گزارش میزگرد مجازی چشم انداز سلامت جامعه و مساله دین در ایران

اخبار انجمن را همرسانی کنید.

بازدیدها: 554

دکتر میرکاظمی: با نگاهی به تاریخ در می یابیم که ادیان در بحث سلامت اجتماع و ایجاد وحدت و معنای زندگی و هدف و همبستگی اجتماعی، نقش زیادی را ایفا کرده اند. هرچند در برهه هایی از تاریخ برداشت های اشتباهی از دین باعث شده است تا به جای کارکردهای اصلی، شاهد کارکردهایی بوده ایم که منتج به سلامت اجتماع نشده است و از این مورد مثال هایی در تاریخ وجود دارد. بنابراین لازم است بررسی نماییم که چه ویژگی هایی و یا چه اصولی در دین میتواند کمک کند تا اجتماع سالم تری داشته باشیم و چطور میتوانیم آن ابعاد از دین را پر رنگ تر کنیم و از آن در جهت ایجاد یک جامعه سالم استفاده کنیم.

 

دکتر منصور نژاد: در این قسمت در خصوص حافظ و سلامت طلبی از منظر دینی صحبت خواهم کرد. یکی از ابیات  دیوان خواجه شیراز، حافظ را میگویم که بر دو مدعا تاکید می گردد: یکی آنکه نگاه حافظ در سلامت طلبی، دینی-قرآنی بوده است؛ دیگر آنکه سلامت طلبی فرهنگ مناسب و سبک زندگی خاص از جمله دوری از غم را می طلبد. و اما بیت مورد نظر:

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ     هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم (غزل۳۱۹).

 

۱. مراد از صبح خیزی، که در ابتدای مصرع اول آمد،سحرخیزی است و حافظ مفهوم «سحرخیز» را ۴ بار در دیوانش آورده است که به دو مورد در ادامه اشاره می گردد، که اتفاقا در بیت اول سحرخیزی را با صبحگاه نسبت داده است که موید مدعای بنده است:

به خدا که جرعه‌ای ده تو به حافظ سحرخیز     که دعای صبحگاهی اثری کند شما را (غزل ۶)

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود    که ز بند غم ایام نجاتم دادند (غزل ۱۸۳)

جای شرح ندارد که در فرهنگ دینی سحرخیزی چقدر مورد تاکید، به ویژه برای شخص پیامبر بود. (آیات اولیه سوره مزمل و یا سوره اسراء/ ۷۹). عرفای مسلمان نیز بر روی نماز شب و شب زنده داری و سحر خیزی تاکید فراوان داشتند که چون بحث اصلی، این موضوع نیست، تنها به ذکر همین نکته بسنده می شود که «آیه الله شاه آبادی» از عرفای زمانه ما می گفت: حتی اگر حال عبادت و نوافل ندارید هم سحر را از دست ندهید و هوا و فضای صبحگاهان را ببینید و استشمام کنید؛ ولو اینکه چایی دم کنید و بنوشید و …

 

۲. اما در مصرع اول بعد از صبح خیزی؛ تعبیر «سلامت طلبی»آمد. در شرح اجمالی مطلب (شرح بیشتری در ادامه می آید) می توان گفت: سلامت (در مقابل بیماری) یک چیز است و سلامت طلبی چیز دیگر. کسی ممکن است سلامت طلب باشد، و حتی سالم نباشد؛ و کسی سالم باشد و سلامت طلب باشد، کسی هردو را (هم سالم و هم سلامت طلب) باشد و یا هر دو را نباشد. به عبارت منطقی از نظر مورد و مصداق رابطه این دو مفهوم، (سلامت وسلامت طلبی) «عام و خاص من وجه» است.

 

۳. اما در مصرع دوم می گوید: که هر چه دارد همه از دولت قرآن، یعنی نفوذ و اقتدار قرآن بر خویش دارد. پس اگر پرسیده شود از نگاه حافظ، سلامت را با چه رهیافت و از چه منظری بجوییم؟ توصیه حافظ و یا گزارش او ارجاع به قرآن است: هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم. انس حافظ با قرآن مثال زدنی است. قرآن هم مهمترین منبع آسمانی نه تنها مسلمانان، بلکه کل بشر است. تنها کتابی است که در آن ادعا شده است که آیات آن حتی از خود پیامبر هم نیست و محمد تنها واسطه انتقال آن پیام به مردم بود. پس یک مسلمان واقعی با این متن مقدس باید ارتباط وثیق (همانند حافظ) داشته باشد. چنانکه خواجه در غزل های گوناگون بدین نکته اشاره دارد. مثلا او سرود که:

عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ    قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت (غزل ۹۴)

ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ      به قرآنی که اندر سینه داری (غزل ۴۴۷)

ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد    لطایف حکمی با کتاب قرآنی (قصاید: قصیده ۲)

اینکه حافظ می گوید قرآن را با چارده روایت در حافظه دارد، اهمیت و دشواری راه را کسانی می فهمند که در راه حفظ کل و یا بخش های از قرآن آن هم با یک روایت (معمولا حفص از عاصم) قدم هایی برداشتند. حفظ کُلّ قرآن، چقدر زمان می برد؛ به ویژه اگر قرار باشد با ۱۴ روایت باشد؟ چقدر انگیزه می خواهد؟ از همین نکته عشق حافظ به قرآن و تقیدش به این منبع دینی روشن می گردد.

 

۴. اما مفهوم «سلامت طلبی» شرح بیشتری می طلبد.

سلامت طلبی، فرهنگ مناسب، درک بالا و بینش، مهندسی و تدبیر شایسته و رسیدن به سبک زندگی خاص می خواهد. در اینجا حافظ مدعی است که با ابتنای به قرآن (مهمترین آموزه در ادیان توحیدی)، به سلامت طلبی رسید و در سبک زندگیش به برکت قرآن، سحرخیز است! (صبح خیزی) برای سبک زندگی سالم، جویندگان سلامت، باید سبک زندگیشان را اصلاح کنند.با هرشیوه زیستی نمی توان به سلامت رسید.

سابقین قبول داشتند که مرض جسمی آثار جسمی و روحی دارد. اما امروزه در روانشناسی این مدعا مقبول افتاده که سلامت و بیماری روح و روان، نیز بر سلامت و بیماری نه تنها روح؛ بلکه حتی بر سلامت و بیماری جسم اثر دارد. یک روان رنجور، افسرده و غمگین بر روان (بیخوابی؛ افسردگی؛ عدم تمرکز؛ حتی اقدام به خودکشی) و بلکه بر جسم اثرات منفی (زخم معده؛ اختلالات گوارشی؛ تغییر وزن؛ بی اشتهایی و….) دارد. برعکس؛ روح شاداب، بر روح و جسم اثر مثبت و سازنده می گذارد. چنانکه گفته شده:

در محفل خود راه مده همچو منی را     افسرده دل افسرده کند اهرمنی را

اما در برنامه سلامت طلبی حافظ مثلا مبارزه با غم و گرایش به شادی دیده میشود؛ که متاثر از نگاه قرآنی اوست:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم     فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد     من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم (غزل ۳۷۴)

روایت دیندارانه حافظ که منبعث از قران است، غم ستیز است و شادی آفرین

بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن     به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن (غزل۳۸۸)

 

هر فرد و سیستمی که بخواهد به سلامت دامن بزند و برسد، لازم است همین راه را بپیماید. مبارزه با غم  و تشویق شادیها.

 

(البته در تمام موارد بالا مراد غم ایام و زمانه است و نه «غم وجودی» که داستان دیگری دارد).

به قول صائب تبریزی:

مرا سرمای زهد خشک چند افسرده دل دارد؟    بریز از پرتو می رنگ آتشخانه ای ساقی (غزل ۱۷۷)

 

۵. اگر گفته شود آیا این سخن حافظ (غم ستیزی) که مدعی است قرانی زندگی می کند پشتوانه قرآنی هم دارد؟ و یا اینکه ممکن است چنانکه برخی به غلط استناد کردند در قرآن مجید تعبیر «لاتفرح» آمده که به معنای نهی از شاد بودن است، پاسخش آن است که اولا: آیه یاد شده اصلا مخاطبش مومنان نیستند وبلکه کافرانی مثل قارونند. در این زمینه در تفسیر مجمع البیان می خوانیم:

إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (قصص/۷۶): بنى اسرائیل به قارون گفتند: به سبب گنجها سبکسرى و شادى مکن که خدا مردمى را که چنین باشند دوست نمیدارد. فرح در اینجا به معنى سبکسرى و غرور است. (ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص: ۲۳۵)

و ثانیا: تعبیر شادی در زمین بدون حق در قرآن آمده: تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ (غافر/۷۵) که به این معناست در زمین مردم در مواردی حق شادی دارند.

ثالثا: در این دنیا مومنان در موارد و مسائلی شاد می شوند. چنانکه در پیشگویی غلبه «رومیان»، خبر از شادی مسلمانان داده شد: وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ:”(سوره روم/۵)؛

رابعا: سرور و شادی از ویژگی های اهل بهشت (اصحاب یمین) است: “و مسرور و خوشحال به اهل و خانوادهاش بازمیگردد” (وَ یَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً/انشقاق/۹). و شهدا در قیامت شادند (آل عمران/۱۷۰)؛

خامسا: در آیاتی غیرمستقیم به سرور و شادی اشاره شد. مثلا به نیکان در بهشت شراب می دهند (انسان/۵ و ۲۱).

اگر شادی صفت مذموم باشد، نیکان وشهدا و … در قیامت  نباید درسرور باشند، حال آنکه بنا به نص آنان در آن سرا شادند و مومنان نیز در این دنیا برای مسایلی بنا به نص خوشحالند  و شادی می کنند و اگر در قرآن سروری نهی شده،شادی امثال قارون و دنیازدگان است که از روی تکبر و غرور و غفلت کامل است؛ و نه اصل شادی در فرهنگ قرآنی مذموم باشد. حافظ شیرازی هم به ادبیات قرآنی آشناست و او در تفسیرش شادی را در دین و قرآن، اصل گرفته است.

 

۶.  در بالا به «غم وجودی» در مقابل «غم زمانه» اشاره شد.زندگی روزانه ممکن است اضطراب و غمی تولید کند که تا کنون بدان اشاره شد. اما غم، قسم دیگری دارد که بدان «غم وجودی» گویند، که این قسم از غم عمدتا مذموم قلمداد نمی شود و گاه توصیه هم می شود؛ چنانکه رند شیراز هم می گوید:

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟       برو ای خواجه عاقل هنری بهتر از این! (غزل ۴۰۴)

در این زمینه سخن بسیار است و به اشاره گفته میشود، در گفتمان عرفانی هم اینگونه نیست که همواره و از سوی همه عرفا هم چنین غمی (غم وجودی) تجویز گردد. در گفتمان عرفانی، صوفیانه  و اخلاقی هم اهل طریقت برخی شاد، امیدوار و سرمست بودند و برخی غمگین، ناامید و درونگرا. برخی از اندیشمندان داخلی (مثلا «جلال الدین همایی») و یا خارجی (مثلا «ویلیام چیتیک») بدین بحث ورود داشته و شرح دادند که برخی عرفا طریق «صحو»؛ یعنی هشیاری بعد از مستی رفتند؛عقل را در دین اصل دانسته و مجاهدت پیشه ساختند و زهد ورزیدند (جنید و مشایخ بغداد) و در مقابل برخی عرفا طریق «سُکر» برگزیدند، عشق را در دین اصل دانسته و اهل وجد، حال، رقص، سماع بودند (بایزید بسطامی و مشایخ خراسان). و البته برخی عرفا هم سابقه هر دو نوع کنش را در سلوک دارند (مثل مولانا).

بنا به اشاراتی که رفت با این فرض که حافظ، عارف بود (که در این باب دیدگاه پژوهشگران همسان نیست و در مقاله تاملی در و بر اندیشه سیاسی این نکته بیشتر شرح شد)، طریق حافظ بیشتر به اهل سُکر نزدیک است. از این رو شادی را اصل و غم حتی وجودی را در حاشیه می بیند. به همین جهت، وقتی از غم عشق (که وجودی است) در جای دیگر می گوید، آن را ماندگار نمی بیند:

گفتم غم تو دارم، گفتا غمت سرآید         گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید. (غزل۲۳۱)

 

۷. از جهت فلسفی هم مویداتی بر تقدم شادی بر غم می توان جست. مثلا در میان فلاسفه غربی، «اسپینوزا» (فیلسوف هلندی) در کتاب مهمش،«اخلاق» (ترجمه جهانگیری: صص ۳-۲۷۲) آورده است: « در عقیده صحیح و اخلاقی هر چیزی که ما را شاد می‌کند، خوب است. اما در عقیده خرافی بر عکس است. در باورهای خرافی هر چه باعث اندوه است، خیر است. ولی هرچه عاطفه شادی بیشتر، به همان اندازه نیز کمال بیشتر. در نتیجه به همان اندازه از طبیعت الهی بهره‌ مند می‌شویم. شادی عاطفه‌ای است که قدرت فعالیت بدن را تقویت می‌کند و اندوه را می‌کاهد. نشاط شادی است و همیشه خیر. افسردگی شر است.” نکته جالب اینکه اسپینوزا را متدینان کلاسیک (چه یهودی که او خود از خانواده یهودی بود و چه مسیحی کاتولیک و حتی پروتستان) به جهت دیدگاههای دینی اش طرد کرده و جزو بیدینان می دانستند، کتابهایش را ممنوع اعلام داشتند، حال آنکه او موحد بود و تنها روایت دیگر از دین داشت.

در فرهنگ ما هم فلاسفه در همین باب سخن گفتند. مثلا «بوعلی سینا» در کتاب «اشارات و تنبیهات؛ نمط نهم»، ذیل بحث «مقامات العارفین»، راجع به حالات سرور و سعادت بحث می‌کند. «بوعلی» می‌گوید: شادمانی و سعادت دارای مراتب چهارگانه است: شادمانی حسی، خیالی، وهمی و عقلی. او تک تک این‌ها را مقایسه می‌کند و برای مثال می‌گوید: لذت حسی تغییر پذیر است و لذت عقلی کامل‌ترین است. چون عقل به کنه معقول می‌رسد و حقایق اشیا را چنان که هست در می‌یابد. شادی عقلی، حد ندارد. نتیجه می گیرد به جای این که بر روی لذت حسی توقف کنیم و بمانیم، به سمت لذت عقلی برویم.

نتیجه‌ای که می‌خواهم از بحث «بوعلی» بگیرم، آن است که: یک موقع می‌گوییم لذت و سرور عالی‌تر کدام است؟ در این مورد با نظر «بوعلی» مشکلی ندارم. این بدیهی است که لذت عقلی کامل‌تر، جذاب‌تر و مناسب‌تر است و نیاز به استدلال ندارد. اما یک زمانی نتیجه می‌گیریم، حالا که این طور است، یک سره به سراغ لذات معقول رفته و سایر لذت‌ها مذموم و مطرود است، که این نتیجه گیری غلطی است. یعنی منطقاً از آن مقدمه این نتیجه حاصل نمی‌شود. غیر از این، این نظریه از لحاظ واقعی، عملی و عینی هم کاربرد ندارد. در کتاب درس گفتارهای دین و موسیقی (درس ۲۵) شرح دادم که مسلمانان به جهت ترسیم افق های بسیار بلند و دست نیافتنی، همواره از اهداف پایین تر (اینجا لذات وسرور جسمی) باز می مانند؛ بدان دلیل که غایت را بد تعریف می کنند.

جلسه ۲۵ درس گفتارهای دین و موسیقی

 

۸. غمگین بودن با استرس، رابطه تنگاتنگ دارد. و بدرستی گفته شده «مهمترین موضوع در روانشناسی سلامت، رابطه استرس با بیماری است». بیماری های مزمن (قلب، سرطان و دیابت) و عوامل دیگر، «استرس» خلق می کنند و فرد باید برای تداوم زندگی با آنها سازگار شود. استرس، یعنی هرگونه تغییرات روانی و جسمی که در اثر تغییرات بیرونی یا درونی در ارگانیسم ایجاد می شود و ارگانیسم براساس منابع در دسترس سازگاری با انها را فراتر از توان خود می داند. استرس مستلزم دو نوع ارزیابی شناختی است: یک. آیا واقعه تهدید کننده است؟ دو.آیا من توان مقابله با آن را دارم؟ (علی پور: ۱۳۹۰، ص۶۴)

آنچه از رند شیراز می توان آموخت آن است که حتی مشکلات واقعا تهدید کننده را نباید جدی گرفت و توان خویش برای مقابله را لازم است تا بالا برد. گفته شد که عوامل استرس زا می توانند «بیرونی» هم باشند (مشاجره؛ تبعیض، خشونت و….). اگر به زمانه حافظ نظری بیفکنیم می بینیم که او درست در قرن پس از حمله مغول، که شهرها در ایران ویران و مردم به خاک و خون کشیده شدند و زمانه حکومت های ملوک الطوایفی بود (قرن هشتم) می زیست و… در آن فضای سنگین و مایوس کننده (سه خاندان حکومتی در زمانه او جابجا شدند: آل اینجو؛ آل مظفر؛ تیموریان) او در اوج، نشاط آفرینی نمود و دیگران را امیدوار ساخت، آنگاه می بینیم که خواجه ظرفیت وجودی آدمی را برای مقابله با مشکلات بالا می برد و به جای غم در بدترین شرایط دعوت به نشاط وشادی می کند.

۹. اگر مسلمان و فردی شیعی فکر کند که ممکن است روایت حافظ از دین درزمینه سلامت طلبی و مثلا شادی و غم جای اما و اگر دارد، آیا در مواضع امیرالمومنین هم می تواند تردید روا دارد؟ به نظر می رسد که به گواهی تاریخ حضرت علی، (برخلاف تصور عامیانه) فردی شاد و شوخ طبع بود. بد نیست اندکی این مدعا مدلل گردد.

در «شرح ابن ابی الحدید» از نهج البلاغه نقل شده که دلیل اینکه عمر از انتخاب علی به عنوان جانشین استنکاف می کرد؛ شوخ طبعی او بود. عبدالله بن عباس مى گوید: روزى عمر [در زمان خلافتش] اظهار ناراحتى کرد، وقتى که علت آن را پرسیدم، گفت: من هر چه فکر کردم به فکرم نرسید که خلافت را پس از خود به چه کسى واگذار کنم؟ آن گاه گفت: گویا تو قوم و خویشت على(علیه السلام) را براى این منصب شایسته مى دانى؟ گفتم: خوب، با آن همه سابقه جهاد، و قرابت و علمش، چه مانعى دارد؟ گفت: راست گفتى، لکن او شوخ طبع است».

«خواجه نصیر طوسی نقل می کند: علی (ع) مزاح بودی؛ تا به حدی که مردمان او را بدان عیب کردند:«لولا دعابه فیه» ( اگر شوخ طبع نبود) و «سلمان فارسی» در مزاحی که با او بکرد، به او گفت: هذا آخرک الی الرابعه، همین شوخی تو را به نفر چهارم حکومت کشاند. (برگزیده اخلاق ناصری:ص۵۱)

در برخی منابع از زبان علی در ویژگی مومن آمده:

«هش، بش ، بسّام ( مشارق الدراری، ص ۵۷۳ و نیز از بوعلی در مقامات العارفین). یعنی؛ مومن مسرور؛ بشاش و خنده روست.

در حکمت ۲۵۷ نهج البلاغه به کمیل می فرماید: هر کس دلی را شاد کند، خداوند از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت بزداید.

پس دامن زدن به غم، لزوما جزو دین نیست و به روایت های متحجرانه ربط دارد؛ بلاشک جامعه غمگین از سلامت اجتماعی دور است. در نهایت به این کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه استشهاد می گردد که در نهی از اندوه و غم فرمودند:

الهمّ نصف الهَرَم؛ اندوه خوردن، نیمی از پیری است. پیری هم عوارضی دارد (سستی بدن و سفیدی مو و….). چرا آدمی با تولید غم و اندوه، به استقبال پیری برود؟ آدمی عاقل در فرهنگ علوی از غم می گریزد.

۱۰. اما ایران امروز کدام راه را می رود؟ بنا به داده های مجازی و اینترنتی، «موسسه تحقیقاتی لگاتوم» از بین ۱۴۲ کشور در شادی رتبه ایران ۱۰۱ است. و موسسه معتبر گالوپ ایران را در کنار عراق از غمگین‌ترین کشورهای جهان توصیف کرد.

جامعه ما پیوسته به اهتمام به ویژه «مداحان»، فضای غمگینانه می گیرد و حال آنکه مردم و به ویژه نسل جوان نیاز به شادی دارند. عدم سلامت اجتماعی یاد شده، بخشی به جهت خلا شادی است که به روایت سختگیرانه از دین باز می گردد.

 

ولی آیا ممکن است شادتر بود و متدین؟ بله! چرا این کشور که ادعای حاکمیت دین بر آن می رود تا این حد غمگین است و به تبع آن خودکشی رویه شد و طلاق افزایش و….؟ یکی به دلایل روایت فقیهانه و سختگیرانه از دین است. دیگر روایت حداکثری از دین (که گرچه غیر فقیهان هم ممکن است چنین مدعیاتی داشته باشند، اما بازیگران اصلی این میدان فقیهانند)، مساله ساز است و از شادی جلوگیری می کند.

به نظرم هر چه از دین روایت حداکثری شود؛ جا برای قرائت متحجرانه باز می شود. چرا؟ چون جا برای نقلیات (علوم منقول) باز و فضا برای عقل (معقولات) تنگ می شود. تعبد، بلکه تحجر جای تعقل را می گیرد. هر چه عقلانیت کم شود، جا برای آسیب زایی دین زیاد می شود و سلامت فردی و اجتماعی از سوی متدینان به جهت نسخه های غیرتخصصی و ورود نااهلان به موضوعات پیچیده، به خطر می افتد. شاهد آن در بحث سلامت، ورود برخی مدعیان دینی با طب سنتی که آن را رنگ و بوی دینی می بخشیدند در ایام «کرونا» بود که با جان بسیاری از مردم بازی کردند، گرچه طشت رسوایی شان نزد مردم از بام افتاد! اینان هم به دین لطمه می زنند و هم به سلامت فردی و اجتماعی.

اما روایت های دیگری مثل رند شیراز، حافظ از دین، هم می توان داشت که بدنبال کندن بنیاد غم اند و به اتکای شادی با غم و بیماری های متاثر از آن، مبارزه می کنند. این روایت ها هم می تواند عرفانی باشد و هم با ابتنای به کلام جدید و نگاه های نواندیشان و روشنفکران دینی.

 

۱۱. کارکردهای غم ایام (افسردگی؛ نومیدی؛ اضطراب؛ عزم به خودکشی و….) سبب می شود که سبک زندگی غمگینانه، توصیه نشود و این کار و راهی بود که حافظ با اتکای به قرآن پیمود. او سلامت طلب  بود و در مرامش غم و اندوه، زشت قلمداد می شد و در عوض همگان را دعوت به شادی و نشاط می کرد:

رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد     خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند (غزل ۱۸۵)

 

۱۲. آیا این بحث با سیاست و اندیشه سیاسی هم ربط دارد؟ پاسخ مثبت است. زیرا در اندیشه سیاسی به امر سیاسی و به تعبیر دقیقتر به دولت و قدرت سیاسی پرداخته شده و اصول، ارزش ها و جهتگیری های آن بیان می گردد. حال پرسش آن است که اگر سیستم سیاسی به صورت نهادینه و مثلا با استنادات دینی، با نشاط و ابزار شادی (موسیقی؛ رقص و…) مشکل داشته باشد، خود به خود راه برای کارگزاران این حیطه ها بسته می شود و قوانینی علیه شادی آفرینان و ابراز شادی نوشته می شود و اگر کسی بخواهد تولید شادی کند، کارش هزینه بر می گردد.

برای جواز ایجاد گفتمان شاد و نشاط آور، هم نیاز است تا با طرح ادله و براهینی ذهن مقامات را روشن ساخت که دولت ها به ویژه در عصر جدید، نمی توانند متحجرانه و سختگیرانه تدبیر امور کنند، به ویژه در اموری که در منابع دینی در باب آنها وحدت نظر وجود ندارد. تا اندیشه حاکمان و پیش فرض هایشان تغییر نکند، از روایت های حداکثری و صرفا فقهی از دین دست بر ندارند، دگرگونی خاصی اتفاق نمی افتد. به همین جهت ارجاع به فرهنگ خودی، مستند سازی نظرات بزرگان ادب ایران مثل حافظ در فرهنگ سازی برای شادی، جهت رسیدن به جامعه ای سالم، ضرورت دارد.

اضافه شود که تامین سلامت فردی و به ویژه اجتماعی از رسالت های دولت است و به تعبیر حافظ، بدون «سلامت طلبی»، یعنی تدبیر و برنامه ریزی، نمی توان به ساحل سلامت رسید. حتی اگر دولت طرح سلامت داشته، اما برنامه سلامت دولت اشکال داشته باشد، نتیجه دامن زدن به نا بسامانی ها و بیماری هاست. اینجاست که اندیشه سیاسی با سلامت اجتماعی ارتباط می یابد و اندیشه سیاسی صحیح در این میدان به «تصمیم سازی» درست  منتج شده و امکان «تصمیم گیری»درست را نیز ایجاد می نماید.

 

۱۳. در نهایت مفهوم غم از مفاهیم پر کاربرد در غزلیات و قصاید حافظ است (بالای ۲۵۰ بار در دیوان خواجه آمده) و  شرح همه موارد که عمدتا غمزدایی برای رسیدن به سلامت آن هم در مواردی مرتبط با قرآن است، در اینجا ممکن نیست. برای حسن ختام تنها به چند بیتی از غزل مشهور حافظ بسنده می شود که:

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور     کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن      وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت    دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب     باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار    تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور (غزل ۲۵۵)

 

دکتر میرکاظمی: جامعه ایران در تحولات اخیر با حجم زیادی از استرس و نا امیدی و خشم رو به رو شده است و میزان امید نیز کم شده است.  به نظر شما چه المان هایی از دین میتواند به جامعه کمک کند و چه المان هایی از دین میتواند شرایط را بدتر کند و یا حتی موجب به وجود آوردن این شرایط باشد؟

 

دکتر منصور نژاد: اینکه دین برای همه مسائل زندگی ما بخواهد تصمیم بگیرد، میتواند موجب بد تر شدن شرایط جامعه شود. به طور مثال مساله پوشش که در حال حاضر همه افراد جامعه درگیر آن هستند. درست نیست که به اسم اسلام با خشونت بخواهند برای اصلاح پوشش کاری کنند. زیرا میتواند هم به سلامت جسمی و روحی آسیب بزند و هم انسجام اجتماعی را از بین ببرد و شکاف بین افراد جامعه را زیاد کند. بنابراین باعث عدم سلامت اجتماعی میشود. حافظ و روش و دیدگاه او میتواند عامل وحدت و همگرایی باشد. اگر بازگشتمان به قرآن باشد و همه به آن اقتدا کنیم، باعث بهتر شدن جامعه میشود. قرآن به ما میگوید دست همدیگر را بگیرید و به هم نزدیک شوید. در کار هم دخالت نکنید و پشت سر یکدیگر حرف نزنید. صبر و صبوری پیشه کنید. اخلاقیات قرآن میتواند ما را نجات دهد.

 

دکتر میرکاظمی: بنابراین آن تعبیری از دین که با شادی و محبت همراه است، باعث وحدت است و به همبستگی اجتماع کمک میکند. آن تعبیری است که موجب سلامت افراد و جامعه است و موجب جامعه ای میشود که در سایه دین می تواند به رشد و پیشرفت و بالندگی برسد. اما متاسفانه تعبیری انحصار گرایانه از دین و تعبیری که آن را سبب اختلاف میکند و موجب مشکلات اجتماعی میشود، این تعبیر باعث میشود سلامت اجتماع آسیب ببیند و جامعه ای داشته باشیم که دچار مشکلاتی مثل خودکشی و طلاق و خشونت و سایر مشکلات اجتماعی است.

میزگرد مجازی چشم انداز سلامت جامعه و مساله دین در ایران

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *