سرگیجه دوستی، گرداب دشمنی: درباره «ما» که وجود نداریم
بازدیدها: 119
یادداشتی از حمید ملک زاده
دکترای علوم سیاسی و دبیر کمیته صلح، اخلاق و فلسفه در انجمن علمی مطالعات صلح ایران
برای آغاز
احتمالاً آخرین چیزی که در میانه بلوا اهمیت دارد، صحبتهایی از جنس همین چیزهایی است که من دارم سعی میکنم بنویسم. در میانه بلوا، عموماً با بسیج و تقسیم بندی رادیکال شده «آدمها»، حول محورِ دعاوی حقیقتی سر و کار داریم که«گفتگو را بی فایده میدانند» و میخواهند مشکل خودشان را در خیابان حل کنند. طرفین بلوا «سکوت» یا «بی طرفی» را نمیپسندند. از نظر آنها، ساکتان بلوا، یا انهایی که بی طرف هستند، در زمره سیاهه سپاه دشمنانشان به حساب میآیند. اما هنوز چیزی نابخشودنی تر از«سکوت» یا «بی طرفی» برای آنها وجود دارد. من، در طول بلوا، و مخصوصاً در این نوشته بنا دارم در همین جا، یعنی در جایگاه نفرین شده کسانی که میخواهند «در بالای بلوا» قرار بگیرند بایستم. سعی میکنم تا در فرصت اندک مانهایمی کوتاهی که به دست آوردهام، از جایی در بالا یا بیرون از بلوا به مسائلی که فکر میکنم برای فهمیدن آنچه در خیابان در حال رخ دادن است نیاز داریم، بپردازم. آن سکوی کوتاه و لرزانی که برای قرار گرفتن در بالا، یا بیرون از بلوا از آن استفاده میکنم، چیزی نیست جز برابر نهاد دوست/دشمن، به عنوان بن مایه اصلی سیاست در یک چشم اندازه دولت پایه از هستی شناسی سیاسی. از پیش میدانم که ممکن است بعضی علاقه داشته باشند این مسئله را تکرار کنند که: برابر نهاد دوست/دشمن، چه در روایت اشمیتی و چه در نسخه تعدیل شده آن در رویکرد شانتال موف، برای مطالعه درباره ایران مناسب نیست. میدانم که برخی بر این باورند که ما هنوز فاقد چیزی به نام دولت ملی، آنطور که در تاریخ غرب اتفاق افتاده هستیم، و از این رو، این دسته از مفاهیم را برای مطالعه درباره ایران نادرست میدانند؛ و بعضی هم هستند که احساس میکنند استفاده از این چشم اندازهای هستی شناسانه در سیاست ممکن است هر مطالعهای را به آفت دولتگرایی رادیکالی که نافی اهمیت مردم و کارگزاری آنها در سیاست است، دچار کرده و روایتی تک بعدی از موضوع مورد مطالعه را فراهم آورد. با این همه، ما در یک وضعیت مدرن، ناگزیر با اشکال متنوعی از تحقق ایده دولت مدرن، به عنوان قدرت متمرکز مشروع مداخله گر در حوزههای خصوصی و عمومی برای تولید شهروند از رعیت سر و کار داریم و نمیتوانیم بگوییم که در این وضعیت مدرن، یک جور نظام سیاسی غیر مدرن ممکن است وجود داشته باشد؛ هرچند این شکل خاص از ظهور دولت مدرن، ممکن است تاریخ، مبانی، و نهادهای ویژه خودش را داشته و در صورت، با خواهران و برادران غربی خود متفاوت باشد.
ما، دوستان، در برابرِ آنها، دشمنان: یک ملاحظه مختصر
در هستی شناسیهای دولت پایه، عموماً دولت یک هستی بالای جامعه و مناسبات حاکم بر آن است. این هستی، اصالت بنیادین دارد و به لحاظ سیاسی هر چیز، یا هر کس، یعنی هر هستنده دیگری، به اعتبار نسبتی که با آن برقرار میکند، از معنا برخوردار میشود: دولت نه یک نام، بلکه مرجع نامیدن است. در این دسته از هستیشناسیها، عموماً سیاست رابطه میان هستیهای برابر با هم است. و هر رابطه یا نسبتی در زندگی سیاسی، عرض بر رابطه این هستیهای اصیل به حساب میآید. در این معنا، سیاست چیزی جز کار دولت نیست. از این قرار، هستیشناسیهای دولت پایه از ساز و کار نام گذاری ما در برابرِ آنها نیرو میگیرند. به سخن روشنتر، در اینجا حدود دولت، چیزی نیست جز حدود ما، در برابرِ دیگران، یا آنها، که شامل هر هستنده بیرون از حدود دولت میشود. در این دسته از هستی شناسیها، به شکل بنیادینی با دوست/دشمن در سیاست سر و کار داریم. اینطور بهنظر میرسد که برای این هستی شناسیها، جوهره امر سیاسی بر یک آنتاگونیسم عینی میان «ما» و «آنها»یِ غیر از ما بنیان گذاشته شده است؛ آنتگونیسمی که براساس آن، دولت تنها در جایی امکان وجود داشتن دارد که یک برابرنهاد انضمامی دوست/دشمن وجود داشته باشد؛ جایی که عدهای از مردم ساکن در یک محدوده جغرافیایی، حاضر باشند با عده ای دیگر وارد نبردی بر پایه هویت شوند؛ هویتی که بهواسطه در دولت بودنشان، برایشان فرآهم شده است. در واقع، ذات امر سیاسی، و لحظه آغازِ به هستی درآمدن چیزی بهنام دولت، همراه با یک نامگذاری هویتبخش است. این نامگذاری، هرکدام از اعضای یک دولت را به چیزی فهمپذیر در یک مطالعه سیاسی تبدیل میکند. این تنها دولت است که حق مطالبه جان اعضای خودش را دارد، و بدینترتیب، دولت در مقام موجودی قرار میگیرد که به زندگی اعضایش معنا میدهد. در واقع، این دولت است که با در اختیار قرار گرفتن حق مطالبه جان، به چیستی زندگی اعضایش معنایی مشخص میدهد. در چیزی که ممکن است بهعنوان نظریه دولت اشمیت بنامیم، هر عضو، یا اگر علاقمند باشید شهروند، یک سرباز وضعیت استثناست؛ سربازی که در برابر فراخوانی دولت برای مطالبه جانش، همه وفاداریهای اجتماعی، مذهبی، اخلاقی و سیاسیاش را رها کرده و به مبارزه برای حفظ «تمامیتی» میپردازد که معنای زندگی اش را از او گرفته است. بدین ترتیب «تمایز ویژه سیاسی که اعمال و انگیزههای سیاسی را بتوان به آن فروکاست، تمایز میان دوست و دشمن است. این یک تعریف، در مقام معیار و نه یک تعریف جامع یا یک نشانگر محتوای بنیادین بهدست ما میدهد» (اشمیت،۱۳۹۲: ۵۵).
این دسته از هستی شناسیها عموماً دو صورت پیدا میکنند، انهایی که دوستی و دشمنی را به کثرت درون یک واحد سیاسی تسرّی میدهند و می کوشند تا به اعتبار آن، تَکیِنگی[۱] نیروهای درون واحد سیاسی را از میان برده و امر داخلی را یک شکل، و یکپارچه کنند، و آنهایی که ضمن به رسمیت شناختن کثرت در داخل واحد سیاسی، آن را به عنوان وحدتی متکثر صورتبندی می کنند. این صورت دوم از هستی شناسیهای دولت پایه، همواره با پرسش درباره حدود برابر نهاد دوست/دشمن روبرو هستند. این پرسش در نظریههای دموکراسی رادیکال، که عموماً به نام شانتال موف شناخته میشوند، در قالب پرسش از حدّ تساهل ظاهر شده است. دغدغه اصلی این صورت تعدیل یافته از آنتاگونیسم هستی شناسانه، داخلی کردن آنتاگونیسم، خنثی سازی آن در قالب نوعی آگونیسم، دشمنی دوستانه، و دفاع از تکثر در داخل واحد سیاسی است. در واقع، موف با تاکید بر ضرورت تخاصم و حفظ آن بهعنوان یک اصل دموکراتیک و بازگرداندن آن به نظریههای لیبرالـدموکراتیک، این مسئله را در مرکز توجه قرار میدهد که «مسئله اساسی برای سیاستهای دموکراتیک، چگونگی دست یافتن به توافق عقلانی، توافقی که در برگیرنده طرد کردن نباشد، نیست: توافقی که نیازمند برساختن «ما»یی بدون «آن»های در مقابلش میباشد، شاهکاری غیرِممکن است، چراکه ـ-همانطور که دیدیم-ـ شرط برساختن یک “ما” ]ناگزیر از[ برساختن “آنها”ست. در عوض، مسئله اصلی برای سیاست دموکراتیک، چگونگی دایر کردن این تمایز “ما”/”آنها” متناسب با کثرتگراییست»Barrett, 1991:236) ).
در این دسته از هستی شناسیها، ما، امری داخلی و متشکل از تَکیِنگیهای به رسمیت شناخته شده توسط یک قانون واحد است. قانونی که نه برای حذف تکثّر، بلکه حفظ، و تقویت امکان ظهور تَکیِنگیهای جدید، در محدوده یک قانون مشترک، در یک واحد سرزمینی مشترک تنظیم شده است: واحد متکثّر. این واحد متکثّر، مستلزم تصور یک جور رابطه دو سویه میان جامعه، و دولت است. هر بار یکی از طرفین این رابطه تعادلی را که مقوّم این تکثّر است از میان ببرد، با ظهور یک جور وضع استثنایی رو به رو خواهیم شد. وضعیتی که در آن، تمامیّت یک واحد سیاسی به مخاطره میافتد.
ما و آنها: روایت یک بلوای خیابانی
اگر مقدمات نظری ذکرشده در بالا را در نظر بگیریم، می توانیم این طور ادعا کنیم که مشکل اساسی سیاست در ایران معاصر، به طورکلی و آنچه در چند روز اخیر در خیابان های ایران جریان دارد، ناشی از سردرگمی تاریخی ما درباره مسائل مربوط به الزامات ناشی از برابرنهاد دوست-دشمن به عنوان مبنای هستی شناختی دولت در جهان مدرن است. این سردرگمی هم در طرف جامعه و هم در طرف دولت، به یک اندازه، دردنشان سیاست در ایران معاصر، از سال های شکل گیری انقلاب مشروطه تا سال ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به حساب می آید. در حضور این سردرگمی، هر مطالبه ای به نوعی دشمنی میان مردم با حکومت تبدیل شده و تخاصم آنتاگونیستی دوست-دشمن را به امری داخلی تبدیل می کند. تحت تاثیر همین داخلی شدن تخاصم آنتاگونیستی، مطالبات مشخص سیاسی-اجتماعی، در کوتاه مدت به بحران های امنیتی تبدیل می شوند. در همین وضعیت است که دولت همواره اجرای تام و تمام قانون را به بهانه وضعیت استثنائی معلق کرده و به «کنترل» همه ساحت های اجتماعی می پردازد. در این وضع استثنائی و در شرایطی که نیروهای اجتماعی فاقد سازماندهی معنادار نیندیشیده در شیوه های زندگی و ارزش های فرهنگی هستند، یک جور یکپارچگی مصنوعی در سایه امتیازاتی که بعضا همراهی با دولت برای بخشی از جامعه دارد، یا ترس از مواجهه با قوه قاهره دولت در بخشی از جامعه جریان پیدا کرده و در عرصه نحیف خصوصی افراد حاضر در جامعه به حیات خود ادامه می دهد. این «کثرت در حجاب» خود را در قالب موسیقی زیرزمینی، سینمای زیرزمینی، کتاب ها، ادبیات و انتشارات زیرزمینی و شکل های متکثر از مراودات اجتماعی در غیاب دولت که ضرورتا در حوزه خصوصی اتفاق نمی افتند، نشان می دهد. این در حجاب بودن کثرتی که از آن صحبت می کنیم برای دولت از یک منظر بنیادین خطرناک است، چراکه کثرتی است که نه در دولت، یعنی نه ذیل قوانینی که حیات آن را تضمین می کند، بلکه در «نه ها و نخواستن های» متکثر زندگی در حجاب اعضای جامعه به وحدت می رسد.
این وحدت سلبی، نیروی ویرانگر خشنی را درست در پیشگاه دولت و قوانینش ایجاد می کند که گاه، مانند نیروهای رهانشده در لایه های زمین، خودش را به صورت انفجارهای سهمگین اجتماعی در قالب شورش های اجتماعی کور، علیه تمامیت دولت نشان داده و خیابان را به عرصه آشوب داخلی تبدیل می کند. جدالی که در دو طرف آن گروه هایی متخاصم قرار می گیرند که هیچ کدام در پی پایان دادن به وضع استثنائی یا بازگرداندن قانون مستقر نیست، بلکه هرکدام صرفا به دنبال حذف دیگری، در چشم اندازی مبهم از آینده ای است که به لحاظ سیاسی برای هر دو طرف مخاصمه به یک اندازه خطرناک است. آنچه این مشکلات ناشی از این سردرگمی را حل می کند، چیزی نیست جز تلاش طرفین تخاصم برای به رسمیت شناختن دیگری به عنوان یکی از طرفین اگونیسمی داخلی که به آنها اجازه می دهد دوستانه، دشمنی کنند. انجام دادن این کار، بیش از هر چیز بر عهده دولت است. تنها با مرتفع کردن این سردرگمی است که در مباحثات و منازعات داخلی می توان امیدوار بود دست دشمن خارجی برای رادیکال کردن مطالبات دوستان از دوستان کوتاه شده و حاشیه امن مناسبی برای ناکام گذاشتن اراده خارجی ها، اعم از دولت های خارجی متخاصم و مخالفان سیاسی خارج نشین برای ما، در مقام یک واحد متکثر فراهم شود.
منابع:
ـ اشمیت،کارل (۱۳۹۲) مفهوم امر سیاسی، سهیل صفاری، چاپ اول. نشر نگاه معاصر: تهران.
– Barrett, Michèle(1991) Ideology, Politics, Hegemony: From Gramsci to Laclau and Mouffe, Michigan Quarterly Review 30, 1991, pp. 231-58.
۱. مفهومی در دانش فیزیک که بر رسیدن به یک وضعیت استثنایی و آغاز تغییر اشاره دارد.
معادل انگلیسی: Singularity or Singular point