خاطره چهل‌وپنجم از کتاب «خاطرات خوب»/بی‌پیرایه زیستن در سایه‌سار مودتی کهن

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 91

روابط میان دو ملت ایران و افغانستان، فراتر از مرزهای جغرافیایی مشترک، بر پایه پیوندهای مستحکم تاریخی، زبانی و فرهنگی، استوار است که گذر زمان و حتی تلاطم­های سیاسی و دگرگونی­های اجتماعی نیز، تاثیر چندانی در زدودن این پیوندها نداشته است.

مانند هر تجربه به­یادماندنی دیگر در انبوه خاطرات خود، به­عنوان پژوهشگری ایرانی، در دوران­های مختلف تحصیلات، کار و زندگی اجتماعی با پژوهشگران، دانشجویان و افرادی از رده­های گوناگون  اجتماعی افغانستان، مواجه شده­ام؛ یادمان­ آنهایی که گرچه رفته­اند؛ اما نام نیک­شان در صفحه ذهن پابرجا، باقی‌مانده است؛ و چه نغز در این باره «فردوسی بزرگ» سروده:

 

جهان یادگارست و ما رفتنی

به گیتی نماند به­جز مردمی

به نام نکو گر بمیرم رواست

مرا نام باید که تن، مرگ راست

 

در گنجینه خاطرات خود، نمونه­هایی غریب اما دلنواز  را  انباشته کرده­ام که یکی از دلپذیرترین و درعین‌حال، ساده­ و بی­آلایش­ترین آن‌ها، در فضایی خودمانی و امن در پناهی معنوی رخ داد که شما را به شنیدن آن، مهمان می­کنم.

از خاطرات دور خود، جمع زوار بقعه­ای در حاشیه پایتخت ایران را، همچون آیینه، همواره، به‌خاطر دارم. روزی که از فرط خستگی ساعات ممتد کار در «شهرک صنعتی تقی­زاده»، همراه با همسرم، به فضای آرام، ساده و بی­پیرایه بقعه قدیمی «امامزاده ابراهیم» پناه بردیم. در جوار این بقعه مهمان­نواز، قبرستانی است کوچک، میزبان آرام‌ده‌ها ساکن نیازمند آرامش در قبرهای قدیمی و جدیدتر آن.

آن روز، بعد از زیارت، روبه‌روی مُحَجَّر نشستم و طبق روال مأنوس خود، در سکوتی امن، به چرخه مکرر افکار گذشته و زمان نیامده، بازگشتم. سر بر آوردنم از این چرخه و بازآمدنم به زمان پیرامون با حضور فراموش‌نشدنی بانویی افغانستانی همراه شد که به­رسم نذری، نان­های گرد محلی زردرنگی را به غریبه­ای که من بودم، تعارف کرد. گرچه، مانند همه درون­گرایان، از شکل­گیری بی­مقدمه هر ارتباطی، حتی کلامی، واهمه و پرهیز دارم؛ اما حضور امن آن بانو، مرا به لبخند و پذیرش، دعوت کرد. کنارم نشست و اندکی با هم حرف زدیم و چه زود فاصله­ها میان غریبه­هایی که ما بودیم، ذوب شدند. بیشتر از خودش گفت و من هم اندکی از خودم. گویی دوستی بود که سال­ها پیش، گم کرده­ام و اکنون، در هیئت بانویی مهرورز از افغانستان، او را دوباره، بازیافته­ام. این مصاحبت شیرین و به‌خاطر ماندنی، گرچه، دیری نپایید؛ ولی طعم غریب اما دلنواز آن، هنوز، بعد از سال­ها، در گنجینه خاطراتم باقی‌مانده است. به­دفعات، به آن بقعه بازگشتم، اما دیگر نبود و بارها خود را سرزنش کردم که چرا، غبار انزواطلبی را از روح خود نزدودم و از او، نام و نشانی نگرفتم و باز در تکرار مکالمه درونی با خود، چنین توجیه می­کنم که این ملاقات، برحسب نظام روزگار و مشیت ابدی، قرار بود دیداری یک­باره و تکرارناشدنی باشد.­به قول مولانای دانا به تقدیر:

 

چون قضا آید، فرو پوشد بصر

تا نداند عقل ما، پا را ز سر

 

سال­ها پیش، در خلال انجام پژوهشی بین­المللی در زمینه حقوق آب و مطالعه درباره فراز و نشیب­های تقسیم و تسهیم گنج آب «هیرمند»، فرصت ارزشمندی یافتم تا درباره جغرافیا، تاریخ، سیاست و فرهنگ ملت افغانستان بیشتر بدانم تا به شناختی توأم با درک و تفاهم نائل شوم.

اکنون به­خوبی می­دانم که ریشه­های کهن پیوند میان ملل ایران و افغانستان، علی‌رغم تنش­ها و دگرگونی­ها، پابرجا خواهند ماند؛ زیرا باور دارم که ملت­ها، به­دور از سیاست­های بعضاً متناقض دولت­ها، همواره، مسیری برای هم بودی صلح­آمیز و مودت پایا خواهند یافت.

در طی دو دهه کوشش در محیط کار صنعتی، در دوران تحصیلات، در زمان فعالیت­های پژوهشی و در حین یازده سال فعالیت خالصانه، داوطلبانه و مشتاقانه در حوزه حقوق بشر، صلح و دموکراسی، به­ویژه در فضای کرسی حقوق بشر، صلح و دموکراسی یونسکو، به‌دفعات، با انسان­هایی با تبار افغانستانی، همراه و هم­قدم شدم که مرا با ژرفنای بیشتری از ادب، هنر، فرهنگ و مودت ملت افغانستان آشناتر کردند تا بتوانم فراتر از کتاب­ها و مقالات، به دیدی ژرف­تر درباره این ملت شریف، دست‌یابم.

علی‌رغم فراز و نشیب­ها، به پایداری مودت میان ملت­ها باور دارم و اطمینانم به قدرت تفاهم و همکاری ملل، مرا به تماشای دورنمایی از صلح جهانی و دموکراسی برخاسته از مشارکت مردمی، دعوت کرده است.

در بخش سرانجام یادداشت کوتاه خود، توجه شما خوانندگان گرامی این چند سطر ساده و عاری از آلایش را، به نقل­قولی ارزنده و کارآمد درباره صلح از خانم «النور روزولت»، رئیس سابق کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد (شورای حقوق بشر کنونی) که عامل اصلی خلق منشور آزادی­ها و حقوق بنیادین ملل – اعلامیه جهانی حقوق بشر – در سال ۱۹۴۸ بود، دعوت می­کنم: «سخن‌گفتن از صلح، کافی نیست. باید به صلح باورداشت و باور به صلح نیز کافی نیست. باید برای صلح کوشش کرد.»

امید آنکه با کوشش خستگی­ناپذیر خود، از شاهدان تحقق رؤیای صلح باشیم.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *