سخنرانی دکتر رحمان مشتاق مهر در بزرگداشت اعضای آذربایجانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بازدیدها: 1474
متن سخنرانی استاد دکتر رحمان مشتاق مهر در بزرگداشت اعضای آذربایجانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی
به نام خدا
پذیرفتگی و برگزیدگیِ دو استاد ارجمند آقایان دکتر باقر صدری نیا و دکتر چنگیز مولایی را به عضویتِ وابسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسى تبریک میگویم.
من و آقای دکتر مولایی همکلاسی دورۀ کارشناسی زبان و ادبیّات فارسی بودیم؛ ورودی ۶۴٫ اگر اسم رشتۀ تحصیلیمان را میگویم برای این است که امروز کسانی که با آقای مولایی آشنا میشوند، چه بسا گمان کنند که ایشان اوّل به اوستایی و زبان فارسی باستان و پهلوی، زبان باز کردهاند و بعد ترکی و فارسی آموختهاند. محض اطّلاع این قبیل دوستان باید یادآوری کنم که آقای مولایی در سال ۶۶ در فاصلۀ استراحت ظهر، در یکی از کلاسها پنهانی به من عروض یاد میداد و اگر کسی تسلّط ایشان را به درس عروض میدید، گمان میکرد که چنگیز غیر از عروض چیزی بلد نیست ولی همین چنگیزخان حتّی در درسهای دستور و عربی و متون تفسیری هم به ما مجال عرض اندام نمیداد! ایشان لهجۀ مشکین و صدای بم مردانه را از همان اوّل داشت و حتّی اگر به عضویّتِ فرهنگستان فرانسه هم پذیرفته شود، اطمینان دارم که در حفظ و تقویتِ آن دو، ذرّهای کوتاهی و عقبنشینی نخواهد کرد.
چنانکه گفتم من و چنگیز، مثل دکتر ابراهیم رنجبر و دکتر محمّد حسندوست که با انتشار فرهنگ تطبیقی ـ موضوعی زبانها و گویشهای ایرانی نو در دو جلد و فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی در پنج جلد، روی همکلاسیهای تنبل و بیخاصّیّتِ خود را سفید کرد، جزو ورودیهای سال ۶۴ بودیم. اکنون که چنگیز عزیز به میمنت و مبارکی به عضویت فرهنگستان درآمده، از آن تاریخ ۳۳ سال میگذرد ولی باور کنید ایشان از همان ۳۳ سال پیش، چنان بلند همّت و دور پرواز بود که با مژدۀ عضویت در نهادهای علمی بالاتر از این هم ذوقزده نمیشد؛ چنان که گویی بخشی از حقّش را ادا کردهاند.
از جمله خاطرات مشترکم با مولایی و یکی دو تن دیگر از همکلاسیهایمان مثلِ نادر الهی و حسندوست و علینقیزاده که متأسفانه ازش بیاطلاعم، این است که گاهی ظهرها که برای ناهار به خانه میرفتم، با اصرار و ابرام آنها را هم با خود مهمان میبردم؛ بدون اینکه از وضع سفرهمان خبری داشته باشم. مثل امروز نبود که در چشم به هم زدنی، بشود ما وقع را اطلاع داد و آسوده خاطر رفت یا نرفت. بین راه برای اطمینان چند تخم مرغ هم میگرفتیم تا اگر غذای آماده نداشتیم با همانها نیمرو بپزیم و بخوریم. صفای جوانی و قرابتِ وضعِ معیشتها و هزار وجه مشترک دیگر آنقدر ما را به هم نزدیک کرده بود که لازم نبود برای جلب محبت و دوستی یکدیگر به تظاهر و داشتههای دروغین متوسّل شویم.
وقتی سخنی ردّ و بدل میشد و میخندیدیم، خندۀ چنگیز تا چند همسایه آنورتر میرفت. آن وقتها خندههای از ته دل، مایۀ خجلت نبود که هیچ، موجب رشک و حسرت هم بود.
چنگیز با اینکه با ما همسن و سال بود، زود آستین بالا زده، گرفتار و پایبند عیال شده بود. اما مرتّبتر از همه به کلاس میآمد و بهتر از همه درس میخواند و یک سر و گردن از بقیّه بالاتر بود. ترمهای آخر که هوس ادامۀ تحصیل در دورۀ فوق لیسانس داشتیم، هیچ ضرورتی برای مطالعهای بخصوص نمیدیدیم. آموختههاو دانستههایمان برای قبولی در آزمونِ ورودی، کافی بود و خوشحال بودیم که نیازی به زحمت بیشتر نیست؛ ولی یک دفعه شنیدیم که مولایی و حسن دوست و علینقی زاده، قرار است زبانهای باستانی بخوانند و این یعنی ضرورتِ تقویت زبان انگلیسی و آلمانی و مطالعۀ کتابهای بسیاری که از شنیدنِ نامشان هم به وحشت میافتادیم ولی آن سه تن، به خوبی از پسِ آزمون ورودیِ رشتۀ خود برآمدند و سر از ایران باستان درآوردند. از آن پس، تصوّر نحوۀ درس خواندنِ آن سه تن، برای ما که با همان دروسِ آشنا دمخور بودیم، با اعجاب و تحسین همراه بود و امروز بعد از ۳۰ سال هنوز هم تعجب میکنم که اینها نه تنها از پسِ آن دروس سخت و یادگیریِ زبانهای دشوار برآمدند، با کتابهایی که نوشتند و دانشجویانی که تربیت نمودند تسلّط و استادی خود را عملاً اثبات کردند و جای خود را در جامعۀ علمی مربوط به رشتۀ تخصّصیِ خود به شایستگی به دست آوردند.
من سابقۀ همدرسی با آقای دکتر صدری نیا نداشتهام. ایشان را از سالی که به تبریز آمدند، میشناسم. قبل از اینکه خودشان را ببینم، خبرشان را از دانشجویان گرفتم. از مجموع گفتهها چنین دریافت میشد که استاد تازه وارد، که نسبت به حال و هوای دانشکدۀ آن سالها، شیکپوشتر و جوانسالتر نشان میداد، بیشتر در حوزۀ ادبیّات معاصر صاحبنظر است و قبلاً مدّتها در دانشگاه تهران تدریس کرده است. به مرور زمان، معلوم شد که دکتر صدرینیا، عربی را نیز خوب میداند. انتشار ترجمۀ استادانۀ متن دشوار «تاریخ عرب قبل از اسلام» و بعدها «اندیشۀ سیاسی معتزله» گواه صادق عربیدانی اوست.
شاید در سالهای نخست تدریس، از طرف بعضی همکارانش با کملطفیهایی نیز مواجه و مجبور شد برنامۀ موظّفیاش را با فارسی عمومی پر کند و با بردباری ناملایمات را برتابد ولی زیاد طول نکشید که جای خود را در میان دانشجویان و البته همکارانش پیدا کرد. کسانی که در توانایی او برای تدریس متون عرفانی، ایجاد تردید میکردند، با انتشار «مأثورات متون عرفانی» و مقالاتی از قبیلِ «تصوف، از دنیا گریزی تا دنیا گرایی»، بهانهای برای منع او از تدریس ادبیات عرفانی نیافتند. در مدّتی کوتاه، آثار توفیق او در تدریس مثنوی و کشفالمحجوب و مبانی عرفان و تصوّف و راهنمایی رسالههایی با موضوعات عرفانی آشکار شد.
مطالعه در ادبیّات مشروطه و همزمانی آن با دورۀ تنظیمات عثمانی و فعالیتهای سیاسی و ادبی مشابه در دو کشور همسایه، دکتر صدری نیا را به پیگیری فعالیتها و تحولّات ادبی ـ اجتماعی کشور ترکیه علاقهمند کرد؛ تا جایی که این موضوع، امروزه، شاید به محور اصلی مطالعات و کوششهای علمی و ادبی او تبدیل شده باشد. او با شرکت و سخنرانی در کنفرانسها و نشستهای علمی در ترکیه و تاجیکستان و هند، موقعیت علمی شایستهای برای خود احراز کرد.
سخنرانیهای متعدد در مجالس بزرگداشت مشاهیر آذربایجان و سخنرانی در موضوعات مربوط به ادبیّات مشروطه و معاصر و تدریس دروس گلستان و مثنوی و ادبیات مشروطه در بنیاد پژوهشی شهریار، که خود در پاگرفتن و رونقِ این نوع فعالیتهای بنیاد نقش اساسی داشت، جنبهای دیگر از شخصیت فردی صدری نیا را که تسلّط و توانایی او در ایراد خطابههای مؤثّر و دلنشین بود، آشکار نمود.
پذیرفته شدن به عضویت وابسته در شورای فرهنگستان، موفقیت علمی جدید دکتر صدری نیاست. اطمینان دارم که در آیندۀ نزدیک، شاهد توفیقات دیگر او خواهیم بود.
با گرامیداشتِ خاطرۀ غرورآمیزِ استادان درگذشتۀ آذربایجانی فرهنگستان، برای هر دو استاد گرانمایه، در کنار استادان آذربایجانی حاضر در فرهنگستان، به نمایندگی از جامعۀ فرهیختگان و فرزانگان آذربایجان بهروزی وسربلندی آرزو میکنم.