت دیگر چرا ضلع چهارم این مکتب (از جهت کارکردها)، تا این حد سست و شکننده است؟ اگر نگاهی انتقادی به مواریث فرهنگی خودی نشود، و پاسخ درخور بدین پرسش داده نشود، نکات مطرح شده درباره مکتب ایرانی صلح در حد شعار می مانند!
۳٫ به نظرم مکتب ایرانی صلح گرچه از سایر مکاتب مرز دارد و هویت متفاوت و متمایز می پذیرد، اما نباید در «عرض» سایر مکاتب صلح تعریف شود، بلکه لازم است در راستا و «طول» آنها باشد. از این رو اگر اضلاع این مکتب به سنت پرستی، نژاد ستایی و بنیادگرایی دینی گرایش یابد، لاجرم به ورطه خشونت و ناصلح و بلکه «پادصلح» افتاده و در مقابل سایر دیدگاهها و چالش با آنها می افتیم. تعیین و برشماری این نباید های مکتب ایرانی صلح، در تحدید موضوع نقش مهمی بازی می کند. اگر نگاه اثباتی به مکتب ایرانی صلح دشوار باشد، اما نگاه سلبی و برجسته سازی نبایدها میسورتر است.
از این جهت می توان پرسید: خط قرمزهای مکتب ایرانی صلح کدامند؟ و نبایدهای مکتب ایرانی صلح چیستند؟ امتیاز توجه بدین نکته آن است که می توان این مکتب را دقیقتر در مقابل مکاتب دیگر صلح، دسته بندی و مقوله بندی نمود. به عبارت دیگر اگر تعریف اضلاع مکتب ایرانی صلح اثباتا دشوار باشد، از جهت سلبی راه سهلتر پیموده شده و برشماری می گردد. این جهتگیری معیاری برای نقد داشته های پیشین نیز می باشد که بر آن اساس ارزش ها و عناصر نامطلوب نفی شوند.
۴٫ به نظرم فعلا طرح بحث از مکتب ایرانی صلح با نگاهی راهبردی و چشم انداز آینده (نه صرفا نگاه تاریخی و به گذشته)، حال و هوای «اتوپیایی» دارد. یعنی ایده ای است که از سویی گرچه محال نیست و ثبوتا امکان تحقق دارد؛ اما از طرف دیگر اثباتا موانع آن قدر زیاد است که تنها می توان به تصویری صلح آمیز از آینده در ایران دل خوش نمود.
۵٫گفته شد که ادبیات ایرانی (به ویژه ادبیات عرفانی منظوم) ظرفیت بالقوه بالایی برای تاسیس مکتب ایرانی صلح دارد. ادبیات با روانکاوی پیوند وثیق دارند و «فروید» موسس روانکاوی خود در سال ۱۹۳۰ جایزه ادبی «گوته» را برد. در هر دوی این دانشها تجربه زیسته؛ کودکی و نقش گذشته در آینده آدمی، تعارض و تضاد؛ بیماری و مرگ و تجربه در باب آن، اعترافات (برای رهایی از رنج) مهم اند، نیز بیماران استثنایی با اختلالات روانی و ….
اما به نظرم صلح می تواند از موضوعات ادبی باشد و در متون ادبی از جمله توسط روانکاوان تحلیل شود؛ کاری که روانکاوان بدان نپرداختند. با این وصف نوشته های ادبی، به ویژه منظوم در فرهنگ خودی برای تاسیس مکتب صلح نیاز به بازخوانی با لسان آکادمیک دارند و این تامل، به نتایج قابل قبولی نیز ختم می گردد.
منطقا تاریخ ادبیات باید میزان وسطح صلح در تاریخ ایران ما را حکایت کند. اما آیا چنین است؟ آیا تجربه صلح ایرانی به قدر ادبیاتش غنی است؟ از منظر علوم اجتماعی، اگر شکافی بین نظر و عمل و قول و فعل ایرانیان در موضوع صلح و دوستی وجود دارد، این نکته از مسایل مهمی است که لازم است چرایی آن مورد بحث و فحص قرار گیرد.
۶٫از جمله معایب ادبیات ایرانی آن است که به انسان بیش از حد نگاهی آرمانی دارد. به همین جهت افق های بلندی تعریف می کند که گرچه مطلوب است، اما قابل دسترسی و تحقق نیست. از جمله دعوت به وحدت و اخوت مطلق؛ مثلا در شعر مشهور سعدی:
بنی آدم اعضای یک یکدیگرند که درآفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار (گلستان: باب اول؛ حکایت شماره ۱۰)؛
حال آنکه تباین و تمایز از ویژگی های آدمیان است و نادیده گرفتن این واقعیت مهم سبب می شود تا این خواست بلند، تنها بر کاغذ بماند.
۷٫صرف وجود ظرفیت هایی سازنده برای تولید مکتب ایرانی صلح کفایت نمی کند (چه بسا سرمایه های مادی یا معنوی با تدبیر غلط، برباد رفتند.). در اینجا چند کار لازم است:
یک؛ ارزیابی تاریخ، فرهنگ و ادبیات به ویژه منظوم و عرفانی تا معلوم شود که تا چه حد برای تعریف و تحدید صلح ظرفیت نظری و عملی دارد.
دو؛ تفکیک سره از ناسره و طرد و رجم عناصر و اجزای نامطلوب و گزینش و برجسته سازی عناصر و مولفه های مطلوب صلح آفرین.
سه؛ سازماندهی و مدیریت نظری و عملی بحث تا به تاسیس مکتبی روشمند و با مبنا ختم گردد. به گونه ای که از جهت علمی بتوان نام آن را مکتب ایرانی صلح نهاد.
در این زمینه اجتماعات علمی و به ویژه انجمن های علمی مرتبط نقش و مسئولیت سنگینی برعهده داشته و اتفاقا بهترین نمایندگان برای تعریف مکتب ایرانی صلح اند تا مراحل سه گانه بالا را در فرآیندی آکادمیک به ثمر برسانند.
۸٫می توان کار را با «مهندسی معکوس» پی گرفت؛ بدین معنا که ابتدا مشخص گردد (گفته شد در «نشست های گروههای کانونی») بهترین مبنا و بنا و روش تاسیس مکتب ایرانی صلح برای روزگار ما چه می تواند باشد و اتوپیای آن کدام است؟ مشخصاتش چه باید باشد؟ چگونه صلحی را امروزه بدان نیاز داریم؟ و…. در گام بعدی ببینیم که داشته ها و ظرفیت های فرهنگی خودی چه میزان است. اصلا برای چنین مدلی آمادگی و بنیه لازم وجود دارد یا خیر؟ آیا مبانی و مصالح لازم برای ساخت چنین بنایی در اختیار است؟ (به جای اینکه با شتاب شروع به ساختن کنیم، ابتدا نقشه دقیق ترسیم شود و سپس به ارزیابی بنشینیم.)
۹٫فعالیت مرتبط با صلح و همبستگی لازم است حتما بر اساس «گفتمان امید» و با نگاهی «خوش بینانه» تعقیب شود؛ بدون اینکه به توهم محض ختم گردد! زیرا اگر امیدی منفعلانه و متوهمانه باشد همان چیزی است که «آرنت» در کتاب «انسان ها در عصر ظلمت» بدان می تازد و به جای امید بر «زایش» تاکید دارد که فرد را مجبور به حضور در لحظه می کند و کنش سیاسی می آفریند (نه امیدی فرد را از کنش شجاعانه بازدارد.) او حتی معتقد بود آنچه باعث تغییر می گردد، امید نیست، بلکه نومیدی است. و بی جهت نبود که «نیچه» در کتاب «انسانی، بسیار انسانی»، امید را پلیدترین پلیدی ها می انگاشت؛ زیرا به رنج و عذاب بیهوده انسان دامن می زند (با اینکه او خود اندیشه ضدِنیهیلیستی داشت). پس مراد از خوش بینی، امید منفعلانه و محافظه کارانه نیست. داستان «آلبرکامو» از «مرگ شادمانه» و نیز کتاب «افسانه سیزیف» او (جریمه شاه از سوی خدایان که سنگی را به بالای کوه ببرد و….) از نکاتی است که در این زمینه می توان بدانها پرداخت.
۱۰٫ با این همه اگر پرسیده شود که آیا می توان با توجه به آموزه ها و ظرفیت ها این مرزوبوم، این ادعا را داشت که به صورت بالقوه به تولید ایده و نظریه صلح ایرانی می توان امید داشت؟ از نگاه نگارنده پاسخ بدین پرسش به صورت نسبی، وبا شرایطی (مثلا روایت انتقادی مواریث) مثبت است.
۱۱٫ طرح مکتب ایرانی صلح با اتکای به مواریث فرهنگی و به ویژه عرفان و ادب ایرانی (ادبیت عرفانی منظوم)، پای مطالعات «بین رشته ای»، به موضوع را باز می کند؛ زیرا عرفان نظری، با رشته فلسفه نسبت دارد. عرفا، متدین بودند پس بحث با دین و مباحث دینی پیوند دارد. به اسطوره و گذشتگان توجه داشتند، پس در عرفان و ادب تاریخ دیده می شود. به زبان ادبی و حتی شعر سخن می گفتند و از این رو با هنر سروکار دارد و البته تجلیات این فرهنگ در سمبل ها و نمادها هم آمده است. اگر از خصلت های ایرانیان «شاعرانگی» است، یعنی در هزاره سوم هم اگر کسی بخواهد در باب فرهنگ ایرانی تحقیق کند مردم به شعر علاقه و انس دارند. اینجاست که پای علوم اجتماعی (روانشناسی، جامعه شناسی؛ مطالعات فرهنگی و…) به علایق ادبی عرفانی ایرانیان باز می شود. با این وصف طرح بحث با رویکرد یاد شده مباحث جامعی را به صورت بین رشته ای پوشش می دهد.
۱۲٫با فرض اینکه امروزه مکتب ایرانی صلح را بتوان در مقام نظر تعریف و تحدید نمود، پرسش دیگر آن است که حال چگونه این آموزه ها را می توان جامعه پذیر نمود، برایش فرهنگ سازی نمود، گسترش داد و درروزگار ما به جهانیان معرفی نمود؟ این اقدام و تذکر ناظر به اکنون و چشم انداز است. بدون توجه به واقعیات و مسایل جامعه، طرح شعار از صلح، توهم و خواب و خیال است.
۱۳٫ در نهایت، برای اینکه از مواد موجود مرتبط با صلح در فرهنگ خودی ارزیابی درستی داشته باشیم، لازم است که «تاریخ صلح در ایران» به صورت تفصیلی و مستقل مورد توجه قرار گرفته و به صورت متمرکز تجمیع گردد. اما انچه فعلا در اختیار است و در منابع دیده می شود، سرنوشت شاهان و سرگذشت جنگهاست! و استخراج مواد مکتب صلح ایرانی از آن بسیار دشوار است.

فهرست منابع
آرنت، هانا (بی تا) انسان ها در عصر ظلمت، ترجمه مهدی خلجی، نشر توانا: پخش الکترونیکی
شایگان داریوش (۱۳۸۹) ادیان و مکاتب فلسفی هند، موسسه انتشارات امیر کبیر
کامو، آلبر (۱۴۰۲) افسانه سیزیف، ترجمه مهستی بحرینی، نشر نیلوفر
کامو، آلبر (۱۳۹۶) مرگ شادمانه، ترجمه پرویز شهدی، نشر مجید
مادلونگ، ویلفرد (۱۳۷۵) مکتب ها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، ترجمه جواد قاسمی، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی
مجتهدزاده، پیروز (۱۳۸۱) جغرافیای سیاسی و سیاست جغرافیایی، نشر سمت
منصورنژاد، محمد ( ۲۳/۱۱/۱۴۰۲) اتوپیای صلح ایرانی؛ با تاکید بر سیاست وحدت در کثرت؛ ارایه شده در کارگاه علمی صلح و سیاست: خانه اندیشمندان علوم انسانی
منصورنژاد، محمد (۲۸/۷/۱۴۰۱ ) «پیش درآمدی بر نقش ادیان در مکتب ایرانی صلح؛ با تاکید بر روایت عرفانی از اسلام»، ارایه شده در «دانشگاه ادیان و مذاهب» قم : پیش نشست «همایش بین المللی ادیان و صلح آفرینی در هزاره سوم
منصورنژاد، محمد (بهمن ۱۴۰۲) درسگفتارهای سمبلها؛ مشاهیر؛ شعایر و ارزش های ایران فرهنگی، نشر الکترونیک در کانال تلگرامی نویسنده
منصورنژاد، محمد (۱۴۰۰) صلح در ابعاد گوناگون: صلح با خود؛ با خدا؛ با طبیعت و با دیگران، انتشارات جوان پویا
منصورنژاد، محمد (۱۴۰۲) نوشتارهای فلسفی ۳، انتشارات جوان پویا
میرانی، ارسطو (۱۸/۲/۱۴۰۳) نگاهی نو به رابطه ادبیات و روانکاوی: سخنرانی در خانه اندیشمندان علوم انسانی

نیچه، فردریش (۱۴۰۱) انسانی، بسیار انسانی، ترجمه سعید فیروزآبادی، انتشارات جامی (مصدق)

The Soka Education System.” Soka Gakkai International. Soka Gakkai International, n.d. Web. 07 Apr. 2023. https://www.sgi.org/about-us/soka-education.html

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *